چگونه حکومت خلفا موفق بوده ولی حکومت حضرت علی(ع) موفق نبوده است؟

08:11 - 1400/10/28

یاری خداوند به کشور گشایی و قدرت ظاهری نیست و دادن قدرت به یک شخص به هیچ وجه دلیل بر حقانیت او نمی شود.

چگونه حکومت خلفا موفق بوده ولی حکومت حضرت علی

شیعیان می‌گویند که خلفای راشدین کافر بوده‌اند، پس چگونه خداوند آنها را یاری کرد و کشورها را به دست آنها فتح نمود، و اسلام در زمان آنها با قدرت بود، و در هیچ زمانی اسلام به اندازه‌ای که در دوران آنها قدرتمند بوده است، قدرت نداشته است. آیا چنین چیزی با سنت الهی که کفار و منافقین را شکست می‌دهد تطابق دارد؟! و در مقابل می‌بینیم که در دوران کسی که شما او را معصوم می‌دانید و ولایت و حکومت او را مرحمتی برای مردم قرار می‌دهید، دچار تفرقه گردید و با همدیگر به کارزار پرداخت، تا آن که دشمنان به اسلام و مسلمین چشم طمع دوختند، پس ولایت و حکومت معصوم کدام رحمت را برای امت به ارمغان آورد؟!

پاسخ تفصیلی:

در این پرسش مسائلی ادعا و مطرح شده که قابل پذیرش نیست؛ در ذیل به آنها اشاره می شود:

1. در بعضی از روایات اهل سنت ارتداد به تعدادی از صحابه استناد داده شده است و شیعه این ارتداد را به معنای کفر و الحاد و بازگشت به جاهلیت معنا نمی کند و کفر و نفاق را در همان روایاتی که به کفر و نفاق تعدادی از صحابه حکم می راند (بر فرض پذیرش این روایات)، به معنای بت­ پرستی و شرک به خداوند، نمی داند.

تحلیل ما این است که برخی صحابه، با وجود این که بعد از رحلت پیامبر (ص) همچنان بر دین اسلام باقی بوده و خیلی از مقررات شرعی را رعایت می­‌نمودند، اما به دلیل وجود رگه­ هایی از زمان جاهلیت در میان آنها نتوانستند این پیروی از پیامبر را به صورت کامل و صد در صد اجرا نمایند و به همین دلیل در موضوع مهم خلافت دچار اختلافی گردیدند که دامنه آن تا کنون ادامه دارد.[1]

2. یاری خداوند به کشور گشایی و قدرت ظاهری نیست و دادن قدرت به یک شخص به هیچ وجه دلیل بر حقانیت او نمی شود، چرا که در طول تاریخ تمام حکام جور و ستمگر دارای امپراطوری های گسترده در اقصی نقاط جهان بودند؛ اگر این قدرت‌ها نشان یاری خداوند بود چرا چنین چیزی را در سال‌های مدیدی از بعثت پیامبر (ص) شاهد نیستیم؛ آیا این دلیل است که خداوند ایشان را یاری نفرمود یا اینکه هر چیز مقدمات خود را دارد و باید بستر آن آماده شود.

بله حکومت گسترده امام حق که همراه با گسترش حق و تبیین احکام الهی باشد این لطفی ویژه است که خداوند به ولی خود می کند و الا اگر بر حق نباشد حکومت گسترده چیزی نیست مگر سنت استدراج که خداوند در آیات شریفه می فرماید:

«وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَ أُمْلىِ لَهُمْ إِنَّ کَیْدِى مَتِینٌ؛[2] فَذَرْنی‏ وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ؛[3] وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ؛[4] پس همه این آیات دلالت بر آن دارد که قدرتمند شدن و نشدن دلیل بر حقانیت نیست بلکه اگر همراه با حقانیت بود لطفی است از طرف خداوند متعال و اگر همراه با حقانیت نبود تهدیدی است از خداوند متعال.

به عبارت دیگر از آیات شریفه ذکر شده بدست می آید که دادن نعمت‌های گوناگون به افرادی که بر سبیل حق نیستند یاری خداوند نیست بلکه سنت استدراج است و برای فرو رفتن در گناه است و این مکر الهی است[5] و به هیچ وجه یاری به حساب نمی آید پس در صورتی اینها یاری خواهد بود که حقانیت خلفا از راه‌های دیگر اثبات شود و الا این تفوّق ظاهری دلیل بر یاری خداوند نیست.

