پسرم ۱۲ سالشه وسواس داره

09:31 - 1401/06/08

درمورد پسرم ۱۲ سالشه وسواس داره و حس میکنم خودم زمینه ساز شدم ولی حالا نمیتونم کنترلش کنم مثلا اگه زنبور از کنارش رد شد میگه نکنه نشسته باشه رو من یا مثلا میگه من اون دود رو استنشاق کردم حالا چی میشه مریض میشم یا... 
چیزیکه اخیرا زیاد شده چیزایی که تو فکرش میگذره رو میاد پیش من اعتراف میکنه و میترسه اتفاقی براش بیفته مثلا میگه من فکر بدی از ذهنم گذشت یا من تو تنهایی خودم یه ادمو که لکنت زبان داشت اداشو در اوردم یا من ادای شمارو دراوردم همه ی اینهارو با ناراحتی میگه روزانه ممکنه چندین بار این حرفارو بزنه مدام اضطراب داره و ترس 
حتی تو اتاق ما میخوابه  داداش کوچیکترش ۵سالشه اون بیشتر ذوق داره رو تخت خودش و اتاق خودش بخوابه واقعا نمیدونم چیکار کنم

http://btid.org/node/218957
تصویر اسدیان

سلام عرض می کنم خدمت شما همراه گرامی. از اینکه به ما اعتماد کردید و مشکلتون رو با ما در میان گذاشتید متشکرم.

 وسواس مشکلی هست که هم برای خود فرد و هم اطرافیان آزاردهنده هست. نگرانی شما رو از بابت این مساله درک می کنم و اینکه تلاش میکنید که به رفع مشکل در فرزندتون کمک کنید، جای تحسین داره.

در مورد هر مشکلی در کودکان، از جمله رفتارهای وسواس گونه، اولین و بهترین کاری که باید انجام بشه، پیدا کردن علت و ریشه ایجاد این رفتارهست. و دراین مورد نیاز هست که اطلاعات بیشتری داشته باشیم.

چند وقت است که این رفتار و فکرها رو در فرزندتون میبینید؟ آیا جدیدا ایجاد شده یا خیلی وقت هست که این حالتها هست؟

اتفاق خاصی افتاده؟ مثلاً ترس یا حادثه خاصی که بعد از اون شما دیده باشید که این تفکرات و حساسیت ها در فرزندتون هست؟

آیا در سنین خیلی کمتر، حساسیت های خاص مثلا بدغذایی، رفتارهای تکراری و ...داشت؟

شما فرمودید که خودتون رو، زمینه‌ساز این قضیه میدونید. آیا منظورتون اینه که شما خودتون رفتار وسواسی یا حساسیت هایی دارید که احساس می‌کنید به فرزندتون منتقل شده؟ خوبه که در این مورد بیشتر توضیح بدید.

بنده نمیدونم آیا تا به حال برای حل این مشکل اقدامی داشتید یانه. پس همه ی نکاتی که به نظرم مفید و کمک کننده هستند، خدمتتون عرض میکنم.

با توجه به متن سوال شما، اینطور متوجه شدم که فرزندتون، نسبت به این که بیمار بشه نگران و حساسه و همینطوردرمورد اینکه اگر چیزی در ذهنش میگذره، یا اگر ترس یا نگرانی داره نسبت به چیزی، احساس میکنه که واقعا اتفاق میفته و از این بابت اضطراب زیادی رو تجربه میکنه.

یکی از ویژگی های کودکان در سنین زیر4تا 5 سال، داشتن تفکر جادویی هست. تفکر جادویی به این معناست که کودک فکر میکنه که هرچی در ذهنش بگذره، اتفاق میافته یا هرچی که تو ذهنش بگذره، مامان متوجه میشه و اینجاست که اگر احساس یا فکر منفی، به هر دلیلی نسبت به مادر یا دیگران به ذهن کودک بیاد، کودک ممکنه دچار حس منفی و احساس گناهی بشه که (من که بچه بدی هستم که این فکر منفی اومده توی ذهنم). به دلایل مختلفی مثل وجود اضطراب در کودک و مسائلی از این دست، این ویژگی که در سنین زیر4 تا5 سال طبیعی هست، در سنین بالاتر ادامه پیدا می کنه و باعث مشکل میشه. اینجاست که ما باید به دنبال علت این مسئله باشیم تا رفعش کنیم.

