این روزها که اسرائیل حملات ددمنشانهی خود رو بعد از چند ماه محاصرهی نوار غزه آغاز کرده. شعرهای زیادی در مورد غزه و فلسطین شنیدم. اما ندیدم که جایی اینها جمعآوری بشه. تصمیم گرفتم چنین کاری بکنم .
شعر درباره غزه
مقاومت کن، غزّه
در شهر صدای آتش و آوار است
برخیز، کدام خفتهای بیدار است
ای خوابدلانِ ساحلِ آرامش!
یک شهرِ شکسته آنورِ دیوار است
این قافله قصدِ دودمانت دارند
نیرنگ برای آسمانت دارند
امشب شبِ جشن است و خدایانِ جهان
صد نقشه برای کودکانت دارند
این قوم به انجماد دادند تو را
سرمایۀ غم زیاد دادند تو را
آنانکه چو بید از تو میلرزیدند
ای شمع! به دستِ باد دادند تو را
از خاکِ خودت محافظت کن، غزّه!
از اینهمه گل مراقبت کن، غزّه!
تا لحظۀ زیبای شکفتن در خون
با جان و تنت مقاومت کن، غزّه!
ای کاش دوباره عشق آغاز شود
تا بار دگر غزّه سرافراز شود
صدها غزل نگفته دارند، اگر
یکروز دهانِ سنگها باز شود
فرامرز عربعامري
*****
قربانگاه عشق
غزّه امروزاست قربانگاه عشق
کشته قومی گشته بر درگاه عشق
عشق آزادی، وطن خواهی، خدا
عشق برقدسی که گشت ازما جدا
غزّه امروز است همچون کربلا
قتلگاهش پرشده ازکشته ها
شمر اولمرت است ومشعل چون حسین(ع)
عاقبت پیروزمی گردد حسین
*****
شکوه ایمان
به غزّه روکن و بنگر شکوه ایمان را
به غزّه روکن و بنگرنبرد شیران را
به غزّه روکن و بنگرجنایت صهیون
که از شمار بود فتنه هایشان بیرون
به غزّه روکن و بنگرسکوت خفّت بار
از این شیوخ عرب،بردگان استکبار
به غزّه روکن و بنگرحمایت مردم
به رغم ذلّت حکّامشان ،از این مردم
به غزّه روکن و بنما دعا که ای یزدان
نمای یاریشان در نبرد،درمیدان
ببین تو بر لبشان لا اله الا الله
نمای یاریشان ای خدا به نصرالله
ندای (تنصروا*)از تو شنیده میجنگند
ز یاری تو چنین استوار در جنگند
ز نسل لشکر بدرند و فاتح خیبر
شکست فتنه ی صهیون بود از این لشکر
از :حسین نبی زاده اردکانی
*****
اتمسفر اشك
باز هم در همايشي چركين روي زخم شما مذاكره شد
پشت درهاي بستۀ تزوير عشق از ششجهت محاصره شد
ميزبان: عقرب سياه سعود ميهمان: مارها و كركسها
مفتيِ مفتگوي الازهر نيز دعوت به اين مناظره شد
ابرها راه را نشان دادند اشكها رد شدند از اتمسفر
تا كه عكس چهار طفل شهيد به تمام جهان مخابره شد
خاتم اندر مدينه آه كشيد اشك يعقوب بُرد كنعان را
دل موسي گرفت در سينا روح عيسي حزين به ناصره شد
نامبارك سگِ معاويه است جاي فرعون قعرِ هاويه است
در رفح ناي عشق را بستند غزّه باري شهيدِ قاهره شد
نقشۀ كفر برملا شده است غزّه امروز كربلا شده است
در هوا هُرمِ روزِ عاشوراست زنده آن شور و خون و خاطره شد
تا در اين خاك بذر زيتون هست دير ياسين و بيتحانون هست
هست تا در رگ زمين خون هست ريشهاش (خاك اگر مصادره شد)
سامري بمب فسفري دارد از فلسطين دلِ پُري دارد
گاو او سر به آخوري دارد رامِ آن مادهگرگِ ساحره شد
آي غزّه! بيا و با ما باش بيخيالِ عربجماعت شو
سيمِ ما وصل شد ببخش اگر كه زبان دلم محاوره شد!