3. علاوه این که بسیاری از فتوحات که در آن زمان صورت گرفته است به جهت حسن تدبیر امیر المومنین (علیه السلام) بوده است مثلا آورده اند که وقتی عمر بن خطاب فهمید که نیروهای ایرانی آماده حمله بزرگی می شوند به مسجد آمد و همه را دعوت کرد و از آنان نظر خواست. طلحه گفت: تو خودت به جبهه جنگ برو تا مسلمانان با دیدن تو قوی تر شوند و خوب بجنگند. عثمان گفت: همه مردم شام، همه مردم یمن، مردم مدینه و مردم مکه را حرکت بده و به جبهه جنگ برو تا مسلمانان با دیدن تو و این‌همه نیرو خوب بجنگند، عثمان نشست و دیگر کسی بلند نشد.

عمر بن خطاب دوباره گفت: ای مسلمانان نظر بدهید. حضرت علی (ع) فرمود: این درست نیست که مردم شام را روانه جبهه جنگ بکنی چون در این صورت رومیان حمله می کنند و زن و بچه آنان را می کشند.

مردم یمن را هم حرکت نده چون حبشه حمله می کند و یمن را قتل و غارت می کند. اگر مردم مدینه و مکه را بیرون ببری اعراب اطراف حمله می کنند و این دو شهر را غارت می کنند.

تو خودت هم نرو بلکه به بصره نامه بنویس و تعدادی از آنان را به کمک مسلمانان بفرست. این نظر را عمر بن خطاب پسندید و گفت: نظر درست همین است و باید مطابق آن عمل کنم.[6]

حضرت علی(علیه السلام) در همین سخنان خود به این نکته هم اشاره کردند که ما در زمان پیامبر(ص)، با عدد و کثرت نیرو نمی جنگیدیم بلکه به یاری خدا می جنگیدیم و تو از کمی نیروهای مسلمان هراس نداشته باش.

آن حضرت با این تدبیر، هم مسلمانان شام، یمن، مکه و مدینه را از خطر، و هم مردم ایران را از کشته شدن نجات دادند. زیرا اگر روم حمله می کرد، زن و بچه مسلمانان کشته می شدند. اگر حبشه حمله می کرد زن و بچه یمنی ها کشته می شدند[7] و اگر اعراب اطراف مدینه و مکه به این دو شهر حمله می کردند باقیمانده مردم آنجا هم کشته می شدند.

از سوی دیگر اگر این همه نیروی جنگی به طرف ایران حمله ور می شدند خدا می داند چه بلایی بر سر مردم ایران می آمد به جهت اینکه در آن زمان (زمان یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی) حکومت ایران بسیار ضعیف و در حال فروپاشی بود و تعداد کمی از نیروهای مسلمان می توانستند آن را از بین ببرند و اگر به جای نیروهای مستقر در جبهه ایران، ده برابر آن نیرو می آمد، تلفات ایرانیان چند برابر می‌شد.

بنابراین حضرت علی(علیه السلام) به عنوان امام معصوم که ولی، دلسوز و خیرخواه همه مردم جهان (حتی غیرمسلمانان و کافران) است، کاری کرد که این جنگ با کمترین خطر و کمترین تلفات به پایان برسد و چنین هم شد.

از آنجا که ابوبکر و عمر به هر حال در رأس جامعه اسلامی قرار داشتند و مخالفت با آنان آنهم در آن زمان حساس که اسلام در حال گسترش و فتوحات و کشورگشایی بود و دشمنان زیادی داشت، باعث سوء استفاده دشمنان اسلام مخصوصاً دو امپراطوری بزرگ ایران و روم می شد، امام علی(علیه السلام) با این تیز بینی فوق العاده با اتخاذ مواضع درست، همه دشمنان را مأیوس می کردند.[8]

4. مورخین از مفاسدی گزارش می دهند که در حکومت گسترده خلفا انجام می شده است که اگر به طور کامل این حکومت به دست امیر المومنین علی (علیه السلام) اداره می شد از این مفاسد مصون می ماند. در اینجا به نمونه ای از این انحرافات اشاره می‌کنیم و بحث مفصل آن را به وقت دیگر موکول می کنیم:

الف: طبقه ای در اجتماع اسلامی پیدا شده که به اسلام علاقه مند بود، به اسلام مؤمن و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را می شناخت، با روح اسلام آشنا نبود؛ طبقه ای که هر چه فشار می آورد، فقط روی مثلاً نماز خواندن بود نه روی معرفت، نه روی شناسایی اهداف اسلامی.

