عزیزم وقتی کنارتم هیچ احساسی بهت ندارم!

20:57 - 1393/05/31

با سلام و خسته نباشید و تشکر از سایت خوبتون

من دختری 22 ساله هستم.2سال و نیم پیش با پسری توی دانشگاه آشنا شدم.رشته هامون با هم فرق میکرد اما توی محیط دانشگاه همدیگرو میدیدیم.من ازش خوشم اومده بود اما هیچ وقت سمتش نرفتم.سعی کردم تو رفتارامم اینو نشونش ندم.تا اینکه بعد از یه مدت بهم پیشنهاد داد.اصلا باورم نمیشد.من قبلش با هیچ پسری دوست نشده بودم.بعد از یه مدت کمی من پیشنهادشو قبول کردم و دوست شدیم.قصدمون فقط آشنایی.خانواده جفتمون در جریان بودن.حتی با مادرشم صحبت کرده بودم.اونم همینطور.اما چون دانشجو بود و سربازی نرفته بود و کاری هم نداشت گفتیم فعلا همینجور باشیم باهم تا بعد ازدواج کنیم.اخلاقیاتمون خیلی بهم نزدیک بود.پسر خوبیم بود.پاک بود.با خیلی از پسرای این دور و زمونه فرق داشت.اینو از رفتاراش با منو بقیه میفهمیدم.اما توی رابطمون گاهی اوقات احساس میکردم که سرده بامن.گاهیم خیلی خوب میشد.من خیلی دوسش داشتم.اونم بهم میگفت دوستم داره اما احساس میکنم دوست داشتن من بیشتر بود.اما خوب بود باهام و همیشه درست صحبت میکرد.یک سری مشکلات خانوادگی داشت که منو در جریان گذاشت.منم قبول کردم.سعی کردم کمکش کنم.آدمی بود که خیلی به آینده فکر میکرد.به منم میگفت وابسته نشیم بهم اونوقت تو بیشتر ضربه میخوری.اما من بهش وابسته شده بودم.تا اینکه این اواخر بهم گفت میخوام یمدت تنها باشم.اوضاع روحیش خیلی داغون بود.گفت مدتش معلوم نیست.منم قبول کردم.اما بعد از یمدت رفتم سمتش.احساس کردم با بودن در کنارش میتونم بهش کمک کنم.اما باز میخواست تنها باشه.بهم گفت پسر باید بره دنبال دختر.تو دور وایسا.باز باهاش خوب شدم.خواستم روحیشو خوب کنم.بعد از چند روز حضوری دیدمش.وقتی باهم بودیم این سردیو احساس کردم.بهش گفتم نمیتونم با کسی باشم که هیچ احساسی نسبت بهم نداره.اونم گفت نمیدونم چرا اینجوری شدم. وقتی کنارتم هیچ احساسی ندارم بهت.اما خوب میشم فقط به زمان احتیاج دارم.بازم میخواستم بهش زمان بدم اما با این حرف دیگه نتونستم.گفتم باید جدا شیم.قبول نکرد.گفت بدون تو نمیتونم.گفت بهم مهلت بده بذار یبار دیگه من انتخابت کنم.یمدت باهاش حرف نزدم.بعد دوباره گفتم باید جداشیم.اون نمیخواست.کلی باهم خاطره داشتیم.اما من تمومش کردم.آدم لجبازیه و کمیم مغرور.این حرفای آخرش خیلی تضاد داشت با حرفایی ک همیشه میزد.بهم گفت در اصل این تو بودی ک منو انتخاب کردی.وگرنه من هیچ وقت انتخابت نمیکردم.دیگه نمیخوام ببینمت.این پسر اون پسری نبود که باهاش اشنا شدم.میدونستم این حرفارو از ته دلش نمیزد.دیده بود من تمومش کردم لجبازی میکرد.الان نمیدونم کار درستی کردم که تو این مدتی ک از لحاظ روحی دوران بدبو داشت جداییو مطرح کردم یا باید می موندم بعد ازینکه حالش خوب میشد.آخه خودشم گفته بود زمانش معلوم نیست.تکلیفمون معلوم نبود.فکرم همش درگیره.گفتن جداییمون به اطرافیانم سخته واسم.نمیخوام با احساسی تصمیم گرفتنم آیندمو خراب کنم.دارم فراموشش میکنم کسی رو که اونقدر دوسش داشتم.اونم دوسم داشت اما نمیدونم چرا اینجوری شد.(ببخشید طولانی شد)لطفا راهنماییم کنین

http://btid.org/node/38106
تصویر amir_mahdi
نویسنده amir_mahdi در

بهترین تصمیمُ گرفتید

 

اینُ بعد چند وقت متوجه میشید

 

انسان تو تغییر هر شرایطی مقاومت نشون میده امیدوارم مقاوم باشید و این تغییرُ بپذیرید

اگر واقعا بهتون علاقه مند باشه و بخواتتون دنیاروبهم میریزه که بدستتون بیاره ....

