نفی این همانی شخصیت توسط هیوم

12:27 - 1400/05/03

انسان دائما در حال تغییر است و این تغییرات متمایز از یکدیگر هستند. اصلا وحدت شخصی وجود ندارد تا شما دنبال ملاک آن بگردید. این تقریر هیوم  از این همانی است در حالی که اشکالات متعددی بر آن وارد است.

هيوم در بررسي اين هماني شخصي مي‌كوشد به رد این مطلب بپردازد که انسان در زمان‌های گوناگون دارای یک شخصیت واحدی است. هيـوم معتقـداست غير از درک های جزئی و درک های مختلف و جدا از هم، امري ميان ادراكات، كـه وحـدت و ارتباط میان ادراکات ايجاد كند، مانند روح یا نفس وجود ندارد. او معتقد است که آدمي مركب از فهم‌ها و ادراكـات متعـدد و متمـایزاست، اين که «من» ثابت باشم، در کل زندگی يك پندار است. چيزي كه بتواند وحدتي ميان ادراكـات جزئـي ايجـاد كنـد و امري مجرد و مستقل باشـد و باعث شود که بگوییم این «من» در همه زمان ها ثابت بوده، وجـود نـدارد.[1]

مثال در تقریب شبهه
او برای این مطلب خود مثالی از طبیعت می‌آورد و آن را با انسان مقایسه می‌کند تا نظریه خودش را اثبات نماید؛ به این صورت که وقتی یک شیء مادی مانند گیاه متولد می‌شود، ابتدا دانه است و کم کم بزرگ می‌شود و به مرور پژمرده می‌شود و سپس خشک می‌شود و از بین می‌رود. انسان نیز همین گونه است. یک کودک 5 ساله طراوت دارد و یک پیرمرد 99 ساله طراوت ندارد. در طبیعت هرگونه حرکت و تکاملی مساوی با انصرام و نیستی است. لذا حکم انسان حکم جسم و گیاه است و دلیل موجهی بر ثابت بودن « من» در زندگی انسان  وجود ندارد؛ نه از حیث بدن و نه از حیث نفس. بنابراین انسان مجموعه‌ای از ادراکات حسی و خیالی مراحل مختلف زندگی خود است و چیزی به عنوان این همانی شخصیت و جاودانگی روح وجود ندارد.[2]

نقد
هیوم با این که یکی از اندیشمندان مطرح در غرب می‌باشد ولی چون رویکردش در علوم تجربی است، اشکالات متعددی به نظره او مطرح است:

1- در علوم تجربی فقط می توان در مورد چیزی که تجربه می شود قضاوت کرد، اما در مورد چیزی که نمی توان آن را تجربه کرد، نه می توان آن را اثبات کرد و نه می توان آن را نفی کرد.
2- جهان بینی تجربی جزئی نگراست و نمی تواند به کل این پیکره (پیکره انسان) از بیرون نگاه کند.
3- استقراء هیوم ناقص است و مفید یقین نیست. شما فقط در مورد دنیا می‌توانید حرف بزنید، چون فقط شما دنیا را تجربه کرده‌اید اما پس از مرگ را تجربه نکرده‌اید. لذا نمی‌توانید در مورد پس از مرگ  قضاوت کنید و بگویید با مرگ، روح هم می‌میرد. همچنین شما می‌گویید بین بدن و روح ارتباط عمیقی است و هر تکامل و اتفاقی که در بدن واقع شود، در روح هم واقع می‌شود؛ در حالی که مگر شما همه ی حالات بدن را تجربه کرده‌اید که بگویید این حالت در روح هم وجود دارد.
4. هیوم می گوید انسان مجموعه ای از اراکات حسی و خیالی  مراحل مختلف زندگی خویش است. این خود دلیل بر این همانی است؛ چون همه این مراحل در یک چیزی مشترک هستند که همه این مراحل به آن استناد داده می‌شوند.
5.این که انسان مجموعه‌ای از ادراکات است یعنی ادراکات در کنار هم هستند و قابل مقایسه با یکدیگر هستند. مقایسه این ادراکات در طول زندگی انسان  یک مقایسه گر می‌خواهد و آن وجود نفس است و این همانی یعنی مقایسه گر در تمام ادراکات وجود دارد.[3]

پس این نظریه که می‌گوید این همانی شخصیت تحقق ندارد به خاطر تمثیل بدن انسان با طبیعت، قابل قبول نیست و با بررسی شبهه به این نتیجه می‌رسیم که آقای هیوم به یک جنبه از روح و جسم نظر کرده است و آن را به کل انسان استناد داده است. وی تجربه گراست و تجربه گرایی هم در همان حیطه تجربه پاسخ‌گو هست و نسبت به غیر تجربه عقیم است.

پی نوشت
[1] حکمت و فلسفه.سال پنجم شماره یک بهار 88 ص 9.
[2] شکاکیت در مورد جاودانگی روح، ص48.
[3] تحليل انتقادي ديدگاه ديويد هيوم درباره جوهريت و اين‌هماني ذهن.محمد تقی یوسفی ص6.

هیوم معتقد است که انسان دارای حالات و ادراکات متعددی است که مستقل از یکدیگر هستند و هیچ ربط و ربط دهنده‌ای بین آنها وجود ندارد. مانند یک گیاه که از زمان رویش تا زمان خشک شدنش مراحل مختلف دارد و بعد از این مراحل از بین می‌رود.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 10 =
*****