از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد
خدا گفت نه!
رها کردن کار توست ، تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد
خدا گفت : نه!
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد.
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم. حال با توست که سعادت را به چنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد
خدا گفت: نه!
رنج و سختی، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیک تر و نزدیک تر می‌کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد
خدا گفت: نه!
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی، اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمندتر و پرثمرتر شوی.
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند، از خدا خواستم و باز گفت: نه!
من به تو زندگی خواهم داد تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همان گونه که آنها مرا دوست دارند
و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم
سلام. چندتا سوال از تمام دختر خانومای سایت دارم.
به نظر شما من اگه برم خواستگاری یه دختر دیگه و به تفاهم برسیم اون واسم چیکار میکنه؟ اون میتونه دوسم داشته باشه یا وسط زندگی مثل نگین دلمو میشکنه؟
اگه احسان بیاد خواستگاری هر کدوم از شماها با احساسش چطور سر میکنید؟
به نظر شما من لایق این بودم که از احساسم سو استفاده. بشه؟
من از طرف مقابلم هیچ چ چ چی نمیخوام. فقط میخوام بهم محبت کنه، درکم کنه و توپیشرفت زندگیم همیشه پشتم باشه.
میدونم زیادی دارم به خودم میگم احساسی، اما احساس من باعث شده که آدم هنری باشم. من از بچگی خط و طراحیم ثر حد عالی بود. من قسمت احساسی مغزم زیاد کار میکن، به حدی که همه چیو میتونم جلو چشم خودم تجسم کنم. شاید باورتون نشه من دفه اول چهره نگین رو در حد سه ثانیه دیدم، وقتی اومدم خونه دقیقا چهرشو طراحی کردم. حتی به آهنگها و موسیقی ها تو ذهنم تصویر میدم، واسه همین 9 ماهه هیچ آهنگی نتونستم گوش کنم، چون تصاویر ذهنیم ازون آهنگ باتوجه به شرایطم میاد تو ذهنم. من از همین دارم عذاب میکشم. گاهی اوقات میگم کاش این احساس رو نمیداشتم
سلام
شما باید اول تکلیف خودتونو با نگین مشخص کنید. نه تو زندگی واقعی، توی ذهنتون. چون علی الظاهر شخص دیگه هم اگر بیاد شما دائم با نگین مقایسه اش میکنید و این برای یه خانم واقعا زجرآوره. برای شروع بایستی بشینید و نقاط قوت و ضعف خودتونو بنویسید یه خودشناسی کامل . مرحله بعد اینه که انتظاراتی که از همسر و همراه زندگیتون توقع دارین بیارین روی کاغذ ( نگید ذهنی میگم و تمومه! روی کاغذ نوشتن تعهد میاره و همزمان ذهن رو فعال میکنه به کاوش بیشتر)، حقوقی که برای فرد همراه زندگی قائل هستید و یا میخواین که چه فضاهایی رو بهش بدین و هر چیزی که به نظرتون مهم میاد رو بنویسید . احتمالا تو این مرحله کلیه خاطره ها و تصاویر ذهنی میان که اختلال ایجاد کنند ، جلوشون رو نگیرین بذارین که جریان داشته باشن. باید این دوره سپری بشه و قاعدتاً هرچیزی که با احساسات اصلی ما آدما سروکار داشته به این زودی ها از ذهنمون نخواهد رفت و یه وقتایی بودن یا نبودنشون دست ما نیست. مرحله بعدی اینه که ببینید کجا ها رو اشتباه کردین در مورد نگین و کجاها درست رفتار کردین .این باعث میشه دست از سرزنش کردن خودتون بردارین بلاخره همه آدما اشتباه میکنن...
این مراحل رو انجام بدین احتمالا به نتایج خوبی خواهید رسید :)
عععع عحبا
ممنون باجی عالی بود
ممنونم ستاره جون. بسیار زیبا
خدای خوبم یا امام زمانم
بعد از انتظار زیاد نشد خدا
خیر نبود پس خیرهایم را بیاور
خواب و خیالم را پر کرده بودم
پرش کن از فکر دیگری
دوباری دری بسته شد
میخواهی شونه هایم را قوی کنی...
نگاهم به دست توست و پاهای ناتوانم
بخدا میخواستم برا پاک شدنم
اما لایق نبودم اقاجان
یاخدا دلم به درد امده
کاش حالم خوب بود اونروز
خودم مقصرم کاش درست پر کرده بودم
خدایا خدایا
و خدا به من مي گويد ؛
- رها کردن درد کار توست ، تو باید از آنها دست بکشی.
- شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
- من به تو نعمت و برکت دادم. حال با توست که سعادت را به چنگ آوری.
- رنج و سختی، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیک تر و نزدیک تر می‌کند.
- بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی، اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمندتر و پرثمرتر شوی.
- من به تو زندگی خواهم داد تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
و اجابت مي كند مرا
با ياريش در دوست داشتن ها و عشق ورزيدن به ديگران...
و در ادامه ممنونم ستاره جان دوست خوبم .
ان شالله همه حاجتات براورده بخیر بشه دوستم.
زیبا بود...