با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما کاربر گرامی
لحن شدیدى که در این آیه است بر کسى پوشیده نیست آرى هر که این آیه را به دقت مورد نظر قرار دهد مىبیند) که هیچ اثرى از آثار رحمت و نشانه لطف و مهر وجود ندارد.
چیزى که هست اسم بردن خصوص رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از میان مؤمنین در عین اینکه تجلیلى از آن حضرت است و در عین حال تشدید را هم در حق ایشان مبالغه مىکند، زیرا وقتى قبل از دیگران اسم خصوص آن جناب برده شد قهراً هول و هراس خطاب و ترس و وحشتى که از تکلم کردن مقام عزت و کبریایى حق ناشى مىشود لبه تیز آن متوجه آن جناب مىگردد، همچنان که در آیه «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ» (الاسراء/۷۴-۷۵) هم وضع به همین منوال است و لذا بیشتر مفسران گفتهاند: اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «سوره هود مرا پیر کرد» ناظر به همین آیه است.
منظور خداوند از استقامت، پایداری در برابر چیست؟
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ» (الروم/۳۰) در دو سوره مکى روم و یونس آمده، و اگر نپذیریم که سوره روم قبل از سوره مورد بحث نازل شده، درباره سوره یونس این تردید را نداریم، زیرا قطعاً سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده پس جمله «کَما أُمِرْتَ» معنایش این است که: در دین استقامت به خرج بده هم چنان که قبلا در سوره یونس هم به تو امر کرده بودیم.
اینکه گفت: «مقصود از «استقم» ادامه بر استقامت و ملازمت بر راه راست و میان افراط و تفریط است» این نیز صحیح نیست، زیرا گفتیم که استقامت در هر امرى به معناى ثابت قدم بودن در حفظ آن و در اداى حق آن بطور تمام و کامل است. چون گفتیم استقامت خود انسان عبارت است از پایدارى به تمام قوا و ارکان در برابر وظایفى که به وى روى مىآورد، بطورى که کمترین نیرو و استطاعتش نسبت به آن وظیفه عاطل و بىاثر نماند.
و اگر منظور از امر به استقامت، امر به ملازمت اعتدال و دورى از افراط و تفریط باشد، مناسبتر بود که دنبال این امر، هم نهى از افراط و هم نهى از تفریط را بیاورد، و حال آنکه دنبال جمله مورد بحث تنها از افراط نهى کرده و فرموده: «وَ لا تَطْغَوْا».
پس، با اینکه مىدانیم عطف جمله «وَ لا تَطْغَوْا» عطف تفسیر است، جمله مذکور بهترین شاهد مىشود بر اینکه منظور از جمله «استقم» امر به اظهار پایدارى در عبودیت و قیام به حق آن و منظور از نهى بعدى نهى از مخالفت آن امر است و مخالفت آن امر همان استکبار از خضوع براى خدا و خارج شدن از زى عبودیت است که فرموده: «وَ لا تَطْغَوْا». امتهاى گذشته نیز تنها استکبار کردند و در عبودیت خدا دچار افراط شدند نه تفریط. وقتى دچار تفریط مىشوند که بیش از حد لازم خضوع کرده باشند.
با عرض سلام و خسته نباشید
خدمت شما کاربر محترم:
هیچگاه سن، ملاک آمادگی یک شخص برای ازدواج نیست؛ بلکه ملاک ازدواج هر پسر یا دختری از نظر اسلام و عرف این است که به لحاظ جسمی و فکری به حدی از بلوغ رسیده باشد تا بتواند نقش همسر بودن خود را به خوبی ایفا نماید، همچنین در آینده بتواند مادر یا پدر خوبی برای فرزندان خود باشد.
تاریخ حاکی از آن است که در زمان پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ازدواج در این سنین یک امر طبیعی بوده است و دختران در این سن به لحاظ جسمی و فکری به بلوغ میرسیدهاند، خصوصا در منطقه گرم حجاز که یک دختر در سن بلوغ یک زن کامل بوده است؛ به همین دلیل است که حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها قبل از امیرالمومنین علیهالسلام چند خواستگار داشتند و نه خود ایشان که جواب منفی دادند و نه پدر بزرگوارشان سن پایین را دلیل این پاسخ منفی ندانستند و لذا به حضرت علی علیهالسلام پاسخ مثبت دادند و پس از ازدواجشان نیز رضایت کامل داشتند.
