سلام دوستان من حدودا 22 سالمه، از 19 سالگی تا الان یه حس غصه درون من شکل گرفته و روز به روز بزرگتر میشه.من آدم فعال، درسخون و اهل مطالعه ای بودم.با یه آقایی به قصد ازدواج حدود 3 ماه آشنا شدیم ونشد.سال گذشته یه مدت مادرم مریض شد،استرس از دست دادنش داغونم کرد،الان اون بهتره ولی من ... . همش واهمه از دست دادن پدر و مادرم مثل خوره به جونم افتاده. ولی انگار اینا بهونه س، نمی دونم علت این حال خرابم چیه، دل و دماغ هیچ کاریو ندارم و هر روز گریه می کنم، سر هیچ و پوچ بحث میکنم! من دوست زیاد دارم ولی عملا تنهام،وقتی دلم میگیره یکی نیست دو کلوم باهاش حرف بزنم. گاها فکر می کنم از تنهاییه و با ازدواج حل میشه ولی ترس بزرگم اینه که ازدواج کنم و ببینم بدتر شد شرایط. علت این حال من میتونه نیاز به ازدواج باشه؟ اصلا درسته من با این حال روحی ازدواج کنم؟ کسایی که از دور منو می بینن، یه دانشجوی پزشکی میبینن و غبطه می خورن ولی هیچکس نمیدونه چقدر مستاصلم! حتی حوصله نمی کنم واسه خواستگاری که تو بهترین دانشگاه کشور همزمان دکترا میخونه و تدریس میکنه و میدونم سخت ممکنه مشابه این آدم بیاد سراغم،وقت بذارم و بشناسمش. هم دلم میخاد از تنهایی دربیام، هم نمی تونم به کسی فرصت بدم. کمکم کنید...
با سلام
به عنوان جمع بندی مطلب باید خدمتتان عرض کنم که زندگی فراز و نشیب دارد و کلا تفاوت دنیا و آخرت(بهشت) در این است که هر چه در دنیا طلب کنی اینگونه نیست که برای انسان فراهم شود بلکه دنیا پوشیده به بلاهاست و این را به کرات و مرات احادیث ائمه معصومین علیهم السلام بیان فرموده اند و در مقابل بهشت به گونه ایست که هر چه شما بخواهی و اشتها کنی برایت فراهم میشود. پس باور این حقیقت دنیا باعث میشود که بسیاری از این سختی های دنیا به راحتی تحمل شود و به جای اینکه این سختی ها سبب اضطراب و افسردگی فرد شود به عنوان سکوی پرشی برای رسیدن به مقامات بالای دنیایی و آخرتی بشود.
خواهر محترم دلتان را بزرگ بگیرید و به موقعیت اجتماعی و نعمتهایی که خدا به شما داده است ببالید و شکرگزارش باشید.
برای ازدواج هم شما مشکل خاصی ندارید و به راحتی میتوانید اقدام کنید.
عزیزم نکنه عاشق شدی؟بهرحال در طب سنتی خوردن برخی گیاهان توصیه شده و کاملا جدی میگم از عاشقی بیا بیرون و عاشق کسی بشو که احتمالا همسرت میشه
پس روی اون خواستگار خوب فکر کن اما باید بهت بگم درسته هم کلام پیدا میکنی و از تنهایی درمیای اما همه حرفها را به یک مرد نمیشه گفت سعی کن دوست خوبی پیدا کنی از بین خانمها که در سطح فکری تو باشه
دوست عزیز احتمال زیاد شما دچار افسرگی حاد شده اید که اگر درمان نشه تبدیل به مزمن میشه .
اینکه حوصله خودتون رو ندارید و هر روز گریه میکنید و احساس غم دارید و دل و دماغ هیچ کاری رو ندارید استرس از دست دادن عزیزانتون رو دارید همگی نشانه های افسردگیست .
درمانتون رو به تاخیر نیاندازید
این دلهره از دست دادن عزیزان فکر کنم نیاز به مشاوره داره
فکر کنم ناشی از عشق شدید به خانوادس
یا تنهایی های دوران کودکی .
