دیدگاه هالیوود در خصوص منجی، نگاه نژادپرستانه داشته و در این فیلم، قصد القای این را دارد که منجی فقط آمریکایی می تواند باشد.
فیلم "هالک"، ساخت شرکت فیلم سازی مارول فیلمز، محصول 2003، بیشتر از اینکه در بیان معرفی ابرقهرمان هالیوودی باشد، در پی اشاعه نظریههای روانشناسی است. این فیلم، پر است از اندیشههای فروید و یانگ، و سعی در نسبت دادن خشم شخصیت هالک، به عقدههای روانی و حقارت او در کودکی دارد.
فیلمساز در پی اثبات این سخن است که ویژگیهایی که در ناخودآگاه شخص، هک شده و حتی خود شخصیت از آنها بیخبر است؛ از دوران کودکی شروع میشود. این ویژگیها بسته به اتفاقاتی که برای کودک رخ میدهد، به وجود میآیند و به تدریج قوی تر و واضح تر میشوند.
جدا از درست یا غلط بودن این سخن، آن چیزی که بیشتر توجه ما را به خود جلب می کند، تغییر دیدگاه شرکت فیلم سازی مارول در هالک 2003 و هالک شگفت انگیز 2008 است و این دیدگاه، عدول از نظریه سرباز جهانی و رسیدن به منجی جهانی است؛ تا راه اندازی جنگهای فرامنطقهای دهه 2000 و بعد از آن را توجیه کند.
هالک 2 تولید منجی جهانی
تفاوت پرداخت شخصیتی "فرمانده راس"، در هالک 1 و 2 قابل توجه و تأمل است؛ انگار دیدگاه نویسنده و فیلمساز در این شخصیت، 180 درجه تغییر کرده است. در صحنه اولیه این فیلم، خالقِ شخصیت هالک، یک دانشمند دیوانه نشان داده میشود که از دستورات فرمانده خودش که "فرمانده راس" میباشد، سرپیچی میکند و به جای حیوانات، روی انسان آزمایش میکند که این عمل او، باعث تبدیل فرزندش به شخصیت هالک میشود.
به خاطر همین، فرمانده، او را توبیخ و از کار برکنار می کند؛ اما در هالک 2 همین "فرمانده راس"، برعکس شخصیت اولی خودش، بهطورعلنی و بدون هیچ محدویتی، دست به آزمایش روی مدل انسانی می زند؛ انگار تولید سرباز جهانی و منجی جهانی در ذهن مخاطب، تبدیل به باور شده؛ چرا که فیلم ساز، تلاش خاصی برای توجیه رفتار فرمانده نمی کند و صرفاً با چند دیالوگ از این مسئله رد می شود؛ حتی در دقیقه پایانی این فیلم و ملاقات او با "تونی استارک"، این دیدگاه و دغدغه، جهت تولید منجی جهانی توسط هالیوود و اروپا قابل لمس و توجیه برانگیز نشان داده می شود؛ هرچند، فیلم ساز سعی کرده شخصیت جدید "فرمانده راس" را به گذشته او ربط دهد، اما نوع بازیگری این شخصیت در هالک 1 و 2 قابل مقایسه با هم نیستند؛ انگار شخصیتها، افراد دیگری هستند.
بنابراین می شود گفت، این دلیلی است بر تغییر دیدگاه شرکت فیلم سازی و همچنین رسالت هالیوود در دهه جدید، برای خلق ابرقهرمان و منجی جهانی، تا پوششی ایجاد کنند برای راه اندازی و توجیه جنگ های فرامنطقهای ایالات متحده و اروپا.
حتی این دیدگاه جدید را می شود در صحنههایِ بک استوری "هالک شگفت انگیز" یا همان هالک 2 به راحتی فهمید؛ انگار در فیلم اول، شخصیت "دکتر بنر" برای تبدیل شدن به هالک، بیشتر درگیر عقده ها و آسیب های روان، در دوران کودکی است، و یادآوری خشونت های اتفاق افتاده در کودکی، باعث تبدیل شدن او به هالک می شود؛ ولی در هالک 2، بک استوری های او، ساختار خشونت های جنگی و صحنه تیراندازی را دارد؛ انگار انگیزه "دکتر بنر"، جهت تبدیل شدن به هالک، به خشونت های جنگی، تغییر شکل پیدا کرده است.
علاوه بر این، دیدگاه هالیوود در خصوص منجی، نگاه نژادپرستانه داشته و در این فیلم، قصد القای این را دارد که منجی فقط آمریکایی می تواند باشد؛ این دید نژادپرستانه و منجیگری آمریکایی را میشود در "ضد ابر قهرمان" هالک 2 به وضوح لمس کرد؛ انگار ژن و خون دکتر بنر آمریکایی و خشم او، پاکیزه تر از ژنهای دیگر است؛ چراکه، وقتی شخصیت روس تبار، خون هالک را به خود تزریق می کند و تبدیل به شخصیت یاغی و ضد ابرقهرمان می شود و دست به کشتار مردم بی گناه می زند، انگار فیلم ساز می خواهد بگوید که تنها خون و نژاد آمریکایی، قدرت تبدیل شدن به منجی جهانی را دارد و لاغیر.
فیلم "هالک" ساخت شرکت فیلم سازی مارول فیلمز، محصول 2003، بیشتر از اینکه در بیان معرفی ابرقهرمان هالیوودی باشد، در پی اشاعه نظریههای روانشناسی است. این فیلم پر است از اندیشههای فروید و یانگ، و سعی در نسبت دادن خشم شخصیت هالک به عقدههای روانی و حقارت او در کودکی دارد.