تصویر shakib
نویسنده shakib در

جمع بندی نهایی:
با تشکر از دوستانی که بانظرات مفیدشون در این پست شرکت فعالی داشتند.

سلام
در ابتدا از اینکه با سایت ره روان ولایت مکاتبه می کنید متشکریم.

متاسفانه دخترهای زیادی، مشکل مشابه مشکل شما را پیدا می کنند و دلیلش این است که هدف اکثر دخترها از برقراری رابطه ازدواج است در حالی که قصد پسرها غیر از این است و بعد از مدتی رابطه و سوء استفاده از احساساته دخترها به بهانه های واهی آنها را رها می کنند و در این میان چه کسی ضرر کرده؟مسلما دختر.
اشتباه شما آنجا بوده که بعد از درخواست ازدواج ایشان، وارد رابطه شده اید و خود را وابسته کرده اید.شما باید همان موقع می گفتید که از طریق خانواده برای خواستگاری اقدام کنند تا معلوم شود که واقعا خواهان شما بوده است یا خیر؟و اگر نداشتن شغل یا نرفتن به سربازی را بهانه می کرد شما می گفتید که اینها ربطی به مسلم کردن اصل ازدواج ندارد در ازدواج اصل بر داشتن شغل نیست بلکه اصل، داشتن جوهره کاری است در مورد سربازی هم دوران خدمت افراد متاهل در همان محل سکونتشان است که می توانند یک شغل نیمه وقت هم داشته باشند.
اگر به خواستگاری شما می آمدند نیازی به آشنایی طولانی مدت نبود بلکه همان چند جلسه صحبت کردن در مراسمات خواستگاری و انجام تحقیقات لازم کفایت می کند.
خلاصه شما با برقراری رابطه ای که شرعا هم حرام است و آینده آن نیز نامشخص است(موانعی مانند مخالفت خانواده ها، منصرف شدن یکی از طرفین، برخورد دار نبودن از تناسبهای لازم، منفی بودن جواب آزمایش و ...)خود را در چنین عذابی انداخته اید ولی قطع رابطه از سوی شما کار بسیار عاقلانه ای بوده چون از طرفی جلوی وابستگی بیشتر را می گیرد و از طرفی محکی ست که ببینید آیا او واقعا شما را می خواهد یا خیر؟اگر خواهان شما باشد این دوری فشاری بر او  می شود که هر چه سریعتر کاری بکند.

اگر به سراغتان آمد به او یک ماه مهلت دهید تا با خانواده به خواستگاری بیاید و می توانید درصورت نیاز تا سه ماه تمدید کنید در غیر اینصورت او را فراموش کنید و به خواستگارهای دیگرتان فکر کنید.
در آخر با توکل و توسل به خداوند متعال و اهل بیت عصمت و طهارت همیشه در زندگی پیروز و سربلند باشید.

تصویر آقا حمید

شکیب خان فازت چیه برادر؟

طرف 6 ماه پیش سوال و پرسیده و الان هم معلوم نیست ازدواج کرده، نکرده چندتا بچه داره

تازه شما از خواب زمستونی بیدار شدی اومدی جمع بندی نهایی هم میکنیsmiley

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

سلام

من فكر مي كنم شما نا خواسته به ضرر خودتون و شخصيتتون در موقع بدي حرفهايي و يا رفتارهايي رو كرديد كه نياز نبوده .

اينكه آقا زماني رو از شما فرصت مي خواسته ، بهتر بود شما با در نظر داشتن احترام خودتون كنار مي نشستيد و به زندگي تون مي پرداختيد .چون در اين صورت احتمال برگشت آقا با توجه به رفتار شما بود . بايد به ايشون فرصت مي داديد تا بتونند در مورد علاقه و ابنده مشترك بين تون به يه نظر قطعي برسن .

اين يه نصيحت دوستانه ؛

خواهر خوبم وقتي آقايي احتياج به خلوت داره تنهاش بذاريد و به بهونه بهتر شدن احوالش بهش نزديك نشد چون ايشون رو از خودتون دور تر مي كنيد . در اين مدت بايد فقط صبوري كنيد

اون آقا اگه ببينه شما هم با خلوت ايشون زندگي تون مختل شده و آرامش نداريد بيشتر خودش رو مسبب مي دونه چون علاوه بر ناراحتي خودش و موضوعي كه احتياج به خلوت داشته ، حالا بايد ناراحتي شما رو هم كنار اون موضوع تحمل كنه و اين باعث ميشه كه صبرش تموم بشه و دست به رفتار و يا گفتاري بزنه كه در مواقع عادي هيچوقت انجام نمي داده . پس شما در اينجور موارد مشكل همسر و يا مرد ها ي زندگي تون ( اعم از پدر ، برادر و ... ) رو بيشتر نكنيد و با پرداختن به زندگي خودتون اجازه بديد تا راحت تر به حل مشكل شون برسن و با آرامش بيشتر .