خداوند متعال در قرآن مي فرمايد كه مرگ و زندگي همه شما به دست منه . هر موقع كه اراده كرد ما رواز اين دنيا ميبره همه آدمها هم از زمان آدم اباالبشر تا حالا مرده اند . ولي هيچكدوم نتونسته اند جلوي مردنشون رو بگيرند ولي در عوض مردن كه وسيله انتقال آدمها از عالم دنيا به عالم آخرته خدا زندگي جديد و بهتر از زندگي دنيا رو كه ابدي هم هست براي بنده هاش در نظر گرفته منتهي تصور اين حقيقت براي ماها چون خودمون نديديمش خيلي سخت و گاها برا بعضي ها محاله . روبرو شدن با حقايق دنيا براي شما هم مشكل ساز شده و شما بايد قبل از مواجهه با اين واقعيات خودتون رو اصلاح و با آن كنار بياييد و قبولش كنيد .
جناب مظهر بزرگوار،
با تشکر از راهنمایی مفیدتون، متوجه منظور جمله آخرتون نشدم؟
منظورتون از اینکه فرمودید در مورد ازدواج هم موضوع موضوع مسائل رو جدا می کنم چیه؟
مخاطب گرامی!
به اراده و تحصیل پزشکی شما مرحبا میگوییم که آینده خوبی رو در پیش رو برای خدمت به بشریت دارید...
تغییر دیدگاه بدید و نگرشتون رو در مورد رنج ها و مشکلات حتی ازدواج عوض کنید
در این قطار زندگی، موارد و موضوعات خاصی چون بیماریها و سختی ها ... بسراغ جسم و روح ما خواهد آمد لازم است یا پیشگیری کنیم و یا نسبت به گذر از آنها آگاهی و اطلاعات داشته باشیم
حتی شما میفرمایید* واسه خواستگاری که تو بهترین دانشگاه کشور همزمان دکترا میخونه و تدریس میکنه* یعنی در مورد ازدواج هم دارید موضوع موضوع مسایل را جدا میکنید،چرا؟
موفق و موید باشید
جناب مظهر بزرگوار،
با تشکر از راهنمایی مفیدتون، متوجه منظور جمله آخرتون نشدم؟
منظورتون از اینکه فرمودید در مورد ازدواج هم موضوع موضوع مسائل رو جدا می کنم چیه؟
ممنونم الهام جان،
متاسفانه این مشکل رو در خیلی از هم سن و سالهام میبینم ولی شاید به خاطر روحیات حساسم، برای من خیلی مخرب تر بوده.
مرسی که وقت گذاشتی ، امیدوارم همینطور بشه که گفتی.
سلام
نگران هیچ چیز نباشید چون تا حدودی چنین مشکلی داشتم راه درمانش رو بهت میگم....
انسان وقتی ذهنش بیکار بمونه به چه چیزا که فکر نمیکنه....بهتره خودتونو مشغول کنین...اول اینکه به خدا توکل کنین و با خوندن قرآن روزانه خودتونو به خدا نزدیک کنین....دوم اینکه ورزش کنین کلاسهای ورزشی برین واسه آزاد شدن ذهن و روحیه دادن فوق العادست....سوم اینکه حتی شده تفریح تنهایی هم برین شده پارک برین...در آخر اگه این کار رو بکنین مطمئن باشین 2 ماهه جواب میگیرین چرا که من جواب گرفتم و خدا رو شکر خیلی حالم خوبه....
براتون آرزوی خوشبختی و سلامت روانی میکنم....
با سلام و عرض تشکر از سوالی که در این انجمن مطرح کردهاید
انسانهای موفق کسانی هستند که دنیا را با واقعیاتش میپذیرند و بر اساس همان واقعیات برنامه زندگی خود را تنظیم میکنند و علاوه بر اینکه به موفقیتهای زیادی دست مییابند در مسیر حرکت به سمت هدف خود از بیشترین نشاط و لذتها نیز بهره میبرند.