البته بنده اطلاعات کمی در مورد فرزندتون و شما دارم، اما با توجه به متنی که از شما خوندم، برداشتم اینه که در مورد فرزند شما این تفکر جادویی هنوز وجود داره. وقتی که میاد به شما میگه که مثلاً من ادای شما را در آوردم. به نوعی این نگرانی ممکنه در ذهنش باشه که، مامان متوجه میشه، حتی اگه من نگم، و کودک دچار احساس گناه میشه ودرنتیجه میاد خودش به شما میگه تا از ناراحتی شما که براش مهمه، جلوگیری کنه و از این راه، به نوعی برای آرام کردن خودش استفاده کنه.

گاهی، حساسیت‌های ما والدین، تذکر دادن های زیاد به کودک در موارد مختلف، از کارهای شخصی کودک گرفته تا نگرانیهای منطقی و غیرمنطقی که ممکنه در ذهنمون داشته باشیم و به واسطه این نگرانی ها زیاد به کودک تذکر می‌دیم،  پیامی که ناخودآگاه به کودک منتقل میکنه اینه که (من "نیازتو به استقلال" که نیاز فطری هست رو نمی بینم و برام مهم نیست) و اینجاست که کودک ممکنه "احساس دوست داشتنی نبودن" پیدا بکنه و این عاملی بشه برای ایجاد اضطراب درونی در کودک. نمی خوام شما رو نگران کنم، بلکه می خوام بگم بعضی عوامل به ظاهر ساده که ممنه توجهی بهش نشه، اگر پرتکرار باشه، ممکنه باعث مشکلاتی بشه.

 اگر موارد بالا، تا الان در رفتار شما بوده،( ندیدن استقلال کودک و توجه نکردن به اون و آزادی کافی  ندادن به کودک و تذکر دادن های زیاد ) اونهارو ترک کنید. گاهی تذکرها برای اینه که جلوگیری بشه از نگرانی ما والدین. مثلا (اگه مسواک نزنی، دندونت خراب میشه یا اگر که لباس گرم نپوشی مریض میشی) ولی همین نکات مفید، اگر زیاد تکرار بشه و به نوعی انگار که دیگه توانمندی کودک که خودش متوجه خیلی از این موارد هست، دیده نشه، میتونه باعث احساس منفی در کودک بشه. کودکتون رورها کنید و این اطمینان را داشته باشید که کودک ۱۲ ساله شما توانایی مراقبت از خودش و توانایی انجام کارهاش رو داره و هر جا که لازم بود خودش اقدام می‌کنه و نقش شما به عنوان والد، فقط برای حمایت هست. یعنی اینکه حواستون باشه که اگر جایی، آسیب و خطری بود، ورود کنید. نه اینکه در هر موردی تذکر بدید و مراقبت افراطی داشته باشید. برای اینکار، لازمه اول اضطراب خودتون رو مدیریت کنید. اگر نگرانی یا وسواس وحساسیت افراطی دارید، سعی کنید خود را مدیریت کنید و دررفتارتون با کودکتون نشون ندید. میتونید در این مورد از روانشناس کمک بگیرید.

هر وقت که با شما وارد گفتگو میشه و میاد از فکرها و احساسات منفی که در ذهنش هست میگه، خیلی خوبه که شما شنونده خوبی برای حرفاش باشید و سعی کنید که باهاش همدلی کنید. یعنی بتونید خودتون رو بزارید جای فرزند ۱۲ ساله ای که ذهنش پراز نگرانیه و احساس خوبی رو تجربه نمی کنه. از زاویه دید اون نگاه کنید و احساسش رو درک کنید. سعی نکنید که اون رو قانع کنید که فکرش اشتباهه. گاهی انسانها و حتی کودکان ونوجوانان، فقط نیاز به شنیده شدن دارن و این که بتونن آنچه در ذهنشون میگذره رو، بدون نگرانی و ترس از قضاوت شدن، بیان کنن و ابراز احساسات داشته باشن. با جملاتی مثل: ترس نداره، تو دیگه بزرگ شدی و... ناخواسته سرزنشش نکنید. بلکه اجازه بدید که خودش رو ابراز کنه و شما فقط شنونده باشید. هیچ راهکاری لازم نیست بهش بدید. اجازه بدید کم کم خودش راهش رو پیداکنه و شما هرجا ازتون کمک خواست، همراهیش کنید.