این امر اختصاص به زمان پیامبر نداشته است، بلکه در همین یک قرن گذشته ازدواج دختران در سنین پایین کاملا مرسوم بوده و به راحتی ازدواج مینمودند و به خوبی یک زندگی را با فرزندان متعدد اداره میکردند و شما اگر از افراد مسن این را بپرسید تصدیق میکنند.
وقتی میتوان یک شخص را به کودک همسری متهم نمود که به لحاظ جسمی جثه کوچک و ضعیفی داشته باشد یا به لحاظ بلوغ فکری در حد اداره یک زندگی نباشد و با اجبار اطرافیان به ازدواج وادار شده باشد.
هیچکدام از این موارد نسبت به حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها صادق نیست.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید:
https://btid.org/fa/news/174375
با عرض سلام و خسته نباشید
رضایت درباره خداوند با آنچه درباره بندگان است متفاوت میباشد و درباره رضایت و غضب خداوند نظرات مختلفی وجود دارد و در علم کلام مباحث بسیاری را به خود اختصاص داده است، برخی آن را به معنای عقاب و ثواب میدانند
و برخی آن را به معنای اراده بر ثواب و عقاب میدانند
برخی ثواب و عقاب را فعل و رضایت و سخط را حالتی نفسانی غیر از فعل میدانند.
همانگونه که میدانیم خشنودی به معنایی که برای ذات باری تعالی به کار رفته با خشنودی انسان فرق میکند. خشنودی در انسان یک نوع، توجّه قلبی و جاذبه روحی است، در حالیکه خداوند نه قلب دارد و نه روح، و ذات خداوند از هر تغییری منزّه است؛ لذا تاثیرپذیری و انفعال، در ذات خدا راه ندارد و محال است مخلوقات در ذات خدا تاثیر بگذارند. بنابراین نه رضایت خدا، از سنخ تاثیرپذیری و انفعال است و نه غضب او. خشنودی و غضب خدا، از صفات فعلی او هستند و صفات فعلی خدا، از نسبتی که بین خدا و فعل او (مخلوقات) وجود دارد انتزاع میشوند. همانگونه که صفات و اسمای فعلی انسان نیز از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع میشوند. به عنوان مثال وقتی کسی کارش درست کردن وسائلی؛ مانند در و پنجره و... از چوب است، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته میشود، امّا نجّار بودن جزو ذات انسان نیست. نجّاری در اصل صفت انسان نیست، بلکه صفت فعل او است؛ لذا ما از فعل انسان – نه از ذات او- نامی مانند نجّار را انتزاع نموده و به انسان نسبت میدهیم. انتزاع صفات و اسمای فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع میشوند؛ و افعال خدا، مخلوقات خدا هستند. بنابراین، با صرف نظر از وجود مخلوقات، نه رضا برای خدا معنا دارد و نه غضب. به عبارت دیگر، رضای خدا و غضب او در واقع به گونهای تحقق عینی خود مخلوق است، ولی از آن جهت که این مخلوق، رابطهای با خدا دارد، از آن مخلوق، صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع میکنیم.
بنابراین، رضایت خدا از اوصاف فعلیه او است، نه ذاتیه، او در ذاتش متصف به صفتی نمیشود که قابل تغییر و تبدل است، و در نتیجه ذاتش هم با آن تغییر و تبدل یابد، اگر بندگانش یک روز نافرمانیش کنند، دچار خشم گردد، و در روز دیگری اطاعتش کنند راضی شود، اگر میگوییم خدا راضی میشود، معنایش این است که او با بنده خود معامله رضایت میکند؛ بر او رحمت میفرستد و نعمتش را ارزانیاش میدارد. او را به پاس بندگی و اطاعتش بهشت و نعمتهای بهشتی ارزانی میدارد. و اگر میگوییم غضب میکند، معنایش این است که او با بندهاش معامله غضب میکند؛ یعنی رحمت خود را از او دریغ نموده، او را دچار عذاب میسازد؛ از اینرو، ممکن است که نخست راضی شود، و بعد به جهت نافرمانی بندهاش غضب کند، یا بر عکس، ابتدا غضب کرده و بعد به دلیل اطاعتی که از بندهاش سرزد از او راضی شود.
