کمترین نشانه حس تکبر و بینیازی محمدرضا پهلوی را میشود در عبارات توهینآمیز او نسبت به مردم دید. او مردم ایران را تنبل خواند، مانند گوسفند، بیمصرف دانست و میگفت این پدرش بوده که حتی شستشوی دست و صورت را به مردم ایران آموزش داده است. فرح نیز کم از او نداشت؛ به طوری که مردم جنوب تهران را کمتر از حیوان خطاب میکرد.
![](https://btid.org/sites/default/files/media/image/photo_2023-01-19_12-09-57.jpg)
در اندیشه پهلوی مردم دارای هیچ جایگاه انسانی و حقوقی نبودند. سردمداران رژیم شاهنشاهی خود را بینیاز از مردم میدانستند و همین حس بینیازی، به آنها جسارت میداد تا به مردم فحش بدهند و بد و بیراه بگویند و آنها را تحقیر و تخریب کنند. این نگاه تحقیرآمیز به مردم، در اندیشه و عمل شاه پهلوی برجستهتر بود؛ چنانکه در یک کنفرانس مطبوعاتی در سال 1353 مردم ایران را «تنبل» خطاب نمود و پس از انتشار مصاحبه -از این که به صراحت از مردم ایران انتقاد کرده است- احساس شجاعت میکرد.[1]
او برای آرای مردم هیچ اهمیتی قائل نبود و نه تنها رسماً به آن اذعان میکرد، بلکه آن را شجاعتی برای خود و دولتش برمیشمرد. وی به اسدالله عَلَم -وزیر دربار خود- دراینباره میگفت: «آدمی که متکی به آرای مردم نباشد، آزاد است».[2] تکبر او به حدی بود که مردم را با گوسفند مقایسه میکرد. در خاطرات فریبا دیبا -مادر فرح- آمده که محمدرضا مردم ایران را چنین خطاب میکرد: «این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند، مثل گوسفند میمانند».[3] این ادبیات مردی است که چندین دهه بر این ملت مظلوم حکمرانی کرد، اما کوچکترین ارزش انسانی و حقوقی برای مردم قائل نبود.
محمدرضا مردم ایران را از عقبافتادهترین ملتهای جهان برمیشمرد و معتقد بود مردم ایران تا قبل از پدرش رضاخان نظافت فردی را هم بلد نبودند و این پدرش بود که حتی شستشوی دست و صورت را به مردم ایران آموزش داد.[4] البته این بیماری بدزبانی و هتاکی تنها اختصاص به محمدرضا نداشت، بلکه پدرش و درباریان نیز به آن آلوده بودند؛ چنانچه ملکه مادر، ملت ایران را حسود و شکاک[5] و فرح، مردم جنوب تهران را کمتر از حیوان خطاب میکرد.[6]
پینوشت:
[1]. مرکز رسانهای دیدبان انقلاب، خیانت ها، جنایات و بیاعتناییهای پهلوی نسبت به مردم ایران، https://b2n.ir/w19901.
[2]. اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه، خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم، ج2، ص 682.
[3]. فریبا دیبا، دخترم فرح، ترجمه الهه رئیس فیروز، تهران، انتشارات به آفرین، ص338.
[4]. همان، ص 392.
[5]. تاج الملوک، آیرملو، خاطرات ملکه پهلوی، تهران، انتشارات به آفرین، 1380، ص 352.
[6]. علی شهبازی، خاطرات علی شهبازی، تهران، اهل قلم، 1377، ص 229.