هر چند باری که ممکنه در طول روز پیش بیاد که بخواد در این مورد با شما صحبت کنه، سعی کنید که شنونده باشید وبا گفتن جملاتی مثل: اشکال نداره، مهم نیست و...حرفش رو بی اهمیت جلوه ندید. بذارید که، احساسات و افکار منفی که در ذهنش هست رو تخلیه کنه و احساس کنه که واقعاً درک شده. همین که شما بتونید درکش کنید واقعاً خودتون رو بزارید جای فرزندتون(نه به شکل مصنوعی و غیر واقعی)، خیلی کمک کننده هست. کودک متوجه این که آیا واقعا درک میکنید یا به نوعی ادا درمیارید، میشه و اون درک واقعی هست که میتونه باعث احساس رهایی و احساس مثبت بشه.

درمورد اینکه فرمودین، به خاطر ترس در اتاق شما میخوابه، بهتره حساسیت خاصی نداشته باشید و تمرکزتون رو بزارید روی رفع علل و ریشه ایجاد مساله که خدمتتون عرض شد. با رفع آنها و کاهش اضطراب و آرامش کودک، این مساله حل خواهد شد. تا آن زمان، برای اینکه احساس رها شدگی نکنه، مشکلی نیست که جایی نزدیک شما بخوابه. اما بهتره که اونجایی که قراره همه کنارهم بخوابید، جایی غیرازاتاق خواب والدین باشه. مثلا یه مدتی پیشنهاد بدید که همه با هم توی حال بخوابید. تا هم حریم اتاق خواب والدین حفظ بشه، هم آرامش فرزند.

 توجه داشته باشید که، ذهنیت شما نسبت به توانمندی فرزندتون، میتونه هم در رفتار شما نمود پیدا کنه و کودک حس می‌کنه شما بهش اعتماد و باور دارید و در نتیجه اون هم خودش رو باور میکنه. هم اینکه، آنچه که در ذهن شما میگذره و باعث نگرانی و اضطراب شما میشه، میتونه ناخودآگاه به فرزندتون منتقل بشه و ناخواسته باعث نگرانی اون هم بشه. سعی کنید، این ذهنیت مثبت رو در خود ایجاد کنید که، فرزند شما که کم کم به نوجوانی هم نزدیک میشه، توانایی مراقبت از خودش و همینطور توانایی پشت سر گذاشتن این مشکلات رو داره و خداوند این توانمندی را در همه قرار داده. پس نگران نباشید و صبور باشید.

اگر فرزند شما زیاد در معرض فضای مجازی، موبایل، تلویزیون، بازی های کامپیوتری و... هست، تا حد امکان کم و حتی حذف کنید. چرا که متاسفانه فضای مجازی و بعضی فیلم ها و برنامه ها و بازیها، هم ایجاد کننده وهم تشدید کننده ی اضطراب و مشکلات دیگر در کودکان و نوجوانان هست.

خوبه که بتونید شرایطی ایجاد کنید که کودکتون با دوستان و همسالانش در ارتباط باشه. یا در کلاس هایی که متناسب با علاقه مندیش هست، شرکت کنه تا مشغولیت ذهنی داشته باشه و وقت خالی و بیکاری کمتر باشه .تا این افکار کمتر فرصت بروز در ذهن پیداکنن.

و توجه داشته باشید که ناخواسته، اون رو با برادر کوچکترش، در زمینه های مختلف، از جمله ترسهاش مقایسه نکنید.

ما تا جای ممکنه، برای حل مشکل درکنار شما هستیم. موفق باشید.