در رابطه با رضایت امام زمان نیز بیان می کنیم:
مؤمنان و شیعیان امام زمان(عج)، خود و اعمال خویش را در محضر آنحضرت میبینند و از ترس اینکه مبادا خاطر شریف آنعزیز را مکدر نمایند و یا محروم از عنایات ویژۀ حضرتش گردند، برای قرب بیشتر و جلب توجه خاص آنحضرت، در راه تعالی و تکامل باید بیشتر تلاش کنند و مواظب باشند که نکند خدای ناکرده با اعمال و کردار ناپسند خویش خاطر آن امام را از خویش مکدر نمایند.
امام زمان(عج)، امام رئوف و مهربان و دلسوز همۀ انسانها، بلکه همۀ موجودات است؛ زیرا امامان(ع) برنامه و اهدافشان همان برنامه و اهداف پیامبر گرامی اسلام(ص) است. قرآن مجید دربارۀ پیامبر(ص) میفرماید: "لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ"؛ یعنی آنچه شما را آزار میدهد بر او سخت و گران است و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
با توجه به مهربانی امام زمان(عج) او انتظار سخت و مشکلی از ما ندارد. تنها چیزی که موجبات رضایت قلب مهربان آنحضرت از ما را فراهم میسازد، انجام واجبات الهی و ترک محرمات است. بنابراین، اگر کسی به دستورات خداوند عمل نماید و وظایفی را که خداوند بر او مقرر کرده است، به درستی انجام دهد، بیقین امام زمان(عج) از او راضی خواهد بود. در این باره از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
أن رجلا قال للصادق (ع) یا ابن رسول الله فیم المروءة فقال: "أ لا یراک حیث نهاک و لا یفقدک من حیث أمرک"؛
شخصی از امام صادق(ع) سؤال کرد، مردانگی در چیست؟ امام(ع) فرمود: نبیند خداوند ترا در معصیتی که از آن نهی کرده و ببیند در طاعتی که به آن امر کرده است.
وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع) أَنَّهُ قَالَ: "لِبَعْضِ وُلْدِهِ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مَعْصِیَةٍ نَهَاکَ عَنْهَا وَ إِیَّاکَ أَنْ یَفْقِدَکَ اللَّهُ تَعَالَى عِنْدَ طَاعَةٍ أَمَرَکَ بِهَا ..."؛
در سفارش موسی بن جعفر(ع) به برخی از فرزندانش آمده است: "ای فرزندم بپرهیز از اینکه خداوند ترا در معصیتی که از آن نهی کرده ببیند و برحذر باش از اینکه ترا در طاعتی که به آن امر کرده نبیند...".
اما کسانی که وظایف و واجبات خود؛ مانند نماز، روزه، حجاب، خمس، زکات و ... را انجام نمیدهند و از محرمات و کارهای حرام پرهیزی ندارند، بیقین امام زمان(عج) از آنان راضی نخواهد بود، هرچند در اعمال مستحبی؛ مانند رفتن به زیارت و عزاداری امام حسین(ع) و رفتن به جمکران و ... شرکت فعال داشته باشند.
بنابراین، آنچه را که به طور خلاصه در این مقال میتوان گفت: این است که رضایت امام زمان(عج) در رضایت خدا است و رضایت خدا در عمل به دستورات الهی است که همان انجام واجبات و ترک محرمات باشد؛ زیرا که امام زمان(عج) خود مکلف به احکام و دستورات شرع مقدس اسلام و حافظ ارزشهای دینی است.
روایات زیادی در باب فضیلت گذاشتن محاسن و حد و اندازه آن وارد شده است ;
از جمله از امام صادق (ع ) روایت شده که فرمود: »گذاشتن ریش و چیدن شارب , از جمله تعالیم دین حنیف ابراهیم (ع ) است «, (بحارالانوار, ج 12, ص 56)
در روایت دیگر از امیرالموئمنین (ع ) آمده است که حضرت در مذمت »لشکر بنی مروان « فرمودند: »آنان کسانی هستند که ریش را می تراشند و شوارب را رها می کنند«, (بحارالانوار, ج 25, ص 175)
از رسول خدا(ص ) نیز روایت شده است که فرمود: »شارب ها را کوتاه کنید و ریش را بگذارید و خود را همانند مجوس نکنید«, (بحارالانوار, ج 76, ص 111)
رسول خدا فرمود: پروردگار من دستور به گذاشتن ریش و کوتاه کردن سبیل داده است.