گاهی اوقات ما انسانها حاضر نیستیم کم و کاستیهای دنیامان که بخشی از واقعیتهای دنیاست را بپذیریم و همین عاملی میشود که چون ما با آن مشکلات کنار نیامدهایم ازآن بگریزیم و برای حل آن و برخورد درست با آن برنامه ایی نداشته باشیم و از پیشرفت خود باز بمانیم و علاوه بر آن از زندگی خود لذت نبریم. چه ما بخواهیم و چه نخواهیم مشکلاتی بر سر راه زندگی هر کداممان وجود دارد و با پاک کردن صورت مسئله آن مسئله برطرف نخواهد شد مگر اینکه ما دست به کار شویم و آن را حل کنیم.به نظر شما با بستن چشم در هنگام خطر، آن خطر حقیقتا برطرف شده است؟
مهم حل مسئله نیست بلکه مهم پذیرش این نکته است که خودت را از آن مشکل جدا نبینی و به عنوان بخشی از زندگیت به آن نگاه کنی و برای حل آن با دید باز بررسیش کنی و بهترین تصمیم را در رابطه با آن بگیری حال هر نتیجهایی که به دست بیاید چندان مهم نیست.
بخشی ازافسردگی و عدم طراوات شما به همین نپذیرفتن و کنار نیامدن با واقعیات زندگیتان برمیگردد. در این باره خوب است به حدیثی از امام صادق علیهالسلام اشارهایی داشته باشم که:«إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ حِكْمَتِهِ وَ عِلْمِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الْفَرَحَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّه؛[5] همانا خداوند با عدل و حكمت و علم خودش، آسايش و شادمانى را در يقين و رضایت به مقدرات الهی قرار داده است.» پس اعتماد و یقین و آگاهی به حقیقت این دنیا و مقدراتی که خدا در آن برای هر فرد رقم خواهد زد(چه مطلوب ما باشد و چه ما از آن خوشمان نیاید) رمز شادکامی حقیقی در این دنیاست و به نظر بنده شما از این مسئله در حال ضربه خوردن هستید.
حال به عنوان چند پیشنهاد از طرف ما برای حل کامل مسئله افسردگیتان باید یگویم:
1.همیشه به نیمه خالی لیوان خود نگاه نکنید بلکه شما الان دارای موقعیت ممتازی هستید که با استفاده از آن میتوانید برای جامعه خود بسیار مفید باشید.
2.شما مشکل خاصی ندارید برای باور این حرف کافی است به افراد پایین دست خود که زندگیهای پر از مشکلات جسمی و روحی دارند نظر کنید.همین که کسی را خواستهاید و قسمت نبوده به هم برسید و یا مادر گرامیتان مریض شده و الان بهبود پیدا کرده است که مشکل به حساب نمیآید. الحمدلله که همه تان سالم هستید و از موقعیت مالی و اجتماعی مناسبی برخوردار میباشید.
3.سعی کنید اوقاتی را برای ورزشهای سالم مانند شنا و پیاده روی و ... در نظر بگیرید چرا که در ایجاد یک روحیه باز و باطراوت بسیار موثر است.
4.تفریح و دیدار با آشنایان را هم در برنامه خود قرار دهید. و سعی کنید با ارتباط کلامی قوی فضای کنونی خود را تغییر دهید.
5.در رابطه با رشته پزشکی هم که الان دارید درسش را میخوانید میتوانید با دادن خدماتی در این زمینه به افراد نیازمند و حتی آشنایان در خودتان احساس مفید بودن را تقویت کنید.
6.همانطور که قرآن کریم هم تاکید دارد، در آخر به عنوان مهمترین نکته باید بگویم که ارتباط با خدا و اهلبیت علیهمالسلام بالاتریناثرات را در شادابی حقیق فرد میتواند داشته باشد.
درباره ازدواج شما هم باید بگویم که همانقدر که ازدواج نکردن و تاخیر در آن احتمال بروز افسردگی را در افراد زیاد میکنید بالطبع ازدواج کردن میتواند آن را کاهش دهد و در ایجاد یک فضای با نشاط به فرد کمک بسزایی داشته باشید. پس توصیه ما این است که حتما به ازدواج فکر کنید و همزمان و حتی قبل و بعد ازدواج تمام تلاش خود را برای مقابله با عوامل استرسزا و افسردگیآور به کار ببرید تا به همان میزان که شما با ازدواج خود را از افتادن در فضای رخوتآور نجات میدهید همسر شما هم از داشتن خانم شاد و با روحیهایی مثل شما بیشترین احساس آرامش و لذت را ببرد.
با آرزوی توفیق روزافزون برای شما و خانواده محترمتان...