جریان کشتن «ذو الثدیه» و مخالفت خلیفه اول و دوم با امر پیامبر!

08:39 - 1395/06/07

چکیده: در تاریخ نقل شده پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در جمع اصحاب فرمود چه کسی این مرد (مردی که به «ذوالثدیه» معروف بود و بعدها رهبر خوارج شد) را می‌کشد، خلیفه اول گفت: من این کار را می‌کنم؛ اما زمانیکه سراغ او رفت، چون او در حال نماز بود، فرمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت نکرد و از کشتن او خودداری کرد. سپس خلیفه دوم رفت و او نیز فرمان رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت نکرد؛ سپس امیرالمومنین(علیه‌السلام) رفت، اما آن مرد، آن‌جا نبود.

جریان ذوالثدیه

ما در مباحث گذشته[1] به بحث مخالفت‌های خلیفه اول با دستور مستقیم پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و یا آیات قرآن پرداختیم. در این نوشتار نیز به یکی دیگر از این مخالفت‌های او پرداخته و بیان خواهیم کرد که چگونه او و خلیه دوم دستور مستقیم و موکد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را زیر پا گذاشته و به نظر خود در آن زمینه عمل کردند.

این قضیه که به جریان «ذوالثدیه» معروف است، از این قرار است که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ابوبکر و عمر دستور می‌دهد، بروند و شخصی که به «ذوالثدیه» معروف است را بکشند؛ ولی آن‌ها حالت نمازخواندن او را مشاهده کرده و از اجرای فرمان حضرت امتناع ورزیدند و نظر خود را بر نظر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ترجیح دادند.

«ابن اثير» در «اسد الغابه» از «ابو سعيد خدرى» نقل کرده است كه او گفت: «در يكى از روزها كه پيامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مشغول تقسيم اموال بود، ذو الخويصره(همان ذوالثدیه معروف) مردى از بنى تميم گفت: «يا رسول اللّه، با عدالت تقسيم كن» حضرت فرمود: واى بر تو! اگر من عدالت نداشته باشم، پس چه كسى به عدالت رفتار مى‌‏كند؟». (اين حديث در صحيح مسلم نيز آمده است)

«ابن حجر» در «صواعق» از «ابويعلى» به پيروى از گروهى از بزرگان اصحاب سنن و مسانيد، در شرح حال «ذو الثديه» روايت كرده است كه «انس بن مالك» گفت: «مردى در عصر پيامبر(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) بود كه تلاش او در عبادت، ما را به شگفتى وا داشته بود. ما نام او را نزد پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برديم، حضرت او را نشناخت. در همان موقع او سر رسيد.
ما گفتيم: يا رسول اللّه! همين مرد است. حضرت فرمود: «شما از مردى به من خبر مى‏‌دهيد كه نشانه‌‏اى از شيطان در صورت دارد». ذو الثديه نزديك پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اصحاب آمد، سلام نكرد و ايستاد!
حضرت فرمود: تو را به خدا قسم مى‌‏دهم! آيا اينك كه در مقابل ما ايستادى، در دلت نگفتى كسى در ميان اين جمع، بهتر از من نيست؟
ذو الثديه گفت: چرا، به خدا قسم! اين را گفتم. سپس وارد مسجد شد و به نماز ايستاد.
حضرت فرمود: چه كسى اين مرد را مى‏‌كشد؟
ابو بكر گفت: من! آن‌گاه به سوى او رفت تا او را بكشد، اما ديد نماز مى‏‌خواند. ابو بكر گفت: سبحان اللّه! كسى را كه نماز مى‌‏خواند به قتل برسانم. با اين‌كه پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از كشتن نمازگزاران نهى كرده است؟!
وقتى بيرون آمد، حضرت فرمود: او را نكشتى؟!
ابو بكر گفت: دوست نداشتم او را كه مشغول نماز است بكشم، شما هم كه از قتل نمازگزاران منع كرده‌‏ايد!
حضرت مجددا از حضار پرسيد: چه كسى اين مرد را به قتل مى‌‏رساند؟
عمر گفت: من! او نيز وقتى به سراغ ذو الثديه آمد، ديد سر به سجده نهاده است. عمر نيز گفت: ابو بكر بهتر از من مى‌‏دانست، سپس برگشت.
پيغمبر فرمود: چه كردى؟!
عمر گفت: ديدم صورت به خاك گذارده، نخواستم او را بكشم.
باز حضرت فرمود: چه كسى اين مرد را مى‏‌كشد؟
على(عليه‌السلام) گفت: من.
حضرت فرمود: آرى، تو او را مى‏‌كشى، ولى اگر او را ببينى! على(عليه‌السلام) هم به سراغ او رفت، اما او رفته بود.
حضرت فرمود: اگر اين مرد كشته مى‌‏شد، حتى دو نفر از امت من با هم اختلاف پيدا نمى‌‏كردند.[2]

حافظ محمد بن موسى شيرازى، اين حديث را در كتابى كه از تفاسير يعقوب بن سليمان، مقاتل بن سليمان، يوسف قطّان، قاسم بن سلام، مقاتل بن حياد، على بن حرب، سدى، مجاهد، قتاده، وكيع، ابن جريح و ديگران استخراج نموده، نقل كرده است.

برخى از دانشمندان نامى نيز، آن را از احاديث مسلم دانسته‏‌اند؛ مانند ابن عبد ربّه اندلسى در اواخر جزء اوّل عقد الفريد، آن‌جا كه به گفتار «اصحاب اهواء» مى‌‏رسد.
سپس در پايان آن مى‌‏گويد: پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «اين اولين شاخى است كه در ميان امّت پيدا شد. اگر او را مى‏‌كشتيد، دو نفر هم با هم اختلاف پيدا نمى‌‏كردند. بنى اسرائيل هفتاد و دو فرقه شدند و اين امّت نيز به زودى به هفتاد و سه فرقه مى‏‌رسند، که همه در آتش دوزخند جز يك فرقه».[3]

با توجه به این مطلب، سوال ما از برادران اهل سنت این است که به راستی چرا خلیفه اول و دوم سخن پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت نکردند و به محض این‌که دیدند او در نماز است، دستور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را زیر پا گذاشت و به نظر و رای خود عمل کردند و در واقع در مقابل نص و دستور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اجتهاد کرده به نظر خود عمل کردند؟

_______________________________________________
پی‌نوشت
[1]. در این مطلب.
[2]. همين ذو الثديه يا حرقوص بن زهير- كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با همه رأفت و مهربان كه داشت، دستور قتل او را بدين گونه صادر فرمود. و شيخين بر خلاف دستور حضرت، از اجراى آن امتناع ورزيدند- بعدها رئيس خوارج شد. خوارج بر خلاف عموم مسلمين، رفتار کردند. و پس از جنگ صفّين، بر ضدّ امير المؤمنين(عليه‌السلام) خروج كردند. امیرالمومنین(عليه‌السلام) نيز در «نهروان»- نزديك مرز ايران و عراق- آن‌ها را شكست داد. پيغمبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اطلاع داده بود كه ذو الثديه با هم‌فكران و پيروانش-در جنگ با امیرالمومنین(عليه‌السلام) كشته مى‏‌شوند. و همين‌طور هم شد.
[2]. سيد عبد الحسين شرف الدين، اجتهاد در مقابل نص‏، ترجمه على دوانى‏، دفتر انتشارات اسلامى‏، قم‏، 1383 ش‏، چاپ نهم‏، ص 155.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 14 =
*****