خدای متعال نیازی به عبادت ما ندارد، بلکه ما نیازمند به او هستیم و عبادات ما در حقیقت پاسخی است به نیازی که در سرشت ما نهاده شده است، مانند فردی که اهل بخشش و کرم است و اگر به فقیر بگوید تو به خانه من بیا تا چیزی به تو بدهم این کار به این معنا نیست که چنین شخصی به فقیر نیاز دارد.
یکی از سوالاتی که در ذهن هر انسانی امکان دارد نقش ببندد، این است که خدا چه نیازی به عبادت ما دارد و چرا به ما دستور داده که وی را اینگونه پرستش کنیم؟
سرمنشأ این سوال، برخواسته از قیاس غلطی است که بین انسان و خدا انجام گرفته است؛ چرا که انسان معمولاً همه چیز را با خودش قیاس میکند و چون میبیند که هر گاه به کسی نیاز دارد از وی در خواستی میکند، گمان کرده که دستورات خداوند متعال نیز همینگونه است. این مقایسه باطل است؛ زیرا که انسان مخلوقی نیازمند است، ولی خدا غنی و بینیاز است. بنابراین معنا ندارد گمان کنیم خدا برای کامل شدن خویش کاری را انجام داده باشد، لذا نافرمانی تمام انسانها بلکه تمام مخلوقات هستی، نقصی در خدا ایجاد نمیکند. قرآن کریم در این مورد میفرماید: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميد[ابراهیم/8] اگر شما و همه مردم روى زمين كافر شويد، خدا بىنياز و درخور ستايش است». برای درک این حقیقت میتوان از مثال خورشید و مردم بهره برد، زیرا که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند، چیزى به خورشید اضافه نمىشود و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشید كم نمىشود. خورشید نیازى به مردم ندارد، بلکه این مردم هستند كه براى دریافت نور و گرما باید خانههاى خود را رو به آن بسازند.
با توجه به این نکته، باید علت عبادت خویش را در جایی دیگری جستجو کنیم. اگر انسان به این نکته توجه داشته باشد که همه چیزی وی از خداست، به این حقیقت راه پیدا میکند که باید برای تشکر از خدا اعمالی را انجام دهد؛ و این عبادات ما میتواند گونهای از تشکرِ نعمتهایی الهی باشد که خدا به ما داده است.
از سوی دیگر این عبادات سبب میشود تا انسان توجه بیشتری به خدا داشته باشد، به همین خاطر چون خدا بندهاش را سپاسگذار میبیند، نعمتهای بیشتر به وی میدهد، به همین خاطر خدا متعال در قرآن میفرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُم[ابراهیم/7] اگر شكرگزارى كنيد (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود».
علاوه بر آن چون خدا خالق انسان و همه هستی است، به تمام نیازهای انسان توجه دارد، از اینرو دستور خدا به عبادت، سبب برطرف شدن نیازی است که در وجود انسان قرار دارد، شاید در بعضی مواقع با زبان خدا را انکار کنیم، ولی هیچگاه این نیاز از وجود ما برطرف نمیشود؛ به همین خاطر، زمانی که در سختی گرفتار میشویم که اطرافیان ما نمیتوانند ما را از این سختی نجات دهند، خدا را با تمام وجود میخوانیم گر چه اسمی از خدا یا الله نبریم و با تمام هستی خویش به قدرتی فرا مادی توجه میکنیم، که مصداق آن خداوند متعال است. سرشت و حقیقت انسان به پرستش خدا آمیخته است، از اینرو میبینیم که حدوداً تمام انسانهای کرهی خاکی به نحوی برای خویش خدایی قرار دادهاند، گر چه در تشخیص مصداق آن دچار اشتباه شدهاند.
اکنون که به این نکته راه یافتیم که عبادت خدای متعال به خاطر خودمان و تشکر از نعمتهای الهی است، این سوال مطرح است که چرا باید خدا را با نماز و روزه و ... پرستش کنیم؟ ما که در وجود خویش، توجه به حضرت حق داریم، برای پاسخ به این سوال، باید به این نکته توجه داشت که عبادت، در حقیقت هدیه ایست از سوی ما برای حضرت دوست، گرچه این دوست نیازی به این هدیه ندارد، ولی با پیامبرش به ما پیام داده است که چه نوع هدیهای مورد پسندش است. اکنون ما اگر قرار است، تحفهای به سوی وی بفرستیم، باید چیزی باشد که مورد علاقه و پسند خداست، و اینگونه عبادت مورد پسند الهی است به عنوان مثال فرض کنیم، ما تصمیم داریم برای روز مادر برای مادر خویش که زحمات زیادی برای ما کشیده است هدیهای بخریم، در اینصورت آیا چیزی را میخریم که مورد علاقه ماست، یا وسیلهای را میخریم که مادرمان بپسندد!؟ مطمئنا سلیقه و علاقه او را در نظر میگیریم.
در مورد خدا نیز همینگونه است، از اینرو زمانی که شیطان به حضرت آدم(علیهالسلام) سجده نکرد و خدا را اینگونه مورد خطاب قرار داد: «پروردگارا! سوگند به عزتت که اگر منرا از سجده بر آدم معاف کنی تو را چنان پرستشی کنم که هرگز کسی مانند آن تو را نپرستيده باشد» خدا متعال در پاسخش اینچنین جواب داد:«من دوست دارم آنگونه که اراده میكنم اطاعت شوم».[1]
علاوه بر این مطلب، حکمتهای دیگری نیز در اینگونه عبادت وجود دارد که در ادامه به گوشهای از آن اشاره میکنیم:
الف) حفظ شكل و ساختار عبادتی که در دین اسلام وجود دارد، سبب میشود که ماهیت و روح کلی و ساختار خود دین هم در پرتو آن زنده و پا برجا باقی بماند؛ در حالیکه در اديان ديگر این انسجام و ساختار وجود ندارد. به همین خاطر بعد از مدتی ساختار اصلی دین از بین رفته است، به این خاطر است زمانیکه «هشام بن حكم» از امام صادق(علیهالسلام) میپرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالیكه هم وقتگير است و هم انسان را به زحمت میاندازد؟
حضرت فرمود: «پيامبرانی آمدند و مردم را به آيين خود دعوت كردند. عدهای دين آنان را پذيرفتند؛ اما با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آنها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود كه اسلام و نام پيامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) زنده بماند و اين، از طريق نماز امكانپذير است».[2] يعنی علاوه بر آنكه نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مكتب و احيای دين هم میشود.
ب) علاوه بر آن، نوع چیدمان اوقات نماز به گونهایست که به انسان فشار طاقتفرسایی وارد نمیشود و آدمی تا مدتی بعد از انجام آن، از توجه به خداوند و حقایق عالم غافل نمیگردد؛ بنابراین از شاخصههای مهم نماز آن است که غفلتزداست، بزرگترين مصيبت برای رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كنند و غرق در زندگی مادی و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حكم اينكه در فواصل مختلف و در هر شبانه روز در چند نوبت انجام میشود، مرتباً به انسان هشدار میدهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان میسازد، موقعيت او را در جهان به او گوشزد میكند و اين نعمت بزرگی است كه انسان وسيلهای در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه قويّا به او بيدار باش گويد.
پس با توجه به مطالبی که بیان شد به این نتیجه میرسیم که خدای متعال نیازی به عبادت ما ندارد، بلکه ما نیازمند به او هستیم و عبادات ما در حقیقت پاسخی است به نیازی که در سرشت ما نهاده شده است، مانند فردی که اهل بخشش و کرم است و اگر به فقیر بگوید تو به خانه من بیا تا چیزی به تو بدهم این کار به این معنا نیست که چنین شخصی به فقیر نیاز دارد. از سوی دیگر عبادت ما تحفهای برای خدا متعال است، از اینرو باید هدیهای را به او بدهیم، که مورد علاقه اوست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشت
[1]. بحار الأنوار، موسسه الوفا، بیروت، 1404ق، ج 63، ص 250.
[2]. شيخ صدوق، علل الشرائع، انتشارات داورى، چاپ اول، ج ۲، ص ۳۱۷.
نظرات
سلام
از مطلب مفید و پرمحتوایتان تشکر می کنم بهمین دلیل آن را در کلوب نسل جوان قرار دادم
http://www.cloob.com/javanclub