و نیز فرمود : سبیل هایتان را کوتاه نمایید و محاسن (ریش) خود را بلند نگاه دارید و خود را شبیه یهودیان مگردانید.
و باز هم به نقل از او : مجوسان ریش های خود را می تراشند و سبیل ها را بلند نگه می دارند .ولی ما مسلمین سبیل های خود را کوتاه و محاسن را بلند نگه می داریم و داشتن ریش و کوتاه کردن سبیل مطابق با فطرت انسانی ست.
و فرمود کسی که خود را شبیه غیر مسلمان در آورد از ما نیست.
الف) رسول خدا : *محاسن را از ته زدن یک نوع مثله است و کسی که خود را شکنجه و اذیت کند لعنت خداوند بر او باد .
*ده عمل زشت و گناه باعث نابودی قوم لوط شد ، که دو عمل از آنها تراشیدن ریش و بلند کردن سبیل ها بود . *شانه زدن ریش ها ، رزق و روزی را زیاد می کند . مو و (ریش) زیبا لباسی است که خداوند داده ، بنابراین آن را گرامی بدارید.
ب ) حضرت امیر(ع) با تازیانه در بازار حرکت مى کردند و کسانى را که مارماهى و ماهى هاى بى فلس مى فروختند مى زد و مى فرمود اى فروشندگان مُسوخ بنى اسرائیل و جند بنى مروان؛ شخصى از حضرت سؤال کرد جندبنى مروان کیانند؟ حضرت فرمود: اقوامى بودند که ریش خود را مى تراشیدند و سبیل هاى خود را تاب مى دادند.
ج ) امام صادق(ع) مى فرماید: «حفوا الشوارب واعفواللحى ولا تشبهوا بالمجوس؛ شارب خود را بچینید و ریش خود را بگذارید و شبیه مجوس نشوید، زیرا مجوسیان ریش خود را مى تراشند و سبیل خود را مى گذاردند اما ما شارب خود را مى زنیم و ریش را مى گذاریم که مطابق فطرت است».
د)رسول خدا(ص) مى فرماید: «ان المجوس جزوا الحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفى اللحى و هى الفطرة؛ مجوس ریش خود را مى تراشند و شارب هاى خود را بلند مى گذارند واما ما شوارب را مى زنیم و ریش مى گذاریم که مطابق فطرت است».
ه ) در کتاب سیرة النبویه و الاثار المحمدیه و جلد 6 بحارالانوار آمده است که پیامبر به دو فرستاده خسرو پرویز پادشاه ایران فرمود: واى بر شما چه کسانى شما را امر کرده که ریش ها را بتراشید و سبیل بگذارید. عرض کردند پروردگار ما (کسرى). رسول خدا فرمود: «لکن ربّى امرنى باعفاء لحیتى و قص شاربى؛ پروردگار من مرا امر کرده که ریش خود را بگذارم و شاربم را کوتاه کنم» .
هم چنین امام صادق (ع ) فرموده است : »شارب ها را کوتاه و ریش را بگذارید و خود را به یهود شبیه نکنید«, (بحارالانوار, ج 76, ص 112)
گفتنى است که حرمت تراشیدن ریش اجماعى است؛ شیخ بهایى در کتاب اعتقادات مى فرماید: «تراشیدن ریش مانند سایر گناهان (قمار، سحر، رشوه) است و احدى از علماى اعلام در حرمت ریش تراشى خدشه نکرده اند. نیز محقق داماد در رساله خود (الشارع النجاة) آورده: «ان حلق اللحیة حرام بالاجماع؛ تراشیدن ریش به اجماع همه علما حرام است». ضمنا سیره قطعیه متدینین از زمان حضرت آدم تا خاتم و حضرات ائمه معصومین(ع) بر این بوده است و در تاریخ نمى یابیم که پیامبران الهى و اوصیاى آنها و پیامبر اسلام و اوصیاى آن حضرت و متدینین به آن حضرات ریش خود را تراشیده باشند
روایات دیگرى نیز هست که در این مختصر نمى گنجد. ناگفته نماند گذشته از »ریش « آن چه مهم است »ریشه « آدمی است و بیش از ظاهر باید به رشد باطن و ثبات شخصیت پرداخت که در پی آن هویت شخصی و فرهنگی انسان و جامعه به ثبات می رسد. به گونه ای که ظاهری آراسته و مطابق با فرهنگ اصول دینی خود را پیدا می کند و به آسانی و با آگاهی می تواند مدل رفتاری خود را انتخاب کند و با توجه به فرهنگ جامعه ما ریش - البته با رعایت آراستگی و پیراستگی - نمادی از روحیه دین پذیری و نشانه ای از حفظ استقلال خویش در برابر فرهنگ بیگانگان است و کسانی که ریش خود را می زنند اگر با آگاهی به مخالفت با حکم شرعی چنین کاری را می کنند, گرفتار اصرار بر گناه می باشند و حکم »فسق « بر آنها بار می شود.
