شما بگید چکار کنم؟؟؟

22:54 - 1393/05/24

با سلام و ممنون از سایت خوبتون

ازتون درخواست کمک دارم من دختر دانشجوی 21 ساله ای هستم که سال دیگه درسم تموم میشه یکی از پسرای فامیل  سه سال پیش به من ابراز علاقه کرد منم چون علاقه بهش داشتم پذیرفتم اون اقا 4 سال از من بزرگتر بود تو این سه سال که شناختمش همه ی اون معیارای اخلاقی رو که میخواستم داشت تو این سه سال اصلا وارد خط قرمزا نشدیم اصلا و خودمونو کنترل میکردیم البته این ارتباط پیامکی و ایمیلی بود و حرف بدی بین ما ردو بدل نشد موضوع فقط شناخت من از اون پسر بود خانواده ها خیلی کم در جریان بودن تا اینکه این اقا برا ادامه تحصیل رفت خارج حالا من داره درسم تموم میشه این اقا الان شروع میگه چن سال صبر میکنی یا عقد بمونیم تا من 4 یا5 سال بعد بیام منم گفتم خانوادم قبول نمیکنن یا اینکه بیا اینجا زندگی کنیم منم گفتم تو داری درس میخونی وضع مالی دوتامون انقدر خوب نیست که خونه داشته باشیم تو هم درس بخونی کار که هیچی نداری.منتظر موندم چن وقت که انتقالی بگیره ولی خودش یاد دلش نیست میگه سخته تو بیا یا منتظر بمون منم خیلی دوسش دارم موضوع رو به خانوادمم گفتم ولی اونا قبول نمیکنن میگن اون هیچی نداره تازه مثل پسر 18 ساله میخواد درس بخونه کارم نداره فقط یه خونه خانوادش براش گذاشتنو و هزینه های تحصیل  و اینکه این مدت کمی نیست 5 سال باید یمونی تا کار گیرش بیاد اونا مخالفن و میگن به خواستگارا دیگت فکر کن من خیلییییییی دوسش دارم اونم همینطور ولی گفتم خانوادم گفتن نه چون شرایط ازدواجو نداری هر موقع درست تموم شد بیا البته خانواده اون اقا هم قضیه رو مطرح کردن . پدرم مخالفت میکنه .به نظر شما چکار کنم منتظرش بمونم کار درستیه اخه الان خواستگارم دارم که خانوادم میگن به اینا فکر کن درسته این اقا شرایطشو نداره ولی دوسش دارم بهش گفتم این ارتباطو قطع کنیم اگه شرایطت خوب شد باشه ولی اگه نشد انتظار صبر نداشته باش خودم خیلی ناراحت شدم اونم قبول کرد با هزار اصرار به نظرتون حرفم درسته ؟؟؟؟؟؟؟؟اخه نمیدونم میتونم به کسی دیگه ای فکر کنم میتونم با کسی دیگه زندگی کنم چکار کردم این چن وقته خیلی خودمو کنترل کردم تا دوباره باهاش حرف نزنم بهش گفتم دیگه این ارتیاطو قطع کنیم وی برام سخته اونم ناراحت شد که من پاش نمیمونم یا خانوادممو راضی کنم برم پیشش اخه شرایط مالی خیلی خوبی نداریم که اونجا راحتم زندگی کنیم چون اون دانشجو کارم نداره زندگی رو بچرخونه شما بگید من باید چکار کنم؟؟؟؟؟امیدوارم منظورمو رسونده باشم شرمنده اگه خیلی طولانی بود و اذیت شدید
 

http://btid.org/node/37132

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****
تصویر vakili
نویسنده vakili در

منتظر موندن با سرکار بودن یکی نیست. می ترسم بعدها به خاطر در انتظار موندن به خاطرش منجر به پشیمونی ات بشه و به روزهای ازدست رفته ات فکر کنی و آه عمیق بکشی . یک ضرب المثل ترکی میگه کسی که به امید ازدواج با پسر همسایه بمونه بی شوهر میشه و کسی که به امید غذای غریبه باشه گرسنه می مونه

تصویر ali.sadeghi

الان داستانتون رو خوندم. یه جاهاییش فکر میکردم که این دوسته من هست که اینو نوشته. فقط زمان جدایی ما سال 91 بود. من تازه از دوستم رسما خواستگاری کردم. به نظرم خانوادتون اشتباه کردند. خدا روزی رو میرسونه بخصوص تو خارج معمولا کار گیر میاد و فوقش این بود که شما هم میرفتین سر کار زندگیتون میچرخید. حیف که خانواده ها تو ایران خیلی سطحی نگاه میکنند.

