اگر حدیث «غدیر» بر «ولایت» دلالت می‌کند، چرا امیرالمومنین به آن استناد نکرد؟!

07:15 - 1395/08/01

امیرالمومنین(علیه‌السلام) بارها و بارها در موارد متعددی برای اثبات حقانیت خویش از حدیث غدیر بهره برده و بدان استناد نموده است چنانکه در بسیاری از منابع اهل سنت و نیز منابع شیعی از گزارشات به تواتر ذکر شده است و صرف اینکه در کتاب نهج البلاغه سخنی از حضرت در استنادش به حدیث غدیر بیان نشده دلیل بر آن نمی‌شود که حضرت حدیث غدیر را مربوط به ولایت و خلافت خویش بر جامعه نداند.

استناد حضرت علی به حدیث غدیر

با سیر مختصری در فضای مجازی و سایت‌ها و وبلاگ‌های اینترنتی به شبهات مختلفی در مورد دلالت حدیث غدیر بر ولایت و جانشینی امیرالمومنین(علیه‌السلام) بر می‌خوریم که برخی از آن شبهات در نهایت سستی است. مانند این‌که برخی می‌گویند: اگر حدیث غدیر، بر نصب امیرالمومنین(علیه‌السلام) به ولایت و خلافت دلالت دارد، چرا خود حضرت به آن استناد نکرده و حتی در نهج البلاغه نیز کوچک‌ترین اشاره‌ای به آن ندارد. بنابراین چون امیرالمومنین(علیه‌السلام) به مفاد حدیث غدیر اشاره نکرده، در حدیث غدیر مساله‌ی ولایت مطرح نبوده است.
این در حالیست که حتی خود اهل بیت و دیگر امامان شیعه(علیهم‌السلام) نیز به حدیث غدیر برای اثبات خلافت بلافصل حضرت استناد نکرده‌اند. از این‌رو نمی‌توان گفت: محفل روز غدیر برای تبیین جانشینی امیرالمومنین(علیه‌السلام) بوده است.

در پاسخ این شبهه‌ی سست و بی اساس، با رجوع مختصری به روایات خود اهل سنت و نیز روایات شیعه می‌توان پی برد که هم خود امیرالمومنین(علیه‌السلام) و هم دیگر امامان شیعه، بارها و بارها به حدیث غدیر استناد کرده و روز غدیر را روز نصب حضرت برای ولایت و خلافت دانسته‌اند؛ ما به جهت اختصار، در مقاله حاضر، تنها به گزارشاتی که از استنادات امیرالمومنین(علیه‌السلام) در منابع اهل سنت آمده است اشاره می‌کنیم:

گزارشاتی که در منابع اهل سنت وجود دارد:

1. پس از رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله):
اولين موردى كه امیرالمومنین(عليه‌السلام) حديث غدير را مطرح کرد، بعد از رحلت پيامبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود. وقتى حضرت را براى بيعت ‏به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بيان حقانيت ‏خود خلافت مسلمين را حق خويش دانست و از بيعت امتناع كرد. «بشير بن ‏سعد انصارى» برخاست و گفت: «اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بيعت ‏با ابوبكر اين كلام را مى‌‏شنيدند، حتى دو نفر در باره بيعت ‏با تو اختلاف نمى‌كردند».
حضرت در جواب فرمود: «آيا بايد پيكر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بر روى زمين رها مى‌كردم و قبل از كفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشينى وى نزاع می‌‏كردم؟! مساله خلافت چنان روشن بود كه گمان نمى‌‏كردم كسى در صدد دست‌يابى به آن باشد و در اين موضوع با اهل بيت پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درگير شود. مگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روز غدير خم حجت را بر مردم تمام نكرد؟! و مگر جاى عذرى براى كسى باقى مانده بود؟! همگان را به خدا قسم مى‌دهم، هر كس كلام پيامبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روز غدير خم را شنيده است كه ‏فرمود: «هر كس كه من مولاى او هستم اينك على مولاى اوست، خداوندا! هر كس على را دوست دارد، دوست‌ ‏بدار و آن‌كه على را دشمن می‌دارد، دشمن دار، هر كس على را يارى كند يارى كن، و هر كه على را خوار كند، خوار ساز» برخيزد و شهادت دهد».[1]

