چکیده: تنها کسی که در ملا عام و با رضایت اکثریت قریب به اتفاق مردم، خلیفه مسلمین شد، مولا امیرالمومنین(علیهالسلام) بود، زیرا هیچکدام از سه خلیفه اول در ملا عام بیعت نکردند و اکثر مردم نیز با آنها بیعت نکردند؛ بلکه تنها حضرت بود که با رضایت قاطبه مسلمین و صحابه به خلافت رسید.
یکی از اتفاقات مهم صدر اسلام و زندگی مولا امیرالمومنین(علیهالسلام) نحوه به خلافت رسیدن ایشان است؛ این لحظه یکی از بهترین لحظات تاریخ اسلام است که نشان میدهد مردم تشنه عدالت و مبارزه با ظلم بودند و با تمام قوا به سراغ امیرالمومنین(علیهالسلام) آمدند و از حضرت خواستند که امر خلافت را بپذیرد.
ما در این نوشتار به بررسی و نحوه به خلافت رسیدن حضرت میپردازیم:
بدون شک اگر عثمان به مرگ طبيعى از دنيا مىرفت، خلافت بعد از او از دو حال خارج نبود. يا او نیز مانند «ابوبكر» شخص دیگری را خلیفه بعد از خود معرفی میکرد و يا مانند «عمر بن خطاب» كار را به شورا واگذار مىكرد كه در هر دو صورت، شانسى براى امیرالمومنین(علیهالسلام) در امر خلافت وجود نداشت. امّا پس از قتل عثمان، ابتكار عمل سياسى از دست بسيارى، از جمله خاندان عثمان و طرفداران آنها بيرون آمد و آنان نتوانستند بر اساس سياست و ميل قلبى خود، حكومت را در دست گيرند. بنابراين، میتوان گفت: قتل عثمان، عاملى بود كه زمينه را براى تحقق خلافت امیرالمومنین(علیهالسلام) فراهم كرد.
با اين حال، عامل اصلى براى تحقق خلافت حضرت، موضع انقلابيون بود؛ زيرا آنان از يك طرف، از اعمال عثمان، تبعيضها و ظلمهايى كه از جانب دستگاه خلافت متوجه بسيارى از مردم شده بود و نيز انحرافهاى اطرافيانش به تنگ آمده بودند و از طرف ديگر، هيچكس غير از امیرالمومنین(علیهالسلام) را پيش روى خود نمىديدند كه بتواند بر اين مسند تكيه زند. تنها او بود كه در طول حكومتهاى خلفا، اسير جو حاكم در جامعه نشد و سلامت خود را حفظ كرد. از همه اينها مهمتر، تنها او بود كه توان نجات جامعه از آن منجلاب را داشت. به همین خاطر همه مردم به سوى حضرت آمدند و خواستند تا به عنوان خليفه مسلمانان با او بيعت كنند.
جریان بیعت با امیرالمومنین
تا روز سوم بعد از قتل عثمان، وضع به همان حال بود و امیرالمومنین(علیهالسلام) دعوت آنان را اجابت نكرد. برای انقلابيون گران بود كه خبر كشته شدن عثمان به شهرها برسد، ولى خبر انتخاب جانشين او در بين امت پخش نگردد. از اين رو تصميم گرفتند از راه زور وارد شوند؛ شايد بدين وسيله بتوانند به توحيد كلمه برسند و مشكل انتخاب خليفه را از ميان بردارند.
به همین خاطر پيكها از هر سو، در مدينه به راه افتاد تا اصحاب رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و بزرگان مهاجر و انصار را جمع كنند. در آن جمع، يكى از سخنگويان مصرى بلند شد و گفت: مردم مدينه! شما اهل شورا هستيد، شما هستيد كه خلیفه را انتخاب میکنید، امر شما در ميان امت، نافذ است، درباره شخصى كه بايد تعيين كنيد، نظر بدهيد، ما هم از شما پيروى مىكنيم.
به يكباره از هر سو فرياد بر آوردند: «على ... على بن ابى طالب ... ما از انتخاب او راضى هستيم ...». سپس سخن گویان مصری گفتند: ما دو روز به شما مهلت مىدهيم، به خدا قسم اگر در اين مدت، از اين امر فارغ نشدید، روز بعد، على(عليهالسلام) طلحه و زبير و بسيارى از افراد شما را مىكشيم».
سپس در ميان آنان عمار بپا خاست و گفت: «اى گروه انصار! عثمان ديروز در ميان شما چنان راهى را پيمود كه ديديد و شما اگر امروز در امور خودتان ننگريد، به چنان سرنوشتى دچار مىشويد. على(علیهالسلام) به خاطر فضل و سابقهاش در اسلام، از همه كس بدين امر سزاوارتر است». همه جمعیت يكصدا جملهاى را گفتند كه گويى از يك دهان بيرون مىآمد: «به او رضايت داديم».
