برخلاف توقعی که از شنیدن نام تهیهکننده، نویسنده و کارگردان ایجاد میشود، «چپ، راست» یک فیلم به معنای واقعی مبتذل است؛ ابتذالی بسیار فراتر از تعاملات جنسی شخصیتهایی که «رامبد جوان» و «سارا بهرامی» ایفاگر نقش آنها هستند.
«منوچهر محمدی» از تهیهکنندگان نامآشنای سینما و تلویزیون است که در یک نگاه کلی و نهچندان دقیق، به واسطه کارنامهای که تعداد بالایی از آثار مذهبی –از جمله «مسافر ری»، «زیر نور ماه» و «عصر روز دهم» - و همچنین آثاری در حوزه دفاع مقدس –مانند «میم، مثل مادر»، «خاک سرخ» و «میهمان داریم»- را در خود دارد، از چهرههای بهاصطلاح ارزشی سینما به شمارمیرود. حامد محمدی، فرزند او نیز به خاطر نویسندگی «طلا و مس» و کارگردانی «فرشتهها با هم میآیند» از طیف مذهبی سینما شناخته میشود؛ اما «چپ، راست» که با تهیهکنندگی منوچهر محمدی و با نویسندگی و کارگردانی پسرش، حامد تولید شده است، این تصور را به طور جدی به هم میریزد. در یادداشت پیشرو تنها به نقد محتوایی این اثر -که قطعاً از نظر فنی یک نقطه تاریک در کارنامه هنری عوامل تعیینکننده آن است- میپردازیم.
ایده یک خطی فیلم این است که دو فعال سیاسی از جناح چپ و راست به خاطر جابهجا شدن فرزندانشان در بدو تولد، مجبور میشوند در همسایگی هم زندگی کنند و در نتیجه دچار چالشهایی میشوند. در آغاز فیلم اعلام میشود که داستان فیلم واقعی است، ولی روشن نیست کدام بخش از این داستان فانتزی به واقعیت شبیه است. همهچیز آنقدر دور از واقعیت است که به نظر میرسد همان عبارت آغازین هم چیزی جز یک شوخی بیمزه نبوده است. از حکم دادگاه گرفته تا رفتار انفرادی و اجتماعی شخصیتها تناسبی با واقعیت ندارد.
نویسنده از آغاز تا پایان، خط تخریب هر نهاد دولتی یا غیردولتی را که به نحوی به حکومت یا ساختار سیاسی مربوط باشد، در پیش گرفته است. نام خانوادگی دو شخصیت اصلی، کشاورز و دهقان است. تنها وجهی که برای انتخاب این اسامی میشود در نظر گرفت، این است که نویسنده خواسته است این دو را تازه به دوران رسیده معرفی کند؛ که البته نوعی توهین به روستاییان نیز به حساب میآید.
ویژگی بارز بشیر کشاورز(نماینده جناح راست) پرخاشگری و شعارهای افراطی ضدامپریالیستی است. اصلان دهقان(نماینده جناح چپ) گرچه رفتار آرامی دارد، ولی به شدت زن ذلیل است. خانهداری و بچهداری میکند و کار روزانهاش تولید مربا و ترشی است. او یک چهره دانشگاهی است و ادعا میکند بهترین کارشناس حوزه اروپای شرقی در کشور است، ولی نمیداند کشور «لیتوانی» کجای جهان قرار دارد!
مریم، همسر اصلان، که نماینده مجلس است، به این افتخار میکند که تنها نماینده مجلس زن باردار جهان است. او به شدت کمهوش است و آنقدر از شعور اجتماعی بیبهره است که به راحتی به خودش اجازه میدهد مصاحبه رادیویی همسرش را قطع کند و مانع ادامه ارتباط تصویری زنده اصلان با شبکه ماهوارهای شود. همچنین چند بار در طول فیلم افراد مختلف و حتی شوهر خود را به در گونی کردن، تهدید میکند.
در این میان وضعیت معصومه، همسر بشیر که کارمند حراست دانشگاه است، از دیگران بهتر است. او که نسبتاً عقلایی رفتار میکند، آنقدر روی حجاب حساس است که گویی در کشور هیچ مشکلی به جز حجاب و روابط زن و مرد وجود ندارد؛ در حالی که قاضی که میتوان گفت نماینده حاکمیت و دین رسمی است، هیچ حساسیتی روی آن ندارد؛ چرا که در اولین برخورد با دختری بدحجاب، عاشق او میشود و هیچ اصراری هم به تغییر ظاهری او ندارد.
نام آقای قاضی «اردشیر فاتحهای» است. چرا «اردشیر»؟ نویسنده نامی را برای قاضی انتخاب کرده است که کمترین قرابت را با دین و مذهب داشته باشد. او روحانی است، ولی هرگز با لباس روحانیت دیده نمیشود، مگر در دفتر کارش، در حالی که آن را به جالباسی آویزان کرده است؛ و برای توجیه احکامش و اقناع بشیر و اصلان، نه به روایات، که به سخنان گاندی و فلاسفه یونان استناد میکند. اما چرا «فاتحهای»؟ نیازی به شرح نیست.
نگاه منفی نویسنده نسبت به روحانیت -یا شاید اساس دین- را در تکهپرانی اصلان دهقان به آقای قاضی هم میتوان دید؛ جایی که به او میگوید: «شما هر وقت میخواید چیزی تو پاچه ما بکنید، نقل قول از یه مرحوم میارید». این در حالی است که در همان سکانس، لباس آویزانشده آقای قاضی و همچنین ابراز ارادت مداوم بشیر کشاورز به روحانیت، مخاطب را به روحانی بودن آقای قاضی متوجه میکند تا با خود فکر کند که تکیه روحانیت نیز بر روایاتی است از امامان مرحوم.
ادامه دارد...