رسیدن به رستگاری و آرامش تنها در سایهسار رعایت دستورات دینی، قابل دستیابی است و هرکس جز این راه را برگزیند، کوشش بیفایده کرده است.
همه ما انسان ها به دنبال راهی برای رسیدن به لذتهای فراوان هستیم. در این میان، دینداران کسب بیشترین لذت را در جلب رضایت خدای متعال و نزدیکی به او میدانند و باور دارند که «باخدا باش، پادشاهی کن».
اما چگونه میتوان باخدا بود؟ آیا لزوما باید به دستورات دینی عمل کرد؟ آیا راه میانبری وجود ندارد که ما بدون تحمل سختیهای تکالیف شرعی، به خدا برسیم؟ عباراتی نظیر «دلت پاک باشه»، «عبادت به جز خدمت خلق نیست» و «مهم نیته»، گویا بیانکننده این راه میانبر هستند. این عبارات به نوعی میگویند که امر و نهیهای موجود در متون دینی، چندان تأثیری در رسیدن به هدف ندارند و با کمک به دیگران، چشم و دل پاکی و... نیز میتوان مسیر را طی کرد و به خدا رسید.
برخی نیز برای خودشان دلیل هم میآورند و میگویند مگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله قبل از نبوتش از نماز و روزه و عبادات خبر داشت؟ او پیش از آنکه شریعت اسلام نازل شود، آنقدر نزد خدا محبوب شد که خداوند او را به پیامبری برگزید. پس بدون رعایت امر و نهی نیز میتوان به خدا رسید.
نویسنده این سطور نیز دوست داشت که چنین نگاهی صحیح باشد و انسان بدون تحمل سختیها به سعادت برسد؛ اما حیف که چنین چیزی امکانپذیر نیست.
بگذارید از آخر به اول برویم. میگویند رسول خدا پیش از نبوت، نمازی نخواند و عبادتی نکرد؛ میپرسم پس ایشان در غار حرا چه میکرد؟ اگر کسی اندکی زندگانی رسول خدا پیش از نبوت را مطالعه کند، درمییابد که گرچه در آن زمان شریعت اسلام نازل نشده بود، اما حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله به مانند اجدادش یکتاپرست بودند، خدای متعال را عبادت میکردند، حج میگزاردند و نماز میخواندند. زراره میگوید از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام شنیدم: «رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بیست حج مخفی انجام دادند که ... تماماً قبل از نبوت انجام شد و از سنّ چهارسالگی در حالی که همراه با ابوطالب در سرزمین بُصری بودند، به نماز میایستادند».[1]
اما درباره پاکی دل
مردی را تصور کنید که به همسرش بیاعتنایی میکند، برایش هدیه نمیگیرد، به حرفش اهمیتی نمیدهد و حتی او را کتک میزند. اگر چنین مردی به همسرش بگوید من دوستت دارم و همین مهم است، همسرش چه خواهد گفت؟ آیا نمیگوید این دوست داشتن که هیچ نمودی ندارد به درد خودت میخورد؟
حال اگر کسی بگوید من دلم با خداست و دلم پاک است؛ اما حاضر نباشد به دستورات خدا گوش دهد، حاضر نباشد در راه کسب رضایتش سختی بکشد، نخواهد برای او از خوشیهای زودگذر بگذرد، آیا نباید به او گفت آخر این چه مدل باخدا بودنی است؟ خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است».[2] نمیتوان ادعای باخدا بودن کرد و قصد رسیدن به بهشت و سعادت نمود، اما کارهای لازم برای رسیدن به آن را انجام نداد. امام رضا علیهالسلام میفرمایند: «هرکس از خداوند بهشت را طلب کند، اما در دشواریها صبور نباشد، خودش را مسخره کرده است و هر کس از آتش جهنم به خدا پناه ببرد، اما شهواتش را ترک نکند، خودش را مسخره کرده است».[3]
آری کسانی که میخواهند از راه میانبر به خدا برسند، سوراخ دعا را گم کردهاند و باید بدانند نابرده رنج گنج میسر نمیشود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
پینوشت:
[1]. بحارالانوار، ج15، ص361.
[2]. آل عمران، 31.
[3]. کنزالفوائد، ج1، ص330.