نامه‌ای به امام غریب

10:09 - 1394/06/02

از یک دختر یازده‌ساله عاشق تا یک مسیحی، از مردی که دنیایش سخت می‌گذرد تا یک معتاد؛ ارمنی و یهودی ندارد. آن‌قدر پاک و زلال بودی که همه هواخواه تو شدند و برایت نامه نوشتند. چرا من ننویسم؟!
نامه یک ژاپنی که نام جدیدش رضاست:
به نام خدا
 در شب مشهد مقدس هرکجا باشم هر کار بکنم، چراغ حرم همیشه دیده می‌شود. آن نور شما است. نور مهر و آرامش است. آن نور بدون پایان همه‌جا می‌رسد. حتی سرزمین آخر شرق دنیا که من هستم. هر وقت چشم می‌بندم نور شمارا می‌بینم. در همان لحظه سروصدای دلم از بین می‌رود. احساس پاک به‌دست می‌آورم و برای شما دلم خیلی تنگ می‌شود.
ای امام دانا؛ با نور شما راه من را روشن کنید.ای امام عاشقانه با نور شما مرا حفظ کنید. [۱]
نامه دختربچه ارمنی
سلام امام رضا. من کریستینا هستم. اسم پیامبر ما مسیح است. من برای او نامه نوشتم و آرزوهایم را گفتم. به شما هم می‌گویم.
من دوست دارم زود بزرگ بشوم.
دوست دارم همه دوستم داشته باشند.
امام رضا!
من می‌خواهم خیلی خیلی باران بیاید. می‌خواهم پدر و مادرم همیشه سالم باشند. [۲]
نامه یک معتاد
سلام خدمت آقای خوبم امام رضا

آقاجان از شما می‌خواهم برای من بنده حقیر یک‌دری بازکنید در رحمت ای امام کمکم کن تا از مریضی نجات پیدا کنم به من اراده بده کمکم کن تا کار پیدا کنم وزندگی جدیدی شروع کنم ای امام کمکم کن. [۳]
یک دختر مشتاق
السلام علیک یا علی ابن موسی رضا (ع)
سلام آقاجان می خوام براتون نامه بنویسم ان شاالله به دست تون می‌رسد و اگر قابل دونستید می‌خوانید. آقاجان من 12 سالمه و هنوز یک بار هم به زیارت شما قسمتم نشده، ما توروستایی نزدیک سلطان‌آباد سبزوار زندگی می‌کنم واهالی این روستا می گن دختر همیشه پاشکسته است به خاطر همین من به‌غیراز چند روستا و شهر جایی را توی زندگیم ندیدم. ماوضعیت مالی خوبی نداریم و وسیله نقلیه یک موتورداریم که با آن‌هم نمی‌شود به مشهد بیام. آقا جون می گن حرمت خیلی باصفاست. دل هامون مث شیشه می شه و هیچ‌کس دست‌خالی از اونجا رد نمیشه. میگن کبوترها می‌آیند پایین و از زائرات نمی‌ترسند و از دست اونا گندم می‌خورند یا جایی هست به نام پنجره فولاد که مریضا رو اونجا دخیل می‌کنند و شفا می‌گیرند و خلاصه خیلی تعریف می کنن می دونی  آقا من همه‌ی اینارو کنار هم می‌زارم و می‌بینم خودش یک شهر می شه. ولی ندیدم آخه چی به گم . حرم و گنبد طلات رو از تلوزیون سیاه‌سفید خونمون دیدم ولی طلایی نیست نقره آیه ... آخه سیاه‌وسفید دیگه. دوست دارم خودم با چشمان خودم حرم گنبد و کبوترای اون بهشت رو ببینم میشه. میشه یه روز بیام مشهدت و از نزدیک شاهد تمام نوشته‌ها و گفته‌ها و شنیده‌هایم باشم. شاید ... من تو این ۱۲ سال ۲ تا امام‌زاده رفتم. یکی شاهزاده حسین اصغر و یکی شاهزاده حیدر است. آقاجان سرت رو به درد نمی‌آورم و خلاصه می‌کنم. آقاجان مشتاق دیدارت هستم.
یا ضامن آهو .... ارداتمند شما...[۴]
 
------------
پی‍نوشت
[۱] - نامه از  "آتسوشی ناکانه"
[۲] - کریستینا ماناسیانس، دختر هشت ساله ارمنی
[۳] - عکس/نامه یک معتاد به امام‌رضا
[۴] - از یک دختر سبزواری

http://btid.org/node/72342

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 1 =
*****