امام جواد و مبارزه با احادیث دروغین

07:50 - 1394/06/23

چکیده: پس از این سوال و جواب‌ها، یحیی بن اکثم ساکت شد و همه حضار یک بار دیگر به علم بی‌پایان حضرت اعتراف کردند و سخن ایشان را پذیرفتند

امام جواد علیه السلام

مهم‌ترین وظیفه امام معصوم(علیه‌السلام) مبارزه با بدعت و خرافات و اوهام در دین است؛ یکی از مصادیق بارز بدعت در دین، جعل حدیث است. همیشه مردمانی دین فروخته بوده‌اند که برای رسیدن به جاه و مقام دنیایی و یا رسیدن به ثروت و ریاست، دین خود را فروخته و به جعل حدیث پرداخته و احادیث فراوانی را از جانب خود جعل کرده و دروغ به پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نسبت دادند تا مردم را گم‌راه کرده و از مسیر حق دور کنند، و سلاطین وقت با این حربه به اهداف شیطانی خود می‌رسیدند.

در این میان نقش امام معصوم(علیه‌السلام) روشن می‌شود، امام با داشتن علم لدنی و متصل به علم الهی، همیشه با این‌گونه احادیث مبارزه کرده و نادرستی آن‌ها را بر ملا می‌ساخت و برای مردم بیان می‌کرد تا مردم عادی به گم‌راهی و ضلالت دچار نشوند.
یکی از ائمه اطهار(علیهم‌السلام) که با توجه به شرایط موجود به مبارزه با جعل حدیث پرداخت، وجود نازنین امام جواد(علیه‌السلام) بوده است؛ یکی از این موارد مجلسی بود که مامون ترتیب داده بود و در آن قاضی القضات مامون «یحیی بن اکثم» بزرگ‌ترین عالم اهل سنت وجود داشت و درباره‌ی پاره‌ای از احادیث با امام جواد(علیه‌السلام) به بحث پرداخت و حضرت تمام احادیث خوانده شده توسط او را رد کرد و جعلی بودن آن‌ها را اثبات کرد.
نقل شده است كه پس از آن‌كه مامون دخترش را به ازدواج با امام جواد(علیه‌السلام) در آورد، در مجلسى كه مامون و امام و يحيى بن اكثم و گروه بسيارى در آن حضور داشتند، يحيى ‏به امام(علیه‌السلام) گفت: روايت‏ شده است كه جبرئيل به حضور پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسيد و گفت: «يا محمد، خدا به شما سلام مى‏‌رساند و مى‌فرماید: «من از ابوبكر راضى هستم، از او بپرس كه آيا او هم از من راضى است؟». نظر شما درباره اين حديث چيست؟

امام فرمود: «من منكر فضيلت ابوبكر نيستم، ولى كسى كه اين خبر را نقل مى‏‌كند، بايد خبر ديگرى را نيز كه پيامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حجة الوداع بيان كرد، از نظر دور ندارد. پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «كسانى كه بر من دروغ مى‏‌بندند، بسيار شده‏‌اند و بعد از من نيز بسيار خواهند بود. هر كس به عمد بر من دروغ ببندد، جايگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حديثى از من براى شما نقل شد، آن را به كتاب خدا و سنت من عرضه كنيد، آن‌چه را كه با كتاب خدا و سنت من موافق بود، بگيريد و آن‌چه را كه مخالف كتاب خدا و سنت من بود، رها كنيد» . حضرت افزود: اين روايت (درباره ابوبكر) با كتاب خدا سازگار نيست، زيرا خداوند فرموده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد [ق/16]ما انسان را آفريديم و وسوسه‏‌هاى نفس او را مى‏‌دانيم، و ما از رگ گردن به او نزديك‌تريم‏». آيا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر بر خدا پوشيده بوده است تا آن‌را از پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بپرسد؟! اين عقلا محال است.

يحيى گفت: روايت‏ شده است: «ابوبكر و عمر در زمين، مانند جبرئيل و میکائیل در آسمان هستند» .
حضرت فرمود: درباره اين حديث نيز بايد دقت ‏شود، چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده است ‏و لحظه‌اى از دايره اطاعت ‏خدا خارج نشده‌‏اند، ولى ابوبكر و عمر مشرك بودند، هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شدند، و اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت‌پرستى سپرى كردند، بنابراين محال است كه خدا آن دو را به جبرئيل و ميكائيل تشبيه كند.