2. در احتجاج با ابوبکر:
پس از حادثه سقیفه و بی‌اثر ماندن روشن‌گری‌های امیرالمومنین(علیه‌السلام) خلیفه اول که در پی فرصتی بود تا از آن حضرت دل‌جویی کند؛ روزی نزد حضرت آمد و به گفت‌وگو با وی پرداخت. حضرت در این مناظره پیوسته سوابق و امتیازات خود را بیان می‌داشت و خلیفه اول آن را تصدیق می‌کرد، تا آن که حضرت به او فرمود: «تو را به خدا سوگند، آیا با استناد به حدیث رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روز غدیر، من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟» خلیفه اول جواب داد: «شما هستید». این مناظره تا آن‌جا ادامه یافت که ابوبکر منقلب شد و گریست و از حضرت مهلت خواست تا درباره گفتارش بیشتر بیاندیشد.[2]

3.احتجاج در شوری:
در شورای شش نفره‌ای که خلیفه دوم، برای تعیین خلیفه بعد از خود قرار داد، حضرت به قضیه غدیر استناد می‌کند؛ بنا به نقل «ابوالطفیل عامر بن واثله» که کنار در ایستاده بود، امیرالمومنین(علیه‌السلام) بر یک یک مناقب خود از حاضران اقرار گرفت و از جمله در مقام احتجاج بر اعضای شوری گفت: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) درباره‌اش گفته باشد: «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره، لیبلّغ الشاهدُ الغائب»؟ حاضران گفتند: نه! جز تو کسی را سراغ نداریم».[3]

4. شهادت خواهی از برخی اصحاب در یکی از مجالس:
ابوبکر بزار(م 292ق) در البحر الزخار می‌نویسد: «ابو اسحاق از «عمرو بن ذى‌مرّ» ، «سعید بن وهب» و «زید بن یثیع» نقل کرد: هر سه به اتفاق هم گفتند: شنیدیم على بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) سوگند می‌داد که «هر کسى از شما از پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روز غدیر خم آن‌چه را درباره من فرمود، شنیده است، شهادت خود را اعلام کند». سیزده تن از حاضران از جای خود برخاستند و شهادت دادند».[4]

5. احتجاج در رحبه کوفه:
هنگام ورود امیرالمومنین(علیه‌السلام) به کوفه، حدود سی سال از جریان تاریخی غدیر خم می‌گذشت و مردم کوفه اسلام را به روایت رسمی‌ای که توسط خلفای وقت ترویج داده شده بود، آموخته بودند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) وقتی شنید مردم سخن او را مبنی بر این‌که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وی را بر دیگران مقدّم داشته است نمی‌پذیرند، در سال 35هجری در جایی به نام «رحبه» در کوفه به میان آن مردم آمد و در مقام پاسخ به منازعه کنندگان، مردم را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم آن سخن را از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیده است بر خیزد و از آنان خواست تا واقعه را _ آن گونه که شنیده بودند _ بیان کنند. در آن‌جا شماری از صحابه که تعدادشان به روایتی 12 تن[5]، و به روایتی 12 تن بدری[6] و به روایتی دیگر 13 تن[7] و به قولی 30 تن[8] و به دیگر روایت 10 تن و اندی[9] یا 17 تن[10] بود به پاخاسته و شهادت دادند که آن سخن را از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیده‌اند که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».
راوی می‌گوید: در این میان، سه نفر از اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) که واقعه غدیر را دیده بودند، شهادت ندادند که به همین دلیل، حضرت آن‌ها را نفرین کرد و هر سه نفر به نفرين آن حضرت گرفتار شدند.[11] ابن اثیر در اسدالغابه با ذکر این واقعه، اسم دو نفر از صحابه کتمان کننده را هم نام می‌برد که به نفرین حضرت، دچار آفت شدند که عبارت بودند از: یزید بن ودیعه و عبدالرحمن بن مدلج.[12]

ابو طفیل گفت: «از میان جمع در حالى بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتى می‌کردم، و در بازگشت از اجتماع مردم، به دیدار «زید بن ارقم» رفتم و به او گفتم: از على چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم! زید گفت: "آنچه را که شنیدى انکار مکن! به دلیل آن‌که، آنچه را که استماع کرده‌اى من خود از رسول خدا(صلی‌‌الله‌علیه‌وآله) شنیده‌ام».[13]

6. در احتجاج با طلحه در جنگ جمل:
«حاکم نیشابوری» به سند خود از «رفاعة بن ایاس ضبّی» از پدرش از جدّش [نُذَیر که از کبار تابعین است] آورده است که گفت: در روز جنگ جمل همراه علی(علیه‌السلام) بودیم. او به طلحه پیغام فرستاد که به دیدار من بیا، طلحه پیش امام آمد. امام گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم آیا از پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشنیدی که می‌گفت: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه اللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه؟». طلحه گفت: آری!
حضرت فرمود: پس چرا با من می‌جنگی؟!
طلحه گفت: فراموش کرده بودم. راوی گوید: به خاطر این گفت‌وگو طلحه منصرف شد.[14]

