امام حسین علیهالسلام همچون سایر اهلبیت علیهمالسلام در کرامت و بخشندگی بیهمتا بودند و هرکه خوبیها را دوست دارد، آنان را نیز دوست خواهد داشت.
![](https://btid.org/sites/default/files/media/image/636902263729442560_3.jpg)
اگر فردی به ما و پدرمان توهین کند، چه رفتاری داریم؟ اگر این اتفاق در محله خودمان بیفتد و ما دوستان خود را در کنارمان داشته باشیم چه؟ آیا درنگی خواهیم کرد تا بفهمیم مشکل این فرد چیست و چرا چنین میکند؟ آیا میتوانیم خوددار باشیم؟
به نظر میرسد عموم ما در چنین حالتی، عنان از کف میدهیم و با پرخاش و خشونت، فرد را سر جایش مینشانیم. اما او مانند سایر خانوادهاش متفاوت از دیگران بود.
عصامبنالمصطلق میگوید روزی از دمشق به مدینه رفتم. در شهر با حسینبنعلی علیهماالسلام برخورد داشتم و او را شناختم. با دیدن او تمام بغض و کینهام نسبت به علی و اولادش علیهمالسلام غلیان کرد و به حسین و پدرش علیهماالسلام ناسزا گفتم. برخلاف انتظارم، حسین علیهالسلام خیلی آرام و با عطوفت رو به من کرد و گفت: «آرام باش، خود را گرفتار نساز، از خدا برای من و خودت طلب آمرزش کن. چرا ناسزا میگویی؟ اگر نیاز داری، کمک میکنم. چنانچه مشکل دیگری داری، یاری میرسانم. اگر مشکل فکری و اعتقادی داری، ارشاد میکنم. آنگاه آیهای را خواند که «یوسف» برای برادرانش خوانده بود: «لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»؛[1] «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را میبخشد؛ و او مهربانترین مهربانان است!»
عصام همچنان که در شوک بود، شنید «تو گویا از مردم شام هستی؛ مردم آن دیار عادت دارند که به ما بدگویی کنند. معاویه آنان را مسموم ساخته است. حالا بیا تا هر مشکلی داری، برطرف نمایم».
عصام میگوید آنقدر شرمگین شدم که میخواستم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد؛ پس آهسته سعی کردم خود را در میان جمعیت مخفی کرده و از آنجا دور شوم. او میگوید و بعد از آن روز هیچکس را به اندازه حسین و پدرش علیهماالسلام دوست نمیداشتم.[2]
امروز، سوم شعبان، سالروز ولادت چنین شخص کریمی است. شخصی که چه شیعه باشیم و او را امام بدانیم و چه نباشیم، به دوست داشتنش محکومیم؛ زیرا نمیتوان خوبی را شناخت و آن را دوست نداشت.
پینوشت:
[1]. یوسف: 92.
[2]. شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، دلیل ما، ج2، ص672؛ با اندکی تصرف.