البته ما هم قبول داریم که ریش تراشی یک امر شخصی است و حکومت در مسایل شخصی افراد دخالت نمی کند. اما بدین معنا نیست که ارتباط با دین ومذهب نداشته باشد زیرا تمام برنامه های فردی واجتماعی یک مسلمان از دین مایه می گیردوباید براساس آموزه های دین انجام گیرد. ریش تراشی مانند بی حجابی نیست که بر سلامت و امنیت اجتماعی اثر سوء بگذارد و لذا با آن برخورد اجتماعی صورت نمی گیرد. در این زمینه همین مقدار که احکام آن گوشزد می شود، کافی است.
حکم ریش تراشی ازدیدگاه فقها
نظر همه مراجع (به جز آیات عظام بهجت و صافى):
تراشیدن ریش - خواه با تیغ باشد یا ماشین - بنابر احتیاط واجب حرام است.امام، استفتاءات، ج 2، مکاسب محرمه، س 79؛ آیت الله نورى، استفتاءات، ج 1، س 492 و 493؛ آیت الله مکارم، استفتاءات، ج 2، س 750 و 753؛ آیت الله تبریزى، استفتاءات، س 1089 و 1096؛ آیت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 957 و 955؛ آیت الله سیستانى، Sistani.org، ریش تراشى، س 1 و 3؛ آیت الله خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1421 و 1416؛ دفتر آیت الله وحید.
آیات عظام بهجت و صافى:
تراشیدن ریش حرام است.آیت الله صافى، جامع الاحکام، ج 2، س 1740 و 1742؛ آیت الله بهجت، توضیح المسائل، متفرقه، م 4.
در پایان راجع به پاسخ سوال شما به چند نکته اشاره می کنیم:
اولا: فلسفه همه احکام و جزئیات آنها به طور تفصیلى روشن نیست و آگاهى از آن د انشى فراتر از تنگناهاى معارف عادى بشرى مى طلبد. لیکن بطور اجمالى روشن است که همه احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى در متعلق آنهاست. بنابراین در صورتى که فلسفه حکمى را بالخصوص ندانیم بنابر قاعده کلى فوق از آن باید پیروى کرد. زیرا یقین به وجود مصلحتى در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.
ثانیا: در جست و جوى فلسفه احکام نباید همیشه به دنبال علوم تجربى رفت و دلیلى مادى و فیزیولوژیک برایش جست و جو نمود. این فرایند که همواره در پى یافتن مصلحت یا مفسده اى طبى یا... باشیم برخاسته از نگرشى مادى گرایانه است. در حالى که بسیارى از احکام مصالحى معنوى دارند که در حوزه هیچ یک از علوم بشرى قابل تحقیق نیست و آنها با متد تجربى خود قادر به حکمى نفیا یا اثباتا پیرامون آن نیستند و یا اگر نظرى بدهند بسیار سطحى است و چه بسا مسأله حکمتى برتر و بالاتر داشته باشد. چنان که در مورد روزه علوم به خواص بهداشتى آن پرداخته اند ولى قرآن مجید فلسفه اى بالاتر را بیان فرموده و آن «تقوایابى» است. در مورد تراشیدن صورت نیز گفته اند:
الف) همه احکام الهى تابع مصالح و مفاسد در متعلق آنهاست. از طرف دیگر چنان نیست که دقیقا فلسفه همه احکام براى ما روشن باشد، بلکه برخى از آنها در متون دینى منصوص گردیده مانند فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر و برخى ذکر نگردیده است. شاید علت عدم ذکر همه آنها هم این باشد که گرایش افراطى به دانستن فلسفه احکام کاهش دهنده روح تعبد در برابر پروردگار است و این خود ضرر بزرگى در بردارد، و انسان را دچار نوعى شرک مى گرداند، یعنى فلسفه جویى را جایگزین خداگرایى مى کند. البته در مواردى نیز انسان از طریق عقلى مى تواند فلسفه هایى را بفهمد ولى این فلسفه ها اولا کلیت ندارد و ثانیا به تدریج در طول زمان و با رشد دانش بشرى یکى یکى روشن مى شود و در هر زمان براى هر حکم احتمال وجود فلسفه ها و علل دیگرى مى رود که براى ما مکشوف نیست. بنابراین در چنین مواردى باید ابتدا این فرهنگ نادرست را اصلاح کرد که مى گوید اول باید فلسفه اش را بدانم تا بعد عمل کنم چنانکه در دیگر موارد زندگى مانند انجام دستورات پزشک اینچنین است.