شعر از عباس احمدي
*****
دیروز امروز فردا غزه
دیروز
از صلح نوشت، شور جنگت را برد
دستم را بست، پارهسنگت را برد
پلکت سنگين شد و نشستي بر خاک
خوابيدي و همسايه تفنگت را برد
امروز
زنجيريِ زندانِ شبِ پاييزيم
اشکيم که بر مزار خود ميريزيم
بيپا، بيدست، بيهياهو، بيسر
با اينهمه
فردا که به پا ميخيزيم:
فردا
در شامِ عبورِ شبروان فانوسیم
خاکِ رهِ آفتاب را میبوسیم
خونخواهِ سیاوشیم، رستم با ماست
برباددهِ کلاهِ کیکاووسیم
غزه
توفان پيچيد، برگي از پا افتاد
فريادي رفت و رفت، گم شد در باد
دستي با خون نوشت بر دامن خاک:
شمشير يهود را عرب صيقل داد
امید مهدینژاد
*****
یک روز مترسک به زمین خواهد خورد
باران بهار رنگي از خون دارد
این خاک چقدر مرد مجنون دارد
یک روز مترسک به زمین خواهد خورد
در مزرعهاي که بوی زیتون دارد
این حدس و گمان که آخرش باور شد
در قلب سیاهجامگان خنجر شد
غزه، آتش، غرور، آدمها، مرگ
زیباتر از این نميشود پرپر شد
علی سلیمانی
*****
آفتاب پشت ابر نميماند
به چشم بيرمق غزّه خواب را بستند
چنانکه بر لب بيتاب آب را بستند
چه رفته بر سر وجدان روزگار، که باز
نخوانده قصۀ حق را، کتاب را بستند
به مشتهاي گره کرده از گلوی شعار
هنوز باز نکرده طناب را بستند
لبي گشوده نشد جز به آه و آن را هم
زیاده تا نکنندش صواب را، بستند
به حکم منطق زور و به رسم استبداد
دهان خستۀ حرف حساب را بستند
خوشا به کام شهادت رسیده مردانی
که بر محاسن از خون خضاب را بستند
حقیقت است؛ مگر پشت ابر ميماند؟
گرفتم اينکه دو شب آفتاب را بستند
علی فردوسی
*****
دختر غزه
وقت است دگر مُشت کنی دست دعا را
فریاد کنی نغمۀ «اَلُقُدسُ لَنا» را
آيینۀ حق شو که ببینند و بمیرند
این لشگرِ خفّاشصفت نور خدا را
زان خون که شتک میزند از سینۀ سرخت
تطهیر بده زخم دل سبزهقبا را
شب خیمه بر افراشته در غربت غزّه
آواره هر کوی و گذر کرده صبا را
وقت است به دریا بزند سینۀ سینا
دلهای به تنگ آمده از جور و جفا را
هم سوکِ پسر دارد و هم داغ برادر
ای خلق! ببینید عیان کربوبلا را
جولان بده، ای سعیِ عطشناک در این خاک
تا گم نکند تشنهلبی سمت صفا را
وقت است که یکبار دگر سنگ ابابیل
در هم شکند لشگر ظلم خلفا را
یک دستِ تو گل، دست دگر سنگ، بشوران
آن خوی اَشِدّائیِ قوم ِرُحَما را
روزی برسد باز مگر دخترِ غزّه
در باد به رقص آورد آن زلف رها را
علی فردوسی
*****
"لعل و خزف"
چه حكمت است كه از نسل كوفي آن روز
پراست منطقه خاورميانه هنوز
هنوز بوي خيانت زچاه ميآيد
به گرگ طعنهزده آن برادر كينتوز
چه حكمت است كه از ابنسعد و ابنزياد
رسيده حاكمكان را كتاب خود آموز
هنوز چشمك اشعث به ابنملجم را
نكرده كشف به جز ديدگان اهل رموز
هميشه فتنه قطامههاي قدرت هست
كرشمههاي هوسناك و عشوه مرموز
زمانه ميل خَزَف دارد و شكستن لعل
نگاه را به حسين و يزيديان ميدوز
به غزه ظلم شما كوه برف اگر باشد
به چند لحظه شود آب، ز آفتاب تموز