ب: فاصله گرفتن از عدالت اسلامی و رواج تبعیض، مثلا؛ موالی - غیر عرب‌ها - در عراق به عنوان شهروند درجه دوم شناخته می‌‏شدند و به همین دلیل از همان آغاز، به کارهای پر مشقّتی همچون اقامة السوق و عمارة الطریق یعنی چرخاندن و بر پای داشتن بازار و راه‌سازی به آنها واگذار می‏‌شد.

«در زمان خلیفه دوم عجمان را به مدینة الرسول راه نمی دادند و این در ظاهر به دلیل عدم آمیختگی آنها با عرب‌ها و نفوذ ایرانیان در مرکز اسلام صورت می‏‌گرفت. خلیفه وقتی دید که مردم در داشتن بردگان عجم دستشان باز است سزاوار نمی‌‏دید که با وجود آنها برده عرب وجود داشته باشد».

ابن جریح می‌‏نویسد: «... وقتی خلیفه ثانی در طواف مشاهده کرد که دو نفر به زبان فارسی تکلم می‌‏کنند بدان‌ها گفت: به عربی سخن بگویند که اگر کسی به دنبال زبان فارسی رفته و آن را فرا بگیرد مروت او از میان خواهد رفت. و بنا به سنتی که خلیفه دوم نهاده بود عربان اجازه داشتند تا از عجمان زن بگیرند اما بدان‌ها زن عرب نمی‏‌دادند.

به دنبال آن رویه، در زمان امویان فرزندان زنان عجم خلفا، استحقاق خلافت نداشتند. «حَجاج» خلیفه وقت در عراق گفته بود: هیچ عجمی در کوفه نباید امام جماعت باشد. او حتی موالی را به زور به میدان جنگ می‌‏برد. و یا اینکه موالی معمولاً در جنگ‌ها مشارکت می‏‌کردند به هنگام تقسیم غنایم از اعراب سهم کمتری می‏‌گرفتند. ناگوارتر اینکه از آنچه به نام عطاء از بیت المال به مردم داده می‏‌شد به موالی سهمی داده نمی‌‏شد .

و البته این امر موجب شد که مسلمانان از اسلام حقیقی، فاصله گرفته و گمان ‏کنند که اسلام، همان است که آنها دیده و شنیده‌‏اند. و همین هم باعث شده بود که پس از فتوحات، شورش هایی در سرزمین های فتح شده پدید آید و از این جهت حضرت علی (علیه السلام) ناگزیر شد سپاهی را به قزوین و دو سپاه به خراسان اعزام کند و شهرهای خراسان از جمله نیشابور را دوباره فتح کند.

نکته پایانی اینکه هدف حضرت علی (ع) در حکومت کوتاه خودش، همانا تصحیح انحرافاتی بود که بعد از پیامبر(ص) در امت محمدی پدید آمده بود. کما اینکه اگر مشورت‌های حضرت نبود معلوم نبود چه بلایی بر سر مسلمانان می آمد.[9]

5. اینکه سنت الهی بر شکست منافقین و کافران است شکی نیست،[10] اما آنچه مسلم است این‌است که یاری نکردن خداوند و شکست آنان به این معنی نیست که در دنیا از نعمت‌هایی همچون ثروت و قدرت بی بهره بوده اند بلکه بسیاری از این کفار از نعمت‌های دنیوی همچون قدرت و ثروت بهره می بردند.[11]

ولی چیزی که قطعی است این است که این نعمت‌ها در آخرت به کار آنان نمی آید[12] و در آخرت تمامی وعده های الهی در مورد آنان تحقق می یابد[13] و شکست آنها به این معنی است که اعمال رفتار آنها ثمره واقعی برای آنها ندارد چرا که ثمره حقیقی در آخرت است و این اعمال آنها در آخرت بهره ای جز عذاب برایشان ندارد.