ب ) از نظر دندانپزشکان وجود محاسن در صورت براى حفاظت از لثه ها و دندانها مفید است.
ج ) از نظر متخصصین پوست نیز وجود محاسن در صورت رعایت نظافت و اصول بهداشتى براى حفاظت از پوست و لطافت آنها مفید است، مگر در مورد کسانى که گرفتار قارچ هاى پوستى و ... باشند که مساله اى استثنایى است. وجود محاسن متناسب با ساختار طبیعى بدن مرد مى باشد.
با عرض سلام و خسته نباشد
در بررسی روایات این گونه روایات که در متن سوال شما ذکر کردید بیان شده اند و وقتی با دنیای خود مقایسه می کنیم و قدرت خودمان را در نظر می گیریم این گونه پاداش برای ما بعید به نظر می رسند.
اما اگر این مساله را در نظر بگیریم که این پاداش دهنده خداوند متعال است و نعمتی که به ما داده می شود در آخرت داده می شود و با این دنیا متفاوت است و این گونه نعمت ها برای خداوند بعید نیست و اغراق نیست و یرای اخرت با دنیا متفاوت است و وجود این گونه امور با توجه به ویژگی های اخرت بعید نیست مشکلی از جهت عقلی و نقلی پدید نمی آید.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
همواره دشمنان و دین ستیزان برای خدشه دار کردن اعتقادات شیعیان، دست به هر کاری می زنند تا بتوانند اعتقادی را نسبت به اهل بیت علیهم السلام سست کنند که یکی از آنها همین شبهه و شبهاتی مانند این است، لذا هر چند در مورد شهربانو تفاوت نظرهایی وجود دارد ولی اصل اینکه مادر امام سجاد و همسر امام حسین علیهما السلام است و ایرانی است، کاملا صحیح و مستند است.
بنابر اسناد تاریخی، از منابع شیعه و سنی، مادر امام سجاد، شهربانو نام داشت. پدر شهربانو هم یزدگرد نام داشت که یک شاهزاده ساسانی بود (و ممکن است با یزدگرد سوم متفاوت باشد. اما این از اصل ماجرا چیزی کم نمیکند و مادر امام سجاد بنا بر اسناد، یقیناً یک شاهزاده خانم ساسانی بود.) همچنین امامت از دید شیعه، یک امانت الهی است و ربطی به خون ایرانی و یا خون عربی ندارد.
بزرگان شیعه و بسیاری از علمای اهل تسنن، بر این امر هم نظر هستند از باب نمونه به دو مورد اشاره میکنیم.