تصویر elham63
نویسنده elham63 در

خب حق با خانواده شماست چون ایشون هنوز کاری نداره بهتره عاقلانه فکرکنین..در ضمن اگه واقعا قصدشون ازدواج با شماست نبایستی خارج میرفت میموند همین جاکار پیدا میکرد و زندگی با شما رو شروع میکرد...بهتره شما هم به حرف خونوادنوت گوش بدین و رو خواستگارای دیگتون فکر کنین....

تصویر taeb
نویسنده taeb در

سلام... عجب اتفاقات پیچیده ای میفته تو زندگیا...

شکوفه خانم بنظرم شما بیخیال این ماجرا شو....

خوب نیست در مورد اون اقا قضاوت کنم چون از باطنش و نیتش خبر ندارم. ولی به این مسئله فکر کن.... ایشون قبل از خارج رفتن میدونست شما دوسش داری.... پس اگر واقعا دوستت داشت نباید می رفت....

تصویر ahoo
نویسنده ahoo در

سلام

اینکه فقط میگه صبر کنید یعنی محافظه کاری.یعنی تو آب نمک گذاشتن.استرس نداره که شاید این مدت با یکی دیگه ازدواج کنید؟!!!!چجور دوست داشتنیه که دغدغه نداره تلاش نمیکنه!!!!!!!!!!!!!!!!

تصویر soheill
نویسنده soheill در

به عنوان یک پسر و یه دوست بهتون توصیه میکنم احساسات رو کنار بگذارید .متاسفانه زندگی امروز و آدم های امروز طوری شدن که هر کس به دنبال منافع خودشه .همین آقا هم از این قاعده مستثنا نیست وگرنه علاقه شما برمیگشته به قبل از خارج رفتن ایشون .میتونیستن به خاطر شما نرن .ولی رفتن و این نشون میده که کارشون از شما براشون مهمتره .روی احساسات و علاقه های سن 21 سالگی اصلا حساب باز نکنید این احساسات به زودی جای خودشون رو به تفکر منطقی و عقلانی میده .از موارد مشابه شما در اطرافیان من هم بودند که دختر به خاطر عشق و علاقه به همسرش چه سختی هایی رو تحمل کرده و حتی در دوران تحصیل شوهرش ,کار کرده و مخارج زندگی رو تحمیل کرده اما به جای تشکر خیانت و جدایی تحویلش دادن .درسته که همه آدما یه جور نیستن ولی تضمینی وجود نداره مرد مورد علاقه شما هم از همین گروه نباشه .برای همین کلاه خودتونو محکم نگه دارید تا بعدا دنبالش ندویید.

تصویر yosef
نویسنده yosef در

هيچ نضميني براي ازدواج با كساني كه قبلا رابطه دوستي داشتند وجود نداره و چه بسا چنين ازدواجهايي با روابط غير عرفي و غير شرعي كه هيچ توجيه عقلاني هم ندارند بعدها منجر به جدايي و طلاق با خاطرات بد شده اند. بنابر اين بدون وجود تضمين كه تنها ازدواج شرعي است نميتواند در اين مورد مذكور وجود داشته باشد. از طرفي معلوم هم نيست كه بعد از سپري شدن مدت زمان صبر براي پايان تحصيل و مراجعت نامبرده از خارج او در اين مدت با كسي ديگر در خارج ازدواج كرده باشد . پس بهتر است سنجيده عمل كنيد تا بعدا پشيمان نشويد و حسرت گذشته را نخوريد.

تصویر شکوفه
نویسنده شکوفه در

دوستان ممنونم از اینکه مطلبو خوندیدو نظر دادید خیلی ممنونyes

تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

سلام

ظاهرا شما 2 تا دلیل برای ادامه دارید 1- علاقه 2- شناخت

در مورد علاقه باید بگم که وقتی رابطه رو شروع کردید 18 سالتون بوده یه دختر تو این سن خیلی راحت دل میبنده .اینکه میگید حریم رو حفظ کردید هم ربطی به موضوعی که من میگم نداره .احساسات این سن بسیار مبالغه آمیزه .مثلا وقتی یه دختر 18ساله میگه نامزد من مرد صادقی هست خیلی فرق داه با وقتی که یه دختر 24 ساله این صفت رو به یه مرد میده. یه دختر18 سال مصادیقی رو که برای صادق بودن وسایر صفات مثبت  در نظر میگیره خیلی ساده تر از دختران بزرگتر  هست 

