بارها به این سوال برخوردیم که اگر ولایت و امامت، امری انتصابی از جانب خداست پس چرا خدا صریحا نام جانشین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را در قرآن ذکر نکرده است؟ این در حالیست که میبینیم خداوند برخی از امور جزئی اخلاقی و فرعی را در قرآن بیان فرموده است اما از ذکر نام امام و جانشین پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) _ که از امور اساسی و بنیادین دین است_ خودداری فرموده و به آن اشاره نفرموده است. آیا این ذکر نکردنِ نام جانشین و امام پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در قرآن، خود دلیلی بر این نیست که امامت جامعه، امری انتصابی ار جانب خدا، و از اصول دین نیست؟! و آیا دلیل بر این نیست که امیرالمومنین(علیهالسلام) امامِ پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نیست و صرفا این ادعایی است که شیعیان بدان دامن زدند؟! چراکه اگر امر امامت آنقدر از اهمیت بسزائی برخوردار میبود میبایست نام امام در قرآن ذکر شود تا اسلام و مسلمانان پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) دچار افتراق نشوند و اینهمه خون در طول تاریخ بر اساس این تفرقه، ریخته نشود.
در همین رابطه مرحوم شیخ کلینى در کتاب «کافی»، روایتی میآورد که امام صادق(علیهالسلام) به سؤال "چرا نام امیرمؤمنان(علیهالسلام) در قرآن نیامده است" پاسخ میدهند:
«ابوبصیر میگوید: تفسیر این آیه "اولی الامر" را از امام صادق(علیهالسلام) پرسیدم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ [النساء/59] اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید».
امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: این آیه در شأن على و فرزندانش حسن و حسین(علیهمالسلام) نازل شده است. گفتم: مردم میگویند: چرا نام على و خاندانش در کتاب خدا نیامده است؟ امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: شما در پاسخ آنان بگوئید: دستور نماز خواندن به رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نازل شد و سخنى از سه رکعت و چهار رکعت آن در میان نبود. این رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود که رکعتهای نماز را تفسیر کرد. دستور پرداخت زکاه نازل شد اما صراحتاً گفته نشد که از چهل درