داستان زیبای رزمنده پیر

20:01 - 1391/10/15
انس بن حارث كاهلی در كربلا در روز عاشورا پیرمرد سالخورده‌ای بود، او از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود و در جنگ بدر و حنین شركت داشت، در روز عاشورا از امام حسین (علیه‌السلام) اجازه رفتن به میدان گرفت
داستانی از عاشورا

انس بن حارث كاهلی در كربلا در روز عاشورا پیرمرد سالخورده ای بود، او از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود و در جنگ بدر و حنین شركت داشت، در روز عاشورا از امام حسین (علیه السلام) اجازه رفتن به میدان گرفت.

امام اجازه داد، او با شور و شوق فراوان عمامه اش را از سرش گرفت و به كمر بست، ابروانش را كه بر اثر پیری روی چشمش افتاده بود نیز با دستمالی بالا آورد و بست تا مانع دیدنش نگردد.

وقتی امام این حال را از او دید منقلب شد و بی اختیار قطرات اشك دیدگانش بر گونه هایش سرازیر شد و خطاب به او فرمود: شكر الله لك یا شیخ: خداوند عمل تو را بهترین وجه قبول و تقدیر كند ای شیخ.

او با پیری به میدان رزم رفت، و با دشمنان جنگید و پس از كشتن هیجده نفر از دشمن، شربت شیرین شهادت را نوشید.

داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 3 =
*****