وقت، گوهر ناب و گرانسنگی است که ارزش آن را نمیتوان با هیچ چیز مقایسه کرد. ازاینرو مدیریت زمان از مهمترین و مفیدترین مهارتهای زندگی است که باید فراگرفت؛ چراکه انسان تنها با برنامهريزی منظم و منسجم میتواند به اهداف والای انسانی برسد.
به کارگیری مهارتهای زندگی، انسان را کمک میکند تا در همه عرصهها پیروز شود. از جمله این مهارتها، مدیریت زمان است؛ مدیریتی که در سالمسازی روابط خانوادگی و اجتماعی بسیار مؤثر است. ازاینرو در ادامه به مهمترین اصول و قوانین شناختِ چگونگی استفاده بهینه از وقت اشاره میشود:
1. اهمیت وقت
وقت و عمر، بدون شک ارزشمندترین دارایی انسان است؛ چراكه هرگز قابل برگشت نيست و بازتوليد نمیشود. به همین جهت خداوند در آیاتی از قرآن کریم به برهههایی از زمان اشاراتی دارد و در مواردی به زمان قسم یاد میکند.[1] سوگندهای قرآن به زمان، همواره متناسب با مطلبى است که قسم به خاطر آن یاد میشود و مسلّم است که خسران انسانها در زندگى، نتیجه گذشتن زمان عمر آنها است.[2] همچنین در روایتی از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله آمده است انسان باید به عمر خود بخیلتر از درهم و دینار باشد.[3] توصیه به بخل نسبت به زمان نشان میدهد وقت، ارزشمندترین سرمایه زندگی است. امام صادق علیهالسلام نیز وقتشناسی و وظیفهشناسی را از ویژگیهای انسان عاقل شمرده شده است.[4]
2. رهزنان وقت
اولین و مهمترین وظیفه انسان مسلمان در برابر وقت خویش، حفظ آن در مقابل راهزنان و سارقان است. وقت، طلای ناب زندگی، بلکه فراتر از آن است. بنابراین دزدانی مانند خواب زیاد، پرحرفی، گفتگوهای اضافی، بینظمی، بیبرنامگی، عادات غلط، سؤالات بیجا، عدم مشورت با اهل خبره، قماربازی، تفریحهای کاذب و ... در کمین این طلای ناب هستند.
ازاینرو خداوند متعال در قرآن کریم، به جامعه ایمانی نسبت به این راهزنان و دزدان سرگردنه عمر هشدار داده است؛ آیاتی مانند:
- «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»؛[5] «و آنها (مؤمنان) از کارهای بیهوده رویگردان هستند».
- «...وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ»؛[6] «[در قیامت] اهل باطل [و اتلافگران وقت] زیان خواهند دید».
3. اولویتبندی کارها
تعیین اولویتها و پرداختن به امور اهمّ، از مهمترین اصول مدیریت زمان است. تنها در چنین صورتی، بهترین بهرهها از زمان و عمر برده و از فرصتسوزیها جلوگیری میشود. ازاینرو علی علیهالسلام فرمود: «الفُرصَةُ سَريعَةُ الفَوتِ و بَطِيئَةُ العَودِ»؛[7] «فرصت زود از دست میرود و دیر به دست میآید». این روایت نشان میدهد اگر فرصتهای نیک و دارای اهمیت به درستی و در زمان خود، مورد استفاده قرار نگیرند، ممکن است دیگر چنین فرصتی برای فرد پیش نیاید. امام سجاد علیهالسلام نیز در دعای مکارم الاخلاق به این اولویتبندی چنین اشاره میفرماید: «واكفِني ما يَشغَلُنِي الاهتِمامُ بهِ»؛ «و مرا از كارى كه اهتمام بدان [از عبادت و بندگیات] بازم مىدارد، بىنياز گردان».
4. داشتن برنامه
داشتن برنامه منظم و منسجم برای روزها، در مدیریت زمان و به هدر نرفتن آن بسیار مؤثر است. این برنامهریزی میتواند وظایف و اهداف ما را مشخص کند.
5. هدفمندی و هدفگذاری زمان
اندیشیدن در اهداف کوچک و بزرگ کمک میکند تا انسان به دنبال اجرا کردن آنها برود و از اتلاف وقت جلوگیری کند. بهیقین انسانهای بیهدف، انسانهای بینظمی هستند.
6. توجه به «حال»، نه «گذشته»
اصل «توجه به حال و عبور از گذشته»، از امور مهم در مدیریت زمان است. انسان نباید با چشم دوختن به گذشته، فرصتهای گرانبهای پیش روی عمر را، یکی پس از دیگری از دست بدهد. «دیروز» و مشکلات آن رفته است و دیگر نباید «حال» را به فکر درباره گذشته تاریک مشغول نمود؛ بلکه باید زمان حال را درک و برای آن برنامهریزی کرد؛ چنانکه امیر مؤمنان علی علیهالسلام میفرماید: «گذشته عمر تو رفته است و باقیمانده آن محل تردید است. پس زمانی را که در آن به سر میبری، براى كار و عمل غنيمت شمار».[8]
بنابراین فرصتسوزیهای گذشته، نباید انسان را از فرصتهای نیک و طلایی پیش روی زندگی باز دارد. ازاینرو امیر بیان فرمود: «الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فانتَهِزُوا فُرَصَ الخَيرِ»؛[9] «فرصت همچون ابر میگذرد. فرصتهای نیک را غنیمت بشمارید [و قبل از گذشتن، از آنها بهره بگیرید]».
7. واگذاری کارها
برخی کارها در زندگی انسان وجود دارد که انسان میتواند آنها را در مقابل مزدی، به دیگران واگذار کند. سپردن برخی وظایف به دیگران، بخش مهمی از وقت انسان را برای انجام کارهای مهمتر آزاد میکند.
رهیافت
استفاده از فرصتها، ساعتها، روزها، ماهها و سالها، بلکه دقیقهها و ثانیهها، تنها با یک برنامه هدفدار و منسجم مدیریت میشود؛ برنامهای که بهرهگیری از آن میتواند انسان را به پیروزیهای بزرگ و اهداف عالیه در همه ابعاد زندگی برساند.
پینوشت:
[1]. تکویر: 18؛ لیل: 1-2؛ مدثر: 34؛ فجر: 1؛ ضحی: 1.
[2]. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج27، ص317.
[3]. شیخ طوسی، الامالی، ص527.
[4]. مجلسی، بحارالانوار، ج5، ص142.
[5]. مؤمنون: 3.
[6].غافر: 78.
[7]. تمیمی آمدی، غررالحکم، ح2041، ص113.
[8]. همان، ح85، ص224.
[9]. نهجالبلاغه (سید رضی)، حکمت21.