مادرم خاله را از خونه انداخت بیرون!

10:51 - 1393/07/09

دختری 21 ساله هستم،تک دختر خانواده و فقط یک برادر دارم مادر و پدرم دختر عمه و پسر دایی هستند از بچگی رفت و آمد زیادی خونه خالم داشتم خالم زن مهربان و اعتقادی و منطقی هست رفتاراش به دلم میشست و بیشتر چیزهارو بجا اینکه از مادم یاد بگیرم از او می آموختم،بچه های خالم همه خوب بودن از بچگی حس خاصی به پسرخاله ام داشتم چون پسری آرام باخدا مهربان و بامعرفت و سالم بود،مادرم از بچگی تویی گوشم میخواند که حتی جنازه ی من هم روی دوش فامیل نمیگذارد
وقتی بیست ساله شدم سعی کردن برای پسرخاله ام زن بگیرند و من داغون شدم اما تلاشهای آنها بی نتیجه بود و هیچ کیسی را قبول نمیکرد تا آخر متوجه شدن که مرا میخواهد و خاله ام با من صحبت کرد و از من خواست برای مدتی صحبت کنیم تا مطمئن شویم معیارهای مشترک داریم و بی گدار به آب نزنیم تا بزودی به خواستگاری بیایند من قبول کردم ،با شروع رابطه روز به روز اطمینانم نسبت به قبل بیشتر میشد و مشتاق تر برای ازدواج با او،تا زمان خواستگاری فرا رسید اما برخورد مادرم همه ی مارو متعجب کرد او خواهرش را از خونه انداخت بیرون و فقط میگفت:من به فامیل دختر نمیدم من خودم کم سختی نکشیدم که تو بکشی ما وضع مالی متوسطی دارم اونا هم همینطور او کار درست حسابی ندارد حرمت خالم شکسته شد دلم شکسته شد مادرم اجازه نمیداد من حرف بزنم فقط داد و بیداد حتی به پدرم هم اجازه نداد که نظر خود را بیان کند چونک راضی بود میگفت چون من میگم نه همه باید دهنتون بسته شه،اما ما همدیگرو دوست داریم هم کف همیم اختلاف خاصی نداشتیم نمیگم اون کامل نه مثل همه ی آدما عیبهایی دارد اما برای من بهترین گزینه ست،دوبار دیگر خواستگاری اومدن بازم بی فایده ،پا در میانی بقیه اعضای فامیلم افاقه نکرد،الان یکسال با هم ارتباط داریم روز به روز سمت گناه میریم اما هروقت حرف ازدواج را میزنم مادرم میگوید که ما که ازذواج کردیم به کجا رسیدیم برو کار کن پول جمع کن آخ مگه من ماشینم مگه احساس ندارم نیاز ندارم روز به روز اوضاع بدتر میشه خسته شدم راهنماییم کنید ترو خدا....

http://btid.org/node/42332
تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

یله دیدم آقای مصطفوی

خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید و راهنماییهاتون

برای حل مشکلم دعا کنید...

تصویر royal.mahdi

اصلاح میکنم  مادر تو رو میزد

تصویر royal.mahdi

سلام من پسر عموم، دختر عمم رو میخواست و مادرش (عمم) ناراضی بود و حرف متدر تو رو میزد اما دختر عمم اینقدر پافشاری کرد که عمم قبول کرد. چهار روز پیش عقد کردن. 