در نتیجه در قران کریم آیات عذاب بصورت مسلم وارد شده و دلالتی بر اینکه در دنیا به کافرین نعمتی داده نمی شود وجود ندارد بلکه دلالت بر عکس مطلب هم وجود دارد.[14] و فقط در موارد نادری به دعای پیامبران عذاب الهی اقوام کافر را فرا گرفته است[15] که این موارد از نفرین نادر هم در أمت پیامبر اکرم ص منتفی است چرا که به یمن ظهور نبی خاتم عذاب از امتش برداشته شد.

6. در هر حکومتی این طبیعی است که یک عده مخالف وجود داشته باشند و با فتنه در کار حکومت اختلاف ایجاد کنند و موجبات اختلال و تفرقه را در حکومت فراهم نمایند.

همه مخالفین مانند حضرت علی (ع) نیستند که در عین اعتراض و نارضایتی، سالیان متمادی برای حفظ اسلام و وحدت جامعه اسلامی لب فرو بندند بلکه اکثر مخالفین در صدد ایجاد بی نظمی و اختلال در حکومت بر می آیند تا اینکه حکومت را نا کار آمد جلوه دهند یا کلا حکومت را از بین ببرند و اگر در زمان حکومت خلفا سه گانه اختلالی در نظم و حکومت ایجاد نشد این از نجابت و صبر مخالفینی همچون علی ابن ابی طالب بود، نه فقط هنر حکومت داری حاکمان وقت، ولی هنگامی که امرخلافت به مخالفین حکومت قبلی رسید و حضرت علی (ع) روی کار آمد و در این بین با پیاده شدن عدالت علوی منافع بسیاری از بزرگان دوره قبل و جیره بگیران به خطر افتاد، دیگر مخالفین از جمله کسانی نبودند که اهل صبر باشند و سختی ها را بر خود گوارا کنند تا جامعه به سرو سامان برسد و وحدت جامعه حفظ شود از این رو تمام سعی خود را کردند تا حکومت را از کار بیاندازند و منافعی را که از حکومت انتظار داشتند کسب کنند یا حکومت را از بین ببرند و دیگری را جایگزین کنند ولی امیر مومنان علی ابن ابیطالب (ع) اهل ضعف و زد و بند و باج دهی به کسی نبود در نتیجه با آنها درگیر شده و به قلع و قمع آنان پرداخت و این ادامه داشت تا وقتی که در محراب عبادت به دست همان فتنه گران جان به جان آفرین تسلیم کرد.

اگر ایشان اندکی اهل مماشات و زیر پا نهادن قوانین اسلام و عدول از حق و رشوه دهی بود خیلی از این جنگ‌ها و اختلالات که در حکومت ایشان ایجاد شده بود ، پدیدار نمی شد. لذا بسیار باید دقت شود هر آرامشی به هر قیمتی مطلوب نیست بلکه باید آرامش در سایه عدالت و دیانت به دست آید و به دست آوردن چنین آرامشی مشکلات و جنگ و جدال‌های فراوان دارد که حضرت امیر (ع) با تمام این مشکلات روبرو شد و سر بلند بیرون آمد ولی با ناجوان مردی مورد سوء قصد واقع شد و به شهادت رسید و کارش نیمه تمام ماند.

7. اما این که حکومت معصوم چه رحمتی دارد باید گفت کسانی حکومت بر حق معصوم را خالی از رحمت می دانند که انتظارشان از حکومت رفاه و راحتی به هر قیمت ممکن است. این افراد برای مشروعیت حکومت که حقی الهی است ارزشی قائل نیستند و خدا شناسی آنها ضعیف است چرا که فقط دید خود را در ظاهر متمرکز کرده و اخلاقیاتی را که اسلام بسیار به آن اهمیت می دهد را وقعی نمی گذارند.

از دید آنها اگر حکومتی بدون اجازه صاحب حکومت که خداوند است بر سر کار آمد و موجبات رفاه آنانرا فراهم کرد حکومتی کار آمد است ولی اگر حکومتی به اذن الهی و مشروع بر سر کار آمد و برای تحقق معانیی همچون عدالت ، تقوی ، مشروع شدن اموال و... تلاش کرد و در این راه از هیچ خدمت جانی و مالی و عِرضی فرو گذار نکرد، چنین حکومتی نا کار آمد است چون رفاه و راحتی آنان را تامین نکرده، اما باید بدانیم که چنین منطقی با منطق اسلام تناسبی نداشته و سازگار نیست چرا که اسلام هیچگاه امر آخرت عباد را به دنیا نفروخته و اگر جمع آن‌ دو ممکن نبوده دنیا را فدای آخرت کرده است.