مثلا:وقتی دبیرستانی بودم اغلب دوستان من میگفتن دوست پسرشون خیلی پسر صادقیه ! وقتی میگفتم از کجا میدونی ؟مثلا میگفتن: چون هر وقت ازش پرسیدم کجاست راستش رو گفت!!!!(حالا کلا سه دفعه هم نپرسیده بوده و تازه اگه درست هم باشه مگه این ملاک سنجش صداقت میشه!؟)

خلاصه اینکه: احساست این سن چه عشق باشه چه تنفر ، چه اعتماد باشه چه بی اعتمادی و... بزرگنمایی شده ست این بزرگنمایی رو خود فرد متوجه نمیشه(اقتضای سن هست) و وقتی اطرافیان بهش میگن موضوع اینقدر ها هم جدی نیست و بی خیال ، شخص بهش برمیخوره و فک میکنه دیگران بی احساسند و درکش نمیکنند!!

پس دلیل شماره 1 چندان قابل اعتنا نیست 

2-شناخت شما تنها از روی ایمل و مکالمه تلفنی و گفتگوی محض بوده اما تجربه  ثابت کرده 30 سال شناخت مجازی به اندازه 1 سال شناخت از نزدیک و رفت آمد ارزش نداره! و 1 سال شناخت همراه با رفت و آمد و تحقیق هم به اندازه 1 ماه زندگی زیر یک سقف اعتبار نداره!!

مثال: اگر یه نظر سنجی بذارن و دامنه نمونه اماری انتخاب شده هم همه مردم ایران باشه و سوال نظر سنجی این باشه:

کدام باعث خوش بختی است:1-زیبایی ظاهری 2-اخلاق خوب 

حاضرم قسم بخورم اکثریت قاطع میگن گزینه 2 ولی آیا واقعا ملاک افراد برای انتخاب  اخلاقه؟؟ اکثر افراد اگر مجبور به انتخاب بین یکی از این دو مورد باشن:  بین یه" مهربون با چهره معمولی"  و یه " زیبا که چیزی از اخلاقش نمیدونن" حتما دومی رو اتخاب میکنن به این امید که اخلاقش هم انشاءالله خوبه!!!!

یا اگر از افراد بپرسن آیا درسته که جوانان رو به خاطر بی پولی از ازدواج محروم کنیم ؟ اکثریت میگن خیر ! ولی وقتی ازشون بخوای دختر خودشون ر به یه پسر بی سرمایه بدن میگن نه! اگر هم دلیل بخوای میگن خوب بهتره بگرده شاید کسی دیگه راضی بشه!!

این تناقضات نشانه دروغ گویی یا ریا کاری نیست بلکه فقط فاصله بین شعار و عمل رو نشون میده.همه ما قادریم حرف های قشنگ بزنیم (خرجش اینه که چند تا کتاب بخونی . غیر از اینه؟؟)اما همه ما قادر نیستیم اون حرف ها رو به عمل تبدیل کنیم چرا؟آیا ما دروغگوییم؟ خیر چون تبدیل افکار به عمل علاوه بر داشتن مهارت و توانایی و تجربه تحت تاثیر عوامل خارجی و بیرونی مثل تربیت و آموزش و شرایط محیطی هم قرار داره که همه اینا باعث میشه یه فرشته در دنیای مجازیِ تلفن و ایمیل در زیر یه سقف تبدیل به موجوذی غیر قابل تحمل بشه 

خب دلیل 2 هم رد شد پس چی کار کنی؟؟ راه حل: اگر پدرت به طور معمول فرد ایرادگیری نیست به حرفش اعتماد کن و هرچقدر هم که سختت باشه اونو قبول کن چون خودم وقتی به گذشته نگاه میکنم دقیقا حق رو به پدرم میدم

تصویر باران
نویسنده باران در

با چه تضمینی صبر کنی؟؟

بنظرم درست نیس اون خیلی هم دوست نداره....

تصویر mazhararamesh

مخاطب گرامی!

شما یه بازنگری به اصل کفوفیت و همتایی داشته باشید، اینکه شما میفرمایید: دوسش دارم  و ...  این حس و عشق زمانی پایدار میمونه که وضع اقتصادی و دوری از وطن و مشکلات عدیده دیگر موجب نشه که زیر بار این سختی ها دوست داشتن، له بشه

اگر شرایط و معیارها و تناسب خواستگارهای دیگتون به نسبت از ایشون بهتره یقین بدونید دوست داشتن و علاقمندی حاصل میشه

موفق و موید باشید

 

تصویر maleki
نویسنده maleki در

با سلام

تایپیک بسیار زیبایی بود برای همین با اجازه دوستان مخصوصا مشاور عزیز نظری درج کنم:

اولا هر ادعایی اثبات می‌خواهد و صرف حرف نمی‌شود اعتماد کرد اولین قدم این هست ایشان اگر خواستار زندگی با شما هستند باید یک حرکت جدی را شکل بدهند و همینکه بگویند صبر کنید اثبات خواستن ایشان نمی‌شود.