و حالا در مورد شما علاوه بر نداشتن آرامش و ناراحتي كردن در مورد خلوت خواستن ايشون ، يه اشتباه ديگه هم كرديد اينه كه قضيه جدايي رو پيش كشيديد و ... كه همين باعث شده ايشون حرفهايي رو بزنن كه مورد خوشايند شما نبوده و با شخصيت هميشگي ايشون در تناقضه .

تصویر avaaa
نویسنده avaaa در

ممنون از راهنماییتون

نمیدونم :( بخدا نمیخواستم جدا شم ازش.اما وقتی گفت دیگه بهم علاقه نداره نتونستم بمونم.از آیندم ترسیدم.ازین که بعد دوباره باهام سرد شه.اون موقعی ک حرفشو گوش نکردم و بعد از یه مدت دوباره رفتم سمتش چون نمیخواستم با تنها بودن اذیت بشه و فکر و خیال کنه.فقط و فقط قصدم همین بود.میخواستم کنارش باشم.باهاش حرف بزنم بخندونمش تا حال و هواش عوض شه اما حرفای اونروزش خیلی ناراحتم کرد

نمیدونم باید چیکار کنم

تصویر avaaa
نویسنده avaaa در

سلام.از راهنماییتون بسیار ممنونم

بله حرفاتون کاملا درسته.البته اون پسر هم به قصد ازدواج پا پیش گذاشته بود.یعنی خودش اینجوری می گفت.اما شرایطشو نداشت.بارها گفته بود بیام خواستگاری اما من قبول نکردم چون نه شغلی داشت نه سربازی رفته بود.منم دوس نداشتم توو این سن ازدواج کنم.پدر من به شدت به شغل حساسه.و گفته بود تا شغل مناسبی پیدا نکنه من هیچوقت اجازه خواستگاری و بهش نمیدم.منم حرف پدرم رو قبول داشتم.چون زندگی کردن بدون داشتن شغل مشخصی واقعا سخته.اما چون دوسش داشتم گفتم یه مدتی باهم دوست باشیم تا زمانی که شرایط ازدواج رو پیدا کنه.اما یهو همه چی بهم ریخت.اما سعی کردم با این موضوع خیلی خوب کنار بیام.با لطف خدا.

ناراحتی من بیشتر از این بود که شاید مطرح کردن جدایی در زمانی که میگفت از لحاظ روحی داغونم درست نبوده و باید یه مدت می موندم تا حالش بهتر بشه و بعد جدا میشدم ازش

تصویر shakib
نویسنده shakib در

سلام
در ابتدا از اینکه با سایت ره روان ولایت مکاتبه می کنید متشکریم.

متاسفانه دخترهای زیادی، مشکل مشابه مشکل شما را پیدا می کنند و دلیلش این است که هدف اکثر دخترها از برقراری رابطه ازدواج است در حالی که قصد پسرها غیر از این است و بعد از مدتی رابطه و سوء استفاده از احساساته دخترها به بهانه های واهی آنها را رها می کنند و در این میان چه کسی ضرر کرده؟مسلما دختر.
اشتباه شما آنجا بوده که بعد از درخواست ازدواج ایشان، وارد رابطه شده اید و خود را وابسته کرده اید.شما باید همان موقع می گفتید که از طریق خانواده برای خواستگاری اقدام کنند تا معلوم شود که واقعا خواهان شما بوده است یا خیر؟و اگر نداشتن شغل یا نرفتن به سربازی را بهانه می کرد شما می گفتید که اینها ربطی به مسلم کردن اصل ازدواج ندارد در ازدواج اصل بر داشتن شغل نیست بلکه اصل، داشتن جوهره کاری است در مورد سربازی هم دوران خدمت افراد متاهل در همان محل سکونتشان است که می توانند یک شغل نیمه وقت هم داشته باشند.
اگر به خواستگاری شما می آمدند نیازی به آشنایی طولانی مدت نبود بلکه همان چند جلسه صحبت کردن در مراسمات خواستگاری و انجام تحقیقات لازم کفایت می کند.
خلاصه شما با برقراری رابطه ای که شرعا هم حرام است و آینده آن نیز نامشخص است(موانعی مانند مخالفت خانواده ها، منصرف شدن یکی از طرفین، برخورد دار نبودن از تناسبهای لازم، منفی بودن جواب آزمایش و ...)خود را در چنین عذابی انداخته اید ولی قطع رابطه از سوی شما کار بسیار عاقلانه ای بوده چون از طرفی جلوی وابستگی بیشتر را می گیرد و از طرفی محکی ست که ببینید آیا او واقعا شما را می خواهد یا خیر؟اگر خواهان شما باشد این دوری فشاری بر او  می شود که هر چه سریعتر کاری بکند.

اگر به سراغتان آمد به او یک ماه مهلت دهید تا با خانواده به خواستگاری بیاید و می توانید درصورت نیاز تا سه ماه تمدید کنید در غیر اینصورت او را فراموش کنید و به خواستگارهای دیگرتان فکر کنید.
در آخر با توکل و توسل به خداوند متعال و اهل بیت عصمت و طهارت همیشه در زندگی پیروز و سربلند باشید.