ز مصر ميرسد اين حس، ز جملههاي جمال
كه قهر قاهره روزي شود تل آويو سوز
مبارك است اگر گوش اين مبارك هم
به پند رهبر ما باز گردد از سر سوز
اگر كه امت اسلام شد يد واحد
يقين بدان كه به هر صحنهاي شود پيروز
بساط عيد به پا ميشود به سوگ ستم
بيا بيار بهار و به پا نما نوروز
امیر احمدی
*****
قاعدهی بازی
برادران عرب بی برادرم کردند
اسیر فاجعه های مکررم کردند
به عمق بی کسی چاه در شبی بی ماه
برای سنگ دل خود کبوترم کردند
چهار سوی گذر را به روی من بستند
شبیه قاعده ی بازی از برم کردند
مزورانه مرا دست گرگها دادند
برای پیرهن پاره پرپرم کردند
لب سکوت گزیدند وقت خوش رقصی
پیاله لب زده درخون شناورم کردند
فروختند مرا بانفیری از نفرت
وبعد هلهله بر زخم پیکرم کردند
به جای نان وعروسک یه جای نرمی خواب
گلوله هدیه ی چشمان خواهرم کردند
برادران عرب مصری از زر و زورند
که مثل خواب بدی دیر باورم کردند
پروانه نجاتی- شیراز
*****
نامبارك
شد مصـر اسیر نحسیات، ای بدذات
بـــر همچـو تویی نام مبارک؟ هیهات
سردستـۀ خائنان اعراب شدی
تف بر شرفت، ای سگِ انور سادات
برهان مسجّل تو را میخواهد
آن منطق مُجمل تو را میخواهد
فرعونِ جدیدِ سرزمینت، خالد!
تکبیر مسلسل تو را میخواهد
بوالفضولالشعرا
*****
هزار لالهي غزه
يك گوشه ميان اشكها، مادرها
يك گوشه، وداع دختران با سرها
اي غزه تكان مخور كه در آغوشت
خواباند تمامي علي اصغرها
***
هر چند به جاي آب، آتش بدهيد
هرگز نتوانيد به بادش بدهيد
در خاك، هزار لاله دارد غزه
چشمش نزنيد! و ان يكادش بدهيد
عارفه دهقاني
*****
لبالب غزه در خون
در اين خاك مقدس دفن كردي باغ زيتون را
تو با چشم خودت ديدي لبالب غزه در خون را
تو با چشم خودت ديدي كه روح عشق را كشتند
الهي هيچ ليلايي نبيند داغ مجنون را
چه فرقي بود بين روز روشن با شب تاريك
كه زير شعلهي خورشيد حس كردي شبيخون را
ميان تلي از باروت و آتش طاقت آوردي
طبيبي نيست تا درمان كند اين زخم گلگون را
چنان وابستهات هستم كه در پاي تو ميريزم
شكوه كوه الوند و سروش شط كارون را
من از ويرانههاي دولت فرعون فهميدم
كه دست غيب ياري ميكند موسي و هارون را
دوباره در پناه آسمانها خانه ميسازيم
دوباره روي ايوان مينشاني ماه گردون را
سارا جلوداريان
*****
غزه و حنجرهاي بيروتي
نه وطن ماند و نه مردم نه جهان پيدا بود
نه نگاهي كه پر از غربت زيتونها بود
آهن و خون شبي از مرگ فراهم كردند
كوچهها شعلهور اين شب بيفردا بود
*
آسمان خشك و زمين خشك و دقايق همه خشك
خشكتر چشم تو در هرولهي دريا بود
خاك و خاكستر و باروت تفاهم كردند
باز هم نوبت آتش زدن قانا بود
*
غزه كل ميزد با حنجرهاي بيروتي
كوچهها ملتهب از كوچ پرستوها بود
سينهها از نفس گرم سواران سرشار
دستها از خون دريا دريا دريا بود
*
كودكاني همه از نسل شتيلا ديدند
كه دلآزردهترين پيغمبر موسي بود
محمدحسين صفارزاده
*****
نوار قرمز غزه
نوار قرمز غزه! دهان زخم فلسطين!