سپس همه جمعیت به سوى امیرالمومنین(علیهالسلام) به راه افتادند. آنان امیرالمومنین(علیهالسلام) را به اجبار از خانه بيرون آوردند و به وى گفتند: «اى ابو الحسن! ما امروز برای خلافت كسى را مستحقتر، باسابقهتر و به رسول خدا نزديكتر از تو سراغ نداریم».
حضرت در پاسخ فرمود: «نه شما چنين كارى كنيد و نه من مىكنم؛ زيرا من وزير باشم، بهتر از آن است كه امير باشم». بار ديگر فرياد بر آوردند: «تو مورد پسند همه ما هستى». سر خود را از روى امتناع تكان داد و فرمود: «مردم! منرا به امر شما نيازى نيست. من با شما هستم، هر كس را انتخاب كرديد، من به وى رضايت مىدهم».
سپس مالك بن حرث(مالكاشتر) يكى از رهبران كوفه فرياد زد: «به خدا قسم كه بايد دستت را دراز كنى تا با تو بيعت كنم». اما حضرت در پاسخ او فرمود: «مردم! دست از من بداريد و دست به دامان ديگرى شويد».
مالک اشتر بار دیگر گفت: «نمىبينى چه حادثهاى در اسلام پيش آمده است؟ فتنه را نمىبينى؟ از خدا نمىترسى؟» پس از سخن او، مردم خاموش بودند و چشمان خود را به لبان مردى دوختند كه اميد و آرمانهاى امت به او وابسته و آخرين پناهگاه آنان بود. اشتياق و آرزو دارند جوابى كه مىدهد، مطابق ميلشان باشد.
حضرت پس از چند لحظه فرمود: «به خاطر چيزهايى كه از شما مىبينم، خواست شما را اجابت كردم ... اما بدانيد دعوت شما را اجابت مىكنم، به شرط آنكه بر طبق آنچه خودم مىدانم، رفتار كنم. اگر منرا ترك كنيد، بدون شك، من هم مانند يكى از افراد شما هستم؛ حتى نسبت به كسى كه حكومت شما را بر عهده بگيرد، از شما هم شنواترم و هم مطيعتر».[1]
از اين سخن حضرت، همه خوشحال شده، فرياد برآوردند: «تا با تو بيعت نكنیم، از تو جدا نمىشويم». اما حضرت فرمود: «باید در مسجد بیعت کنید؛ زيرا بيعت من مخفيانه نيست و جز با رضايت مسلمانان، آن هم در ملأ عام نخواهد بود».
همين كه آفتاب روز جمعه برآمد، مردم به سوى قبله دلها و ديدگان و كعبه عواطف خود به راه افتادند. جمعیت مردم بیشتر و بیشتر میشد، جايى براى ايستادن نبود، تا آنجا كه نزديك بود از شدت ازدحام، برخى زير پای ديگران كشته شوند. سپس به همراه او به سوى مسجد روانه شدند و صدايشان به تهليل و تكبير، بلند بود.
در مسجد از منبر بالا رفت، اندكى به مردم خروشان و جمعيتی که تمام صحن مسجد و حتی بيرون مسجد را پر کرده بودند، نظر انداخت، سپس فرمود: «... آگاه باشيد كه من نسبت به امر خلافت اكراه دارم، ولى شما خواستيد كه من بر شما امير باشم ... اكنون راضى هستيد؟». همه گفتند: «با تو بيعت مىكنيم بر طبق كتاب خدا». فرمود: «خدايا بر اينان گواه باش».[2]
بدین ترتیب آقا امیرالمومنین(علیهالسلام) خلیفه مردم شد و اکثریت قریب به اتفاق مردم به حضرت روی آورده و او را امام خویش قرار دادند.
در نتیجه: همانطور که ملاحظه کردید تنها کسی که در ملا عام و با رضایت اکثریت قریب به اتفاق مردم، خلیفه مسلمین شد، مولا امیرالمومنین(علیهالسلام) بود، زیرا هیچکدام از سه خلیفه اول در ملا عام بیعت نکردند و اکثر مردم نیز با آنها بیعت نکردند؛ بلکه تنها حضرت بود که با رضایت قاطبه مسلمین و صحابه به خلافت رسید.
_______________________________________-
پینوشت
[1]. فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه 91.
[2]. تاريخ طبرى، ترجمه ابو القاسم پاينده، ج 4، ص 427.