بستگی به هدفت داره . فقط نزار  روزگار تقدیرتو رقم بزنه خودت درستش کن

موفق باشی

تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

ممنون آقا مهدی

به دخترعمتون بگید یک نسخه برا منم بپیچه!!!!cheeky

انشاا... که خوشبخت بشند

تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

ممنون از راهنماییهاتون دوستان

اما من همیشه دختر سر به راهی بودم حتی تو بدترین شرایط بهترین تصمیمهارو گرفتم،برایم قابل قبول نیست که خونواده ام(البته مادرم چون پدرم راضی است)به شءور و انتخابم اعتماد ندارند شوهر خاله ی من معتاد است اما یک آدم عادی است که حتی اعتیادش به خونواده اش لطمه ای وارد نکرده اما پسرخاله ی من از دود فراری است برعکس جوونهای امروز حتی به قلیون تمایل ندارد و بیشتر دنبال ورزش است یک شخصیت کامل مستقل از خونواده البته تربیت و درستی خاله ام موثر بوده ،در خصوص واسطه هم که مادرم به کسی اجازه حرف زدن نمیدهد حتی مادربزرگم که موافق این ازدواج بود ،بطور کل هرکسی که درفامیل است مارا مناسب و ازدواج مارا درست میداند اما مادرم مدام زندگی اینده من با زندگی خودش مطابقت میدهد،بمن هم اجازه نمیده صحبت کنم فقط داد و بیداد و قسم که حرف نزن و تمومش کن، منطقی نبودن مادرم بمن فشار آورده از لحاظ روحی و روانی حتی روز به روز ازش دور تر میشم و دیگه قبولش ندارم

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

گاهى اوقات صبر و تحمل و گذر زمان، می‌تواند به عنوان يك عامل مؤثر، شما را در رسيدن به هدفتان يارى دهد. پس صبر و تحمل داشته باشيد و عجولانه عمل نكنيد؛ بلكه اجازه بدهيد مدتى بگذرد.

امّا به نظرمن شاه کلید حل این موضوع به این برمی‌گردد که علت اصلی مخالفت مادرتان با چنین وصلتی چیست؟ آیا بخاطر پدر خواستگارتان که اعتیاد دارند مخالفت می‌‍کند؟ یعنی اگر خواستگاری از اقوامی داشته باشید ولی شرایطش مناسب باشد، بازهم مادرتان مخالفت می‌کند؟

تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

آقای مصطفوی من ازکجا باید بفهمم دلیل مخالفتش چیست؟وقتی اجازه صحبت نمیدهد و تا میخواهم صحبت کنم میگوید اذیتم نکن اعصابم بهم نریزو.....حتی دیگه بجایی رسیده خواستگارای دیگر من هم بدون اینکه بهم بگوید رد میکند و میگوید دخترم شوهر نمیدهم و من اعتراض میکنم فقط میگوید برو کار کن برای چی ازدواج کنی ما ازذواج کردیم چی شدیم و از اونطرف مخالفت شدید با آنها و حرمتهایی که زیر پا گذاشته شد.قبل این قضیه هم مادرم میگفت به فامیل نمیدم ترو حتی اگه فرشته باشه!و وقتی صحبت از آنها شد فقط یک کلام که من خوشم نمیاد تو و پدرت نباید حرف بزنید!

بنظرتون خودکشی چطور راهیه دربرابر همچین آدمی؟wink

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

به نظرتان آینده شما برای مادرتان خیلی اهمیت دارد؟ منظورم این است که از اضطراب و ترس آینده شما چنین واکنشی نشان می‌دهد؟

آیا رفتار مادرتان در موضوعات دیگر زندگی؛ مثل روابطش با همسر، فرزندان، اقوام چگونه است؟ عذر می‌خواهم آیا ناهنجاری‌های رفتاری را با دیگران هم دارد؟ اگر در برابر دیگران هم چنین واکنشهای منفی از خود نشان دهد، در ان صورت مادرتان نیازمند مشاوره حضوری است.

تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

بله برایش خیلی مهم است و ترس از آینده ی من موجب برخوردهای غیر منطقی از او شده  ،اما در کل مادر من منفی نگر است نسبت به هرچیزی سریع و باخشم و بدون منطق برخورد میکند همین شناخت از مادرم هست که بمن اطمینان میدهد که او اشتباه میکند،خدا رو در نظر نمیگیرد و اینکه دل شکستن و غرور مردم را بی دلیل شکستن چه عواقبی دارد ،واینکه شاید بی دلیل رو پسر مردم ایراد گذاشتن شاید روی آینده ی من تاثیر بگذارد چون من از خدا میترسم جدا از اینکه پسرخالم دوست دارم بخاطر پاکی و ایرادهای بیخودی که مادرم رویش میگذارد میترسم دل شکسته و غرورش مانع خوشبختی من در اینده بشود

 مشاوره حضوری را کسی میرود که اشتباهات خود را قبول داشته اشد و برای برطرف کردنش اقدام کند نه مادر من که مارو بی تدبیر میداند

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

در کل برای اینکه نظر مادرتان را بدست بیاورید، لازم است دل او را بدست بیاورید یعنی سعی کنید با محبت و توجه به خواسته‌هایش و درد و دل کردن با او به مرور دل او را بدست بیاورید. «بِالاِحْسانِ تُمْلِکُ الْقُلُوبُ؛ قلب ها با احسان تسخیر می‌شوند.»

