سوم شهریورماه سالروز اشغال کشور به دست نیروهای متفقین است، شکستی با رکورد کوتاهترین تسلیم تاریخی و سریعترین مدتزمان فروپاشی ارتش یک کشور که مرور آن درسهای عبرتآموزی برای امروز ما دارد.
سوم شهریور سال ۱۳۲۰ شمسی یادآور اتفاق تلخ در حافظه ایرانی است، متفقین در جنگ جهانی که به دنبال تأمین منافع خود بودند با نادیده گرفتن اعلام بیطرفی ایران، به سرعت وارد کشور شدند و از شمال و جنوب خود را به تهران رساندند.
تسلط تنها در طی چند روز که در تاریخ ایران بیسابقه بوده و هیچوقت ایران در چنین وقت کوتاهی، تسلیم نشده است. هرچند نوشتن از تلخیهای اشغال کامل ایران در جنگ جهانی دوم، رنجنامه بلندی خواهد شد؛ ولی ذکر چند نکته برای پی بردن به حقارت تحمیلشده به ایرانیان در آن مقطع کافی است:
نخست: همانطور که اشاره شد از جهت زمانی، در نوردیدن مرزهای کشور توسط قوای روس و انگلیس و سپس تسلیم رسمی کشور، یک رکورد تاریخی ثبت شد. نیروهای مهاجم سوم شهریور وارد خاک ایران شدند و در کمتر از سه روز نامه رسمی ترک مخاصمه امضا و دستور داده شد که هیچکسی در برابر قشون بیگانه، مقاومت نکند.
برای پی بردن به عمق فاجعه کافی است به مقایسه ایران و لهستان بپردازیم، لهستان کشوری بود که حدود ۱۲۰ سال قبل از جنگ جهانی در نقشه جهان وجود نداشت و میان چند کشور تقسیم شده بود، پس از جنگ جهانی اول به کمک متفقین دوباره در جغرافیای جهانی قرار گرفت؛ ولی اندکی نگذشت که جنگ جهانی دوم با هجوم به لهستان نوپا و تازه استقلال یافته آغاز شد با این حال این کشور بیش از ۳۵ روز مقاومت کرد و سرانجام با بیش از چند میلیون کشته به زانو درآمد.
اما ایران به عنوان کشوری تمدنی و مستقل در تمامی دوران گذشته، در کمتر از سه روز تسلیم قوای روسیه و انگلیس شد، پهلوی اول که خود نظامی بود و اولویت وی تشکیل ارتش کلاسیک و منظم بود و با شکلگیری آن ادعای شکستناپذیری ارتش خود را داشت اولین نفری بود که تسلیم شد و پیشنهاد استعفا داد.
دوم: جدای از رضاخان که در صف نخست فراریها بود و با ترس نمایان خود موجب فروپاشی ارتش شد، امرای لشکر رضاخان نیز گماشتگانی ضعیف و بی ارده بودند. آنها پس از تسلیم رضاخان آنچنان در میان مردم محو شده و به کوره دهاتهای اطراف تهران فرار کردند که برای مردم به اسباب مزاح و البته تأسف تبدیل شد.
فریدون جم از نزدیکان رضاشاه وضعیت سربازان و افسران رضاشاه را چنین گزارش میدهد که سربازان قسمتی از لباسهایشان را از تن به در کرده بودند که مبادا شناخته شوند و بسیاری از سربازان با پای برهنه راه میرفتند... برخی از امرا و افسران ارتش با لباس زنانه فرار را بر قرار ترجیح دادند... بسیاری از افسران و سربازان در حیاط منزل خود آتشی به پا میکردند و همه لباسهای نظامی و نشانههای خدمت را میسوزاندند![۱]
در پایان باید این وضعیت شرمآور که مایه سرافکندگی ایرانیان بود را مقایسه کرد با دروان کنونی، در آن روزگار ننگین، استالین که با التماس وزیر خارجه وقت و همزمان با نشت سهجانبه سران متفقین به سختی حاضر به دیدار با شاه شده بود برای دلخوشی محمدرضا، کشورمان را پل پیروزی متفقین خواند که البته هیچچیزی جز گرفتاری و تهدید و ارعاب عاید ایران نشد؛ اما اکنون ما نه تنها پل پیروزی برای کشورهای دیگر نیستیم؛ بلکه به لطف سردارانی بزرگ که سرباز وطن بودند همچون شهید سلیمانی، کشورهای دیگر را پل پیروزی خود ساختهایم و دامنه نفوذ میدانی خود را تا سواحل مدیترانه و دریای عرب گسترش دادهایم.
پینوشت:
[۱]. نگاهی به شاه، عباس میلانی، ص ۸۶