البته بدیهی است که اجرای چنین تفکری، تحمل سختی های خاص خودش را به دنبال دارد، ولی در عوض در صورت موفقیت دنیایی را با آرامش و عدالت پاینده به دنبال خداهد داشت و اگر موفق نشود ابدیتی را با آرامش خاطر در جوار رحمت حق تعالی تامین خواهد کرد و هیچ عقل سلیمی ابدیت را به امور زود گذر نمی فروشد.

مهمترین چیزی که در حکومت علوی در حد امکان حاصل شد ظهور عدالتی بود که جهان تا کنون به خود ندیده است و گسترش تقوی و مبارزه با ظلم و فساد و فتنه و...، اگر اینها رحمت نیست پس چیست؟ آیا وسعت مملکت اسلامی رحمت است؟ با کدام ملاک اسلامی وسعت مطلوبیت دارد در صورتی که عدالت حاکم نباشد. بدین سان روشن شد که در منطق اسلام و حکومت اسلامی بالاترین جایگاه از آنِ تقوای الهی است و هر حکومت اسلامی در درجه اول باید از متولی ای برخوردار باشد که سرآمد روزگار در تقوی و ورع باشد و در درجه دوم مامور به پیاده کردن احکام اسلامی در میان مردم و رعیت است و چه کسی از علی ابن ابیطالب به این امر سزاوارتر است؟! این نهج البلاغه در مقابل شماست اگر اندکی درآن غور کنید به مشکلات و سختی هایی که حکومت علوی با آن دست وپنجه نرم کرده و بر آن فائق آمده پی خواهید برد.

برگرفته از سایت اسلام کوئیست.

پی نوشت:
[1] اقتباس از سؤال 2791 (سایت: 3500). در این باره پاسخ های متعددی در سایت وجود دارد که می تواند راهگشا باشد.
[2] اعراف، 182و183.
[3] قلم، 44.
[4] آل‏ عمران، 178.
[5] کما اینکه امیر المومنین علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید : یَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ؛ نهج‏البلاغة ، ص472.
[6] نک: ارشاد مفید، ص 207، عربی، چاپ مؤسسه آل البیت، 1413، نهج البلاغه عبده، خطبه 144; تاریخ طبرى، ج‏4، ص 238 - 237; تاریخ کامل، ج‏3، ص‏3; تاریخ ابن کثیر، ج‏7، ص‏107; بحار الانوار، ج‏9، ص 501، ط کمپانى.
[7] تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ دوم، ص 57Y خدمات متقابل اسلام و ایران، مطهری - مرتضی، چاپ هشتم، بهمن 59، ص 77 به بعد.
[8] اقتباس از نمایه شماره 1348 (سایت: 2982).
[9] اقتباس از سؤال 512 (سایت: 557).
[10] آل‏عمران،141؛ انفال، 18؛ توبة، 2؛ فاطر، 39.
[11] قصص، 79.
[12] شعراء، 88.
[13] رعد ، 35 ؛ فرقان، 26؛ احزاب، 64؛ زمر،71.
[14] طارق، 17؛ مؤمنون؛ 55.
[15] نوح، 26.

یاری خداوند به کشور گشایی و قدرت ظاهری نیست و دادن قدرت به یک شخص به هیچ وجه دلیل بر حقانیت او نمی شود، چرا که در طول تاریخ تمام حکام جور و ستمگر دارای امپراطوری های گسترده در اقصی نقاط جهان بودند؛ اگر این قدرت‌ها نشان یاری خداوند بود چرا چنین چیزی در سال‌های مدیدی از گذشت بعثت پیامبر (ص) به ایشان عطا نشده بود. چنان که شکست در مورد کافران به این معنی نیست که در دنیا از نعمت‌هایی همچون ثروت و قدرت بی بهره بوده اند بلکه بسیاری از از کفار از نعمت‌های دنیوی همچون قدرت و ثروت بهرمند بوده اند، ولی چیزی که قطعی است این است که این نعمت‌ها در آخرت به کار آنان نمی آید.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 5 =
*****