با توجه به اینکه اشاره کردید مادرتان تاحدودی بدبین است، نتیجه گرفتن و بدست آوردن دل ایشان کمی وقت گیر و زمان بر است که نیازمند صبر و حوصله شماست.

تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

ممنون از لطفتون اقای مصطفوی

هرچند که زمان بسیار با ارزشش است و از دست دادنش سخت

ولی یک سوال مهم ازتون دارم:

از کجا میتونم بفهمم یا درک کنم که طرفم واقعا مرا دوست دارد؟

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

همین که با اختیار خود و بدون اجبار و چیز دیگر به خواستگاری شما امده و روی این مسأله پافشار می‌کند، این می‌تواند نشان از شدت علاقه ایشان به شما باشد.

در ضمن برای اینکه در زندگی همواره موفق شوید، به خدای متعال توكل كنيد و تمام امور زندگى خود را به او واگذار کنید، خداوند به بهترين شكل، به آن رسيدگى می‌کند؛ چون که او خير و صلاح بندگانش را بهتر از هرکسی مى‏‌داند. خدای متعال در این باره در سوره بقره آيه 216 فرموده است: «... وَ عَسَى أن تَكرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَكُم وَ عَسَى أن تُحِبُّوا شَيئَاً وَ هُوَ شَرٌ لَكُم وَ اللهُ يَعلَمُ وَ أنتُم لَا تَعلَمُون؛ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد حال آن كه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است و خدا مى‌‏داند و شما نمى‏‌دانيد.»

به امید موفقیت

تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

بهرحال ممنون از لطفتتون

واقعا هم خداست که از همچی خبر داره هرچقدم بگم از آیندم مطمءنم باز تا حدودی شک تو دلم هست

امیدوارم خدا خودش عاقیت بخییری و خوشبختیرو با کسی که واقعا لایقمون رقم بزنه..

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

در پناه خدا هیچ وقت شک به دلتون راه ندهید.

 

تصویر m.snake
نویسنده m.snake در

کتاب آیین دوست یابی ، دیل کارنگی ، بخش اول ، فصل سوم

تابستان هر سال، به محض آنکه فرصتی دست دهد برای صید ماهی به دریاچه ماین می روم. برایم مانند یک عادت شده است چون آرامش روحی خوبی از این سفر بدست می آورم. من از بستنی توت فرنگی خیلی خوشم می آید ولی متوجه شده ام ماهی ها کرم را خیلی دوست دارند. بنابراین هروقت به ماهی گیری میروم به آنچه خودم دوست دارم نمی اندیشم. هرگز بر سر قلاب ماهی گیری خود بستنی توت فرنگی نمیزنم. بلکه یک کرم یا حشره کوچک را جلوی چشم ماهی میگیرم و میگویم میخواهی این را بخوری؟

اگر میخواهید در دل دیگران نفوذ کنید بهتر است درباره آنچه به آن علاقه دارند حرف بزنید و راه رسیدن به  چیزهای مورد علاقه شان را به آن ها نشان دهید

من نمیدونم مادر شما به چی علاقه داره، ولی اگه شما چیزایی رو بهش بگی که خودت میخوای، بگی مامان چرا منو درک نمیکنی من دوستش دارم، مامان من با هیچکس غیر از اون ازدواج نمیکنم، مامان من ....... ، مثل این میمونه که بستنی توت فرنگی رو بگیری جلوی ماهی ،

Good Luck

تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

یعنی خاله شما پیشنهاد داد با پسرش ارتباط داشته باشید تا همو بشناسید اما به مادرتون نگفت؟مادرتون تا زمانی که تصمیم به خواستگاری گرفته بشه نمیدونست شما راجب ازدواج با هم حرف میزدید؟

تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

به دلیل اخلاقی که مادرم داشت و احتمالا به دعوا کشیده میشد نه اطلاع نداشتند که ما باهم در ارتباطیم که حدود 3 ماه بیشتر طول نکشیید.و به خواستگاری رسید الان یکسال به ازدواج نرسیده

تصویر salehi7815
نویسنده salehi7815 در

بد نیست مادرتون رو با عواقب آلوده شدن به گناه که به قول خودتون روز به روز بیشتر میشه رو نم نم و با طمانیه آگاه کنید .

ببینید مادرتون حرف چه کسی رو میخونه از اون بخواید وساطت کنه . و اصولا در اینگونه موارد گذشت زمان هم در نرم کردن آدما تاثیر زیادی داره .

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام، ابتدا از اینکه گروه مشاوره رهروان ولایت را به عنوان راهنمای خود انتخاب کرده‌اید، تشکر می‌کنم.

علت مخالفت مادرتان به نظر نمی‌رسد تنها بخاطر ازدواج فامیلی باشد. چه بسا دلیل دیگری داشته باشد. آیا مادر شما با خانواده خاله‌تان مشکلی، حرف و حدیثی دارند؟به صرف اینکه خواستگارتان از اقوام نزدیک نمی‌تواند دلیل درستی برای مخالفت باشد.

آیا تا به حال در مورد مخالفت مادرتان با ایشان صحبت کرده‌اید؟ بهتر است یکبار هم که شده در مورد این موضوع با او صحبت کنید و علت مخالفتش را بپرسید. البته سعی کنید زمانی با او صحبت کنید که در حالت آرامش روحى به سر مى‌‏برد و دچار تشویش، خستگى، یا عصبانیت نیست، چون در این حالات، افراد نه تنها اشتباه و نقطه ضعف خود را نمى‏‌پذیرند؛ بلكه به شدت در مقابل آن ایستادگى مى‏‌كنند و کار خرابتر می‌شود.

بطور کلی براى تحصيل رضايت مادرتان از چند راه‏كار مى‏‌توانيد بهره گيريد:
1. صحبت همراه با احترام و محبت البته بدون اصرار و سماجت

2. استفاده از همكارى و ميانجى‏ گرى خيرانديشان و خويشاوندان نزديك و صاحب نفوذ بر روى مادرتان. بهتر است که پدرتان در این مورد صحبت کنید و او را به نزد مادرتان بفرستید تا رضایت او را جلب کند.

3. اصرار و سماجت، آميخته به محبت و فرمانبرى و دعا به درگاه حضرت حق باشد.
4. گاهى اوقات صبر و تحمل و گذر زمان، خود به عنوان يك عامل مؤثر، مى‏‌تواند شما را در رسيدن به هدفتان يارى دهد. پس صبر و تحمل داشته باشيد و عجولانه عمل نكنيد؛ بلكه اجازه بدهيد مدتى بگذرد.

با اين وجود، اگر مادرتان به رغم سعى و تلاش شما، رضايت ندادند، به مصلحت شما است كه از اين ازدواج دست بكشيد و بدون رضايت اقدام نكنيد، مگر آنكه مخالفت مادرتان را برطرف و تبديل به رضايت كنيد. و چنانچه احساس كرديد لجاجت در كار است، نه مخالفت، در اين صورت از همكارى افراد خيرخواه و آگاه، در رفع اين حالت كمك بگيريد.

پس، ازدواج همراه با عدم رضایت خانواده، احتمال موفقیت در زندگی را کم خواهد کرد.

همچنین توجه داشته باشید تا زمانی که رضایت مادرتان را جلب نکرده‌اید، رابطه‌ خود با پسرخاله‌تان را کم کنید. زیرا افزایش ارتباط همانطور که خودتان هم اشاره کردید، تبعاتی دارد(ازجمله؛ روابط گناه آلود) و از طرفی ممکن است نتوانید رضایت خانواده را بدست بیاورید و در نهایت برای فراموشی هم، سختی زیادی را تحمل کنید.

با آرزوی موفقیت