حداقل رسیدن به یک نقطه مطلوب حمایت خانواده ها هست مخصوصا خانواده ایشان و کمترین کار برای اقا میتونه همراه کردن خانواده خودش در این موضوع باشد.

در قسمت آخر همه مقصود ها بدست می‌اید :

اولا عوض شدن نظر بشدت کم شده و مسئله مالی نیز تا حدودی کم رنگ خواهد شد.

می‌توانید برای اینکه خودتان را هم مجاب کنید تا هم به قول مشاور عزیز تکلیف روشن شود این پیشنهادها را بدهید که باز هم دو حسن دارد:

یا ایشان یک تصمیم جدی و قاطعانه خواهند گرفت که خواسته شما همین است

یا اینکه شانه خالی کرده که در اینصورت نیز شما به میزان علاقه ایشان به خودتان پی برده و تصمیم عاقلانه تری خواهید گرفت.

تصویر ali62
نویسنده ali62 در

سلام - من فقط میدنم اگه با کس دیگه ایی هم ازدواج کردید بعد از یک مدتی مهر اون هم تو دلتون جا میگیره پسر مورد علاقه تون هم میره سراغ دختر های دیگه (دختر فراوانه )اونهم توی خارج که نگو -نترسید طوریش نمیشه واینرا از طرف من که پسرم بدونیددخترها وفا و عاطفه شون اگه 100 باشه پسرها به 10 نمیرسه فقط دلتون برا خودتون بسوزه

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

شما قبل از اینکه بخوای با یکی دیگه ازدواج کی باید تکلیف این علاقه رو روشن کنی یعنی نمیشه هم به ایشون فکر کنی و هم با یکی دیگه ازدواج کنی. بعلاوه اینکه بلاتکلیف موندن هم اصلا به صلاح شما نیست چون هیچ ضمانتی برای اینکه در آینده ایشون نظرش عوض نشه یا حتی خونواده ها موافقت کنن وجود نداره. لذا همین الان تصمیم قطعیتون رو بگیرین و به آینده موکول نکنین. برای این کار ابتدا شرایطتتون رو بسنجین و ببینین میتونین باهاش کنار بیاین یه نه. مثلا این گزینه ها رو مورد بررسی قرار بدین:

1- ایشون الان اقدام کنه و اگه خونواده ها با اصل ازدواجتون موافقت کردن این چند سال رو توی عقد بمونین و شما هم خونه پدرت باشی و بعد عروسی کنین.

2- ایشون الان اقدام کنه و اگه خونواده ها با اصل ازدواجتون موافقت کردن، یه مدتی رو مثلا 6 ماه بهش فرصت بدین که در کنار درسش دنبال کار هم باشه. اگه تونست کاری پیدا کنه و شما رو ببره پیش خودش، عقد کنین و برین. اما اگه نتونست همه چی رو تموم کنین.

3- ایشون اقدام کنه و بعد از اوکی شدن همه چی و عقد کردن، شما به طور دائمی اونجا نری بلکه مقطعی بری تا این پنج سال بگذره و بعد عروسی کنین.

4- اینکه کلا برین اونجا و خونوادش تعهد کنن توی این مدت خرج شما رو بدن تا درسش تموم شه و برگردین. اینجوری شما هم میتونی در صورت فراهم بودن شرایط توی این مدت همونجا به درست ادامه بدی.

اون چیزی که توی همه این موارد مشترکه اینه که همین الان تکلیف شما روشن بشه. اگه هیچ کدام از اینها ممکن نبود، بهش بگید ادامه دادن این وضعیت به صلاح نیست و من هم نمیتونم این همه مدت بلاتکلیف بمونم. لذا چاره ای جز اینکه همدیگه رو فراموش کنیم وجود نداره. اگه رابطه شما به این شکل تموم بشه در این صورت شما میتونی با یکی دیگه ازدواج کنی چون دیگه ته دلت امیدی به رسیدن به ایشون نیست و همین باعث میشه بتونی راحت تر فراموشش کنی به خصوص اگه فردی رو از بین خواستگارهات انتخاب کنی که تناسب بیشتر با شما داشته باشه چون با جایگزین شدن عشق جدید عشق قدیمی کم کم از بین خواهد رفت.

پیروز و سربلند