یک. شیخ مفید (متوفای 413 هجری) در الارشاد، نه به صورت خبر، بلکه به عنوان عقیده مینویسد که مادر علی بن الحسین زین العابدین (امام سجاد)، شهربانو دختر یزدگرد فرزند شهریار فرزند کسری بود: «و الإمام بعد الحسين بن علي ع ابنه أبو محمد علي بن الحسين زين العابدين ص و كان يكنى أيضا أبا الحسن و أمه شاه زنان بنت يزدجرد بن شهريار بن كسرى و يقال إن اسمها شهربانو» (الارشاد، شیخ مفید، چاپ کنگره، ج2، ص135تا 137)
دو. ابن داود حلى از بزرگترین حدیث شناسان شیعه در قرن 8 هجری، و از بزرگان علما در زمینه رجال الحدیث، مینویسد که مادر امام سجاد (علیه السلام)، شهربانو نام داشت، و در زمانی که امام کودک بودند، شهربانو از دنیا رفتند: «و كان والدته شهربانويه و قد توفيت و هو طفل».(رجال ابن داود، علامه حلى، انتشارات دانشگاه تهران، ص 372)
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/238296
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
بودن این گونه موارد در خانه، ظاهرا ربطی به، مشکلات شما ندارد، هر چند اعتقاد برخی بر این است که اینها برای ما مشکلات ایجاد کرده اند، بنابراین بهترین راه این است که سعی کنید اگر می شود بدون اینکه آنها را اذیت کنید، از محل دورشان کنید و یا اگر تخم گذاشته و اذیت می شوند، بگذارید دوره آنها تمام شود بعد زمانی که رفتند جایگاه آنها را از بین ببرید که دوباره بر نگردند. البته قبلش صدقه هم بدهید تا مشکلات احتمالی نیز پیش نیاید.
نکته دیگر اینکه: هر مشکلی ریشه ای دارد، اینطور نیست که حتما مشکل شما ریشه در تخم گذاری اینها باشد. لذا ابتدا ریشه یابی کنید؛ زیرا ریشه های مشکلات زیاد است.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://btid.org/node/149260
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
پرسش دوم
در مورد پرخوری و پرخوابی و پرگویی، نیز باید گفت که مقدار نیاز به خواب، خوراک و سخن گفتن در هر کسی متفاوت است و هر کسی میتواند تشخیص دهد که بدنش به چه مقدار غذا و خواب احتیاج دارد،
مثلا در مورد غذا، به طور معمول انسان هنگامی که سر سفره می نشیند عادتا شروع به خوردن می کند، ولی گاهی متوجه میشود که الان چند لقمه دارم اضافه می خورد، همین چند لقمه میشود پرخوری.
روایت در مورد خوردن چنین آمده است:َ
«أَصْلُ كُلِّ دَاءٍ الْبُرُودَةُ كُلْ وَ أَنْتَ تَشْتَهِي وَ أَمْسِكَ وَ أَنْتَ تَشْتَهِي؛ اصل هر بیماری سردی است، بخور درحالیکه اشتهاء داری و دست نگه دار از خوردن، درحالیکه اشتهاء به خوردن داری» [مستدرک الوسائل، ج16، ص224]
این روایت اندازه خوردن را مشخص کرده است، غذا بخور تا زمانی که اشتها داری، ولی به اندازهای نباشد که کامل سیر شوی، تا زمانی غذا بخور که هنوز مقداری اشتها به خوردن، وجود دارد، یعنی یکی دو لقمه، مانده به سیری، دست از خوردن بکشید.، زیرا پرخوری باعث سردی و کم کاری معده میشود.
در مورد خواب نیز گفتهاند که یک شبانه روزت را به چهار بخش تقسیم کن و از آن یک چهارمش را برای خواب قرار بده. که به طور معمول شش ساعت میشود، معمول خواب شش ساعت است، این برای انسانهای عادی است ولی برخی کمتر خواب میروند و بعضی که معمولا نوجوانان هستند، بیشتر نیاز به خواب دارند.
امام کاظم علیهالسلام فرمود: «إجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ، ساعتی را برای مناجات با خدا، ساعتی را برای کار، ساعتی را برای تفریح و ساعتی را برای خواب» بنابر میتوان گفت که حد وسط خواب همان شش ساعت است.[تحف العقول، ص409]
در مورد پرگویی
در این مورد نیز به قول نظامی
کم گوی و گزیده گوی چون دُر... تا ز اندک تو جهان شود پر
این بیت شعر خلاصه روایات و قرآن در مورد سخن گفتن است، قرآن کریم میفرماید: «وَ قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبينا»؛[إسراء : 53 ] «به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد میکند؛ همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است».
زمانی که انسان بخواهد سخن بگوید، باید سخنش دارای شرائطی باشد که یکی از آنها در این آیه «احسن بودن است؛ یعنی بهترین سخنها را انتخاب کند و بگوید» برای انتخاب بهترین، انسان مجبور است که قبلش فکر کند، از بین سخنانی که خوب است بهترین را انتخاب کند و... همین باعث میشود که سخنانش پخته تر و سنجیده تر باشد و از سویی تعداد سخنانش نیز کم میشود.