يحيى گفت: روايت‏ شده: «ابو بكر و عمر سروران پيران اهل بهشتند». درباره اين حديث چه مى‏‌گوييد؟
حضرت فرمود: اين روايت نيز محال است كه درست‏ باشد، زيرا بهشتيان همه جوانند و پيرى در ميان آنان يافت نمى‌‏شود (تا ابو بكر و عمر سرور آنان باشند!) اين روايت را بنى اميه، در مقابل حديثى كه از پيامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره امام حسن و امام حسين(عليهما‌السلام) نقل شده است كه «حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتند» جعل كرده‌اند.
يحيى گفت: روايت‏ شده است كه «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است‏».
حضرت فرمود: اين نيز محال است؛ زيرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد مصطفی(صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) و همه انبيا و فرستادگان خدا حضور دارند، چه طور بهشت ‏با نور اين‌ها روشن نمى‏‌شود، ولى با نور عمر روشن مى‏‌گردد؟!

يحيى اظهار داشت: روايت‏ شده است كه «سكينه‏» به زبان عمر سخن مى‏‌گويد (عمر هر چه گويد، از جانب ملك و فرشته مى‏‌گويد).
حضرت فرمود: من منكر فضيلت عمر نيستم؛ ولى ابوبكر، با آن‌كه از عمر افضل است، بالاى منبر مى‏‌گفت: «من شيطانى دارم كه من‌را منحرف مى‏‌كند، هرگاه‏ ديديد از راه راست منحرف شدم، من‌را به راه درست ‏باز گردانید» .

يحيى گفت: روايت‏ شده است كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «اگر من به پيامبرى مبعوث نمى‌‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏‌شد».
امام فرمود: كتاب خدا (قرآن) از اين حديث راست‌تر است، خدا در كتابش فرموده است: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظا [احزاب/7] به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و از همه آن‌ها پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداى مسئوليت تبليغ و رسالت و رهبرى كوتاهى نكنند)». از اين آيه صريحا بر مى‏‌آيد كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است، در اين صورت چگونه ممكن است پيمان خود را تبديل كند؟ هيچ يك از پيامبران به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا شرك نورزيدند، چگونه خدا كسى را به پيامبرى مبعوث مى‏‌كند كه بيشتر عمر خود را با شرك به خدا سپرى كرده است؟! و نيز پيامبر فرمود: «در حالى كه آدم بين روح و جسد بود (هنوز آفريده نشده بود) من پيامبر شده بودم‏». 

باز يحيى گفت: روايت ‏شده است كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «هيچ‌گاه وحى از من قطع نشد، مگر آن‌كه گمان بردم كه به خاندان خطّاب (پدر عمر) نازل شده است‏». يعنى نبوت از من به آن‌ها منتقل شده است.
حضرت فرمود: اين نيز محال است، زيرا امكان ندارد كه پيامبری در نبوت خود شك كند، خداوند مى‌‏فرمايد: «اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِير [حج/75] خداوند از فرشتگان رسولانى بر مى‏‌گزيند و هم‌چنين از انسان‌ها، خداوند شنوا و بينا است».(بنابراين، با گزينش الهى، ديگر جاى شكى براى پيامبر در باب پيامبرى خويش وجود ندارد).

يحيى گفت: روايت‏ شده است كه پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) فرمود: «اگر عذاب نازل مى‏‌شد، كسى جز عمر از آن نجات نمى‏‌يافت‏».
حضرت فرمود: اين نيز محال است، زيرا خداوند به پيامبر اسلام(صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) فرمود: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُون [انفال/33] و مادامی كه تو در ميان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمى‏‌كند و نيز مادامی كه استغفار مى‏‌كنند، خدا عذاب‌شان نمى‏‌كند». بدين ترتيب تا زمانى كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ميان مردم است و تا زمانى كه مسلمانان استغفار مى‏‌كنند، خداوند آنان را عذاب نمى‏‌كند.

پس از این سوال و جواب‌ها، یحیی بن اکثم ساکت شد و همه حضار یک بار دیگر به علم بی‌پایان حضرت اعتراف کردند و سخن ایشان را پذیرفتند.[1]

 

-----------------------------------------------------------------
پی‌نوشت
[1]. طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، 1350 ه. ق، ج 2، ص 247-248؛ مجلسى، بحار الانوار، الطبعة الثانية، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه. ق، ج 50، ص 80-83.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 0 =
*****