7. در احتجاج با معاویه پس از جنگ جمل:
حضرت، پس از جنگ جمل، در نامه‌ای منظوم به معاویه، واقعه غدیر را یاد آور شد و او را از مخالفت با خود بر حذر داشت.[15]

8. احتجاجات متعدد حضرت به حدیث غدیر در مسجد کوفه:
امیرالمومنین(علیه‌السلام) پس از آن‌که به خلافت رسید، بارها در مسجد کوفه خطبه خوانده و از صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره حدیث غدیر شهادت گرفت تا تفسیری صحیح و غیر قابل انکار از این واقعه ارائه دهد.[16]

جاهلانی مدعی شده‌اند هرگز امیرالمومنین(علیه‌السلام) در اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر استناد نکرده است باید از خود بپرسند: چرا حضرت به حدیث غدیر استناد کرد و حتی صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را سوگند داد که برخیزند و شهادت دهند؟! چه دلیلی دارد که آن حضرت مسلمانان را به مساله غدیر فرا بخواند؟! آیا جز این است که متن حدیث غدیر دلالت بر مساله جانشینی دارد که حضرت بر آن تأکید جدی دارد؟!

_________________________________________
پی‌نوشت:
[1]. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ابن قتيبة، الجزائر، دار موفم، 1989م، ج1، ص24-25؛/ و منبع شیعی: الاحتجاج على أهل اللجاج، چاپ نجف، 1386ق-1966م، ج1، ص96؛/ و بحارالانوار، ج۲۸، ص185.
[2]. تاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ الامم والملوک، محمد بن جریر طبری، ج۲، ص۲۳۶؛/ و منبع شیعی: خصال، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۵۱-۵۹۴؛/ و الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۳۰۷.
[3]. ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، دار احياء الکتب العربية، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۶۱؛/ و تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۱۱۳؛/ و المناقب، خوارزمی، ص۳۱۳؛/ و منبع شیعی: طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ه ق، ج۱، ص۱۹۳؛/ والخصال، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۳۳؛/ و ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب، چاپ چهارم، بیروت، 1397ق-1977م، ج1، ص159-160؛ به نقل از مناقب خوارزمی. علامه امینی روایت عامر بن واثله را با اسانید و متون دیگری نیز از منابع مختلف فراهم آورده است. برای آگاهی از آن اسانید و متون رجوع شود به: ج1، ص159-163.
[4]. بزار عتکی، أبو بکر أحمد بن عمرو، مسند البزار (البحر الزخار)، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، چاپ اول، 1988 – 2009م، ج3، ص34–35.
[5]. شیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد، المسند، مصر، المطبعة المیمنیه، 1313ق؛ و نیز: مسند احمد، تحقیق احمد محمّد شاکر، قاهره، 1949-1958م، ج1، ص118؛ و مسند احمد، تحقیق: شعیب الأرنؤوط و عادل مرشد، و دیگران، تحت اشراف: عبد الله بن عبد المحسن ترکی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق، ج32، ص55–56.
[6]. همان، ج1، ص88، و ج1، ص119؛/ و إسماعيل بن عمر بن كثير القرشی الدمشقی، البداية والنهاية، دار عالم الكتب، 1424ق-2003م، ج7، بخش «سنة عشر من الهجرة النبوية» قسمت «حجة الوداع في سنة عشر»، ص672.
[7]. مسند احمد، پیشین، ج1، ص84.
[8]. همان، ج4، ص370. احمد بن حنبل در چند جای مسند خود این روایت را نقل می‌کند.
[9]. ابن اثیر، علی بن محمّد بن عبدالکریم، اسدالغابه، المطبعة الوهبیة، 1280ق، (چاپ افست، تهران، 1377ق)، ج3، ص307، و ج5، ص205.
[10]. همان، ج5، ص276.
[11]. مسند احمد بن حنبل، چاپ الميمنية، پیشین، ج1، ص119، و ج4، ص370؛ و همان، مصر، دارالمعارف، ج2، ص199، ح961 با سند صحیح؛/ و البداية والنهاية، پیشین، ص672؛/ تاريخ دمشق ، ابن عساكر الشافعى ، ترجمة الإمام على بن أبی طالب،  ج2، ص7، ح503، و ص11، ح506؛/ و كفاية الطالب، كنجى الشافعى، طبع الحيدرية، ص56، و طبع الغرى، ص14؛/ و خصائص النسائى الشافعى، طبع الحيدرية، ص100، و طبع بيروت، ص40؛/ و مجمع الزوائد، هيثمى الشافعى، ج9، ص104؛/ و كنز العمال، ج15، ص151، ح430، ط 2؛/  و فرائد
السمطين، ج1، ص69.
[12]. أسد الغابة فی معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبی الحسن علی بن محمد الجزری، دار إحياء التراث العربی، بيروت، 1417هـ -1996م، چاپ اول، تحقيق: عادل أحمد الرفاعی. ج3، ص507– 508، رقم 3374؛ و همان، چاپ العلمية، ج3، ص487، رقم:3388؛/ و الإصابة فی تمييز الصحابة، أبوالفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر عسقلانی(م852هـ)، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1415ق، ج4، ص300، ح5213؛/ و رسالة طرق حديث من كنت مولاه، شمس الدین ذهبی، ص30 – 32.
[13]. مسند احمد، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، پیشین، ج32، ص55– 56.
[14]. حاکم نیشابوری، محمّد بن عبداللّه ، المستدرک علی الصحیحین، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، ۱۴۱۱ق–۱۹۹۰م، ج۳، ص۴۱۹؛ و چاپ حیدرآباد دکن، 1342ق، ج3، ص371./ مقایسه شود با: مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، الطبعة الاولی، بیروت، 1385ق / 1965م، ج2، ص364. نیز رجوع شود به: الغدیر، بیروت، پیشین، ج1، ص186-187؛/ و مناقب، خوارزمی، ص۱۸۲.
[15]. تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۱۰۷ و ۱۰۸؛/ و منبع شیعی: الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۴۲۹
[16]. ینابیع الموده، قندوزی، ج۱، ص۴۱؛/ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۸؛/ و منبع شیعی: ارشاد، مفید، ج۱، ص۳۵۲.