تو را محاصره کردند چکمههاي شياطين
تو را محاصره کردند تا غريب بميري
به اين محاصره لعنت، به اين معامله نفرين
کدام صلح؟ که نوزاد نارسي است به شيشه
و غزه مادر محزوني ايستاده به بالين
و هر شهيد فلسطين ستارهاي شد و پر زد
که اينچنين شود اي غزه آسمان تو تزيين
نوار خون و گل اشک اگر نبود، برادر!
نبود اين همه رؤياي کودکان تو رنگين
کسي ز غزه پيامي به آسمان بفرستد
کمي نگاه کن اي ماه پشت ابر، به پايين!
جهان به خواب زمستان و غزه - کودک فردا -
اميد بسته به خورشيد روزهاي پس از اين...
محمدسعيد ميرزايي
*****
كفنش در آتش
باد آمد و ذوب شد تنش در آتش
آب آمد و گم شد بدنش در آتش
ابري كه كفن به دوش خود ميآورد
مه شد تن و جان و كفنش در آتش
رضا عربيار محمدي
*****
كربلا: «غزه»، كوفه: «قاهره» است
بوي خون و حماسه ميآيد
خيمهي عشق در محاصره است
ننگ اعراب ميشود تكرار
كربلا: «غزه»، كوفه: «قاهره» است
مهدي چناري
*****
غرق خون
با داغ برادر از درون ميرقصيد
در طرح مثلث جنون ميرقصيد
گرييدن كربلا تماشايي بود
آن روز كه غزه غرق خون ميرقصيد
حنيف سلطاني
****
رد پوتين
تا نوار غزه بر اين زخم ديرين مانده است
خوشهي انگورهاي قدس شيرين مانده است
سرزمين امن موساهاي بيكفش و عصا
بر تنش امروز تنها رد پوتين مانده است
مهدي رحيمي
*****
ظهور از غزه
دلها همه زخمخورده، اينجا، غزه
خون ميچكد از باور دريا، غزه
گلواژهي انتظار اينجا سرخ است
از كعبه ظهور ميكند يا غزه
سالار عبدي
*****
شاخههاي زيتون
باران زد و شاخههاي زيتون را شست
نعش دوهزار شمس و مجنون را شست
هرچند نميشود به صدها دريا،
از صورت غزه اينهمه خون را شست
بنيامين ديلم كتولي
******
تفنگ
پیغمبرانِ فصِّ سلیمانیِ فرنگ!
آموزۀ هزارۀتان جنگ بود و جنگ
انجیلیانِ رومیِ تلمود در بغل!
بر خوانِ شامِ آخرتان خمر و خون و بنگ!
از وادیِ کدام شبِ کفر میرسید؟
با صد کرور لوحۀ مغلوطتان به چنگ
از دورِ بعد رستمِ ما نیز میرسد
هرکولهای کوکی! هان، اندکی درنگ
نخجیرگاهِ شرقیِتان گور میشود
فرعونهای فربه! تیمورهای لنگ!
این دیو را به کشتنِ ما گرم کردهاند
ما بندگانِ منگِ خدایانِ هفترنگ
خوابیم و پنجه بر رخِ مهتاب میکشد
گیرم عبث ـ به ناخنِ پولاد این پلنگ
پیرانمان نشسته به امید و کودکان
در جنگِ نابرابر آیینهاند و سنگ
کو کاوهای که بیرقِ توفان عَلَم کند
اسکندرانه در شبِ ضحّاکیِ فرنگ؟
شاعر لمیده است و غزل ساز میکند
در وصف خطّ و خالِ ظریفانِ شوخ و شنگ
کار از قلم نمیرود آری، نمیرود
حالی تو غیرتی کن، معشوق من، تفنگ!