نکته دیگر اینکه: اگر کسی سعی کند طبق آنچه که خدا دستور داده است عمل کند، همینها برای رضای خدا میباشد و لو اینکه عادت کرده باشد.
به عبارت دیگر درست است که انسان عادتا می خوابد و غذا می خورد و .. ولی از آن جهت که خدا فرموده است، اینها نسبت به خدا می شود، تنها باید توجه به این مطلب داشته باشد همین برای ابتدای کار کفایت می کند. به همین خاطر است که گفته اند قبل از غذا بسم الله بگویید، یا قبل از خواب با وضو باشید و ذکر بگویید و ... قبل از سخن گفتن بسم الله بگویید و... همه اینها برای این است که انسان توجه خودش را به خدا فراموش نکند، یعنی تمام اینها را دارد به خدا نسبت می دهد.
هر باری که شکست خورد، باز استغفار کند؛ و آن را امری مصنوعی و .. نداند، زیرا همین مصنوعی دانستن گاهی حربه شیطان است که استغفار و توبه را از انسان بگیرد، یعنی می گوید که مصنوعی استغفار می کنید، پس فایده ای ندارد، پس چرا خودت را به زحمت می اندازی، و ... اینها باعث می شود که کم کم راه توبه و استغفار به روی انسان بسته شود.
پس حتی اگر هزاران بار نیز شکست خورد، باز باید توبه و استغفار کند.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/158817
https://btid.org/fa/news/185149
برای آگاهی با آداب غذا خوردن و خوابیدن و سخن گفتن به لینک های زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/224861
https://btid.org/fa/news/183221
https://btid.org/fa/photogallery/177796
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
در مورد سوال اول
اینکه انسان از خدا درخواست کند که تمام اعمال و رفتار و... به نور الهی نورانی شود، اشکالی ندارد و در برخی از دعاها نیز وجود دارد که مثلا اللهم نور قلوبنا بالقرآن..، حتی در روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: نَوِّرُوا بُيُوتَكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ،خانه هایتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید. بنابراین چنین دعا کردن اشکالی ندارد.
نکته: هر چند که تمام اعمال صالح و کارهای خوبی که انسان انجام می دهد دارای نور است؛ زیرا قرآن کریم در آیه الکرسی می فرماید: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»بقرة: 257. همین که خدا را به عنوان ولی و سرپرست خود قبول کردیم از تاریکی ها خارج می شویم و وارد نور می شویم.
همچنین این معنا در مناجات شعبانیه نیز آمده است: «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/151952
با سلام خدمت شما کاربر محترم:
باید توجه داشته باشید که گفته کسی که استخاره میکند را هیچگاه نمیتوان به خدا نسبت داده و گفت حرف خدا چنین است.
مگر اینکه شخص استخاره کننده معصوم بوده یا از اولیاء الهی باشد که به دلیل طهارت قلبی اراده الهی به ایشان الهام شود.
همچنین کسی غیر از معصوم نمیتواند بگوید خداوند چنین چیزی را به من الهام نموده، زیرا چهبسا شخص گرفتار القائات شیطانی بوده و تصور کرده فلان مسأله را مثلاً خداوند به او القاء کرده است. همچنین در زمان غیبت امام زمان علیهالسلام هیچکسی نمیتواند ادعای الهام یا دستور گرفتن از امام را بنماید، و کسی که چنین ادعایی بنماید یا دروغ میگوید، یا به دلیل القائات شیطانی دچار توهم شده است.
مگر اینکه شخص از اولیای الهی باشد و امام را به چشم ببیند و ایشان چیزی به او بفرمایند و ما به صدق او یقین داشته باشیم. البته این افراد نیز معمولاً زبانشان بسته است و چنین اسراری را جز برای خواص بازگو نمیکنند.
درنتیجه نه آن مضمون استخاره اول را میتوان به خدا نسبت داد که خداوند فرموده چنین کاری انجام شود و نه آن الهامی را که شخص به خدا و امام زمان علیهالسلام نسبت میدهد، میتوان صحیح دانست و گفت خداوند به او چنین الهام کرده و یا امام زمان چنین فرمودند.
صفحهها