نظرات

تصویر اسلام واقعی
نویسنده اسلام واقعی در

جاهلانی مدعی شده‌اند هرگز امیرالمومنین(علیه‌السلام) در اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر استناد نکرده است باید از خود بپرسند: چرا حضرت به حدیث غدیر استناد کرد و حتی صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را سوگند داد که برخیزند و شهادت دهند؟! چه دلیلی دارد که آن حضرت مسلمانان را به مساله غدیر فرا بخواند؟! آیا جز این است که متن حدیث غدیر دلالت بر مساله جانشینی دارد که حضرت بر آن تأکید جدی دارد؟!

جواب=آفرین سوال بسیار عالی بود.چرا علی زمانی گه خودش خلیفه شده بود و مسئله خلافت دیگه مطرح نبود استناد به غدیر خم گرد.چرا زمانی گه باید استناد میگرد یعنی همون زمان خلیفه اول استناد نگرد.اینو باید جواب بدید چرا استناد نگرد اون زمان بحث جانشینی پیامبر مطرح بود نه زمانی گه خودش خلیفه شده بود.نه علی نه مقداد نه ابوذر نه سلمان هیچگس در زمان بعد از رحلت پیامبر گوچگترین اشاره ای به غدیر خم نگردند.

گی اشاره گرد زمانی گه خودش خلیفه بود استناد به غدیر خم گرد چرا چون اون زمان دوستان علی داشتند از دورش متفرق میشدند و به جبهه دشمنان علی یعنی معاویه میرفتند علی برای اثبات فضیلت دوستی با خودش اشاره به غدیر خم میگنه متوجه شدید داستان چی شد.اون زمان علی خودش خلیفه بود استناد به غدیر خم فقط برای دوستی بوده و اتفاقا برداشت علی از غدیر خم دقیقا همون برداشت اهل سنت بوده یعنی خود علی از غدیر خم دوستی رو برداشت گرده نه جانشینی رو

تصویر مصطفی عباسی هرازی

با سلام

واقعا جای بسی تعجب داره که شما چرا خود را به نادانی می‌زنید و افسانه‌بافی و خیال‌پردازی می‌کنید و جالب اینکه، هنوز متن را نخوانده در ردّ متن بالا، قلم فرسایی می‌کنید. مدعی شدید امیرالمومنین(علیه‌السلام) پیش از خلافت خودش هرگز به حدیث غدیر استناد نکرد. چشم باز کنید و لا اقل چهار مورد اولی را که از کتب خودتان آوردم نگاه کنید که این استنادها پیش از خلافت حضرت علی(علیه‌السلام) است. 

سخنان خیال‌پردازانه و دور از واقعیت، در رد ولایت و خلافت بلافصل امیرالمومنین(علیه‌السلام) شاخصه عوام اهل سنت در توجیه تمسکشان به مذهب تسنن است. 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 2 =
*****