شعر از اميد مهدينژاد
*****
تماشا نکنید
در و دیوار چه گویاست ، تماشا نکنید
خواب ، چشم همه دنیاست، تماشا نکنید
می درد گرگ ،بدنهای غزالان چمن
جای گل ، خون چمن آراست، تماشا نکنید
گر همه عالم و آدم زجفا خاموشند
سنگ، در شورش و غوغاست ، تماشا نکنید
چه نشستید، ببینید که در آتش و خون
کودک غزه چه تنهاست، تماشا نکنید
بی رمق ،خسته، پراز درد، ندیدید چه سان
غرق خون پیکر زنهاست، تماشا نکنید
وه چه خوابید که صهیون وسط خانه ماست
هدفش عارت و یغماست، تماشا نکنید
بشنود هر کس و پاسخ ندهد مسلم نیست
امر پیغمر طاهاست ،تماشا نکنید
بوش گوید به تمسخر به جهان، این تحفه
عیدی مختصر ماست، تماشا نکنید
دهه عشق و عزاداری ارباب آمد
کربلا منتظر ماست ، تماشا نکنید.
کاش می شد که حسینیه ای احداث شود
در دل غزه ، چه زیباست ، تماشا نکنید
زخمه شعر به چنگ ورقش زد حامد
که " لگد مالی گلهاست" ، تماشا نکنید
*****
سبز سفید سیاه و سرخ
هزار مرد به پاي تو جان سپردند و ...
هزار دست تو را باز مي فشردند و...
سپيدي ات را تا صلح سازمان ملل
سپيد باشد از الخليل بردند و...
زسبز ودكا كردند اميرهاي عرب
تو را به همراهش قطعه قطعه خوردندو...
سياهي ات را پيراهن زني كردند
كه بچه هايش در انتفاضه مردندو...
تو سرخ خونت بر شانه منتشر شده بود
كه شانه هاي تو آزرده اند و تردند و ...
تو سرخ خونت در روزنامه هاي جهان
كه كشته ها را از جنگ مي شمردند و...
هزار مرد به پاي تو جان سپردند و....
هزار دست تو را باز مي فشردندو...
******
حکام عرب
وقتي ديدم طنابشان فرسوده ست
وَ مرديشان به ننگ ِ ترس آلوده ست
دانستم که لباس حکام عرب
دشداشه نبوده است؛ دامن بوده ست
******
درد غزه
شادی نداره مزه
با حال و روز غزه
یادی نداره تاریخ
این همه جور تازه
کاری نداره وجدان
جوونه پیر نازه
عاری نداره کشتن
که چشم دنیا بازه
ذره ای جای شک نیست
این همه رسم هرزه
باکی نداره فریاد
که بینه دست شرزه
خوبی نباشه بر جای
فقط بدی می ارزه
با این جنایت و خون
کون و مکان می لرزه
حسین اسکندری
******
طعم زیتون
بغضُ باور میکنم، وقتی که خنده زخمیه
جنگُ باور می کنم ، وقتی پرنده زخمیه
بوی باروت ، بوی سیب ، طعم شکستن صدا
رنگِ خاکستریِ مرگِ تموم ِ آدما
اگه تلخه اگه شیرین ، دیگه دور آخره
یه نبرد بی امون ، یه جنگ نا برابره
آخرین سنگُ به شیشه های دنیا می زنیم
می میریم، آتیش به چشمای تماشا می زنیم
گریه می کنیم که روشن شه چراغ خنده ها
دیگه دلواپس دنیا نباشن پرنده ها
نازنین گریه نکن ، فردا که آفتاب بزنه
طعم زیتون می ده خونی که تو رگهای منه
عبدالجبار کاکایی
*****
یوسف چاه غزه
دردیست که بی پشت و پناه افتادهاست
در غربت سوز و اشک و آه افتادهاست
این غزه همان یوسف کنعانی ماست
با دست برادران به چاه افتادهاست
******
انگار نه انگار مسلمان هستیم
بیهوده نگو که مرد میدان هستیم
وقتی که ز فریاد گریزان هستیم
در غزه برادرانمان را کشتند
انگار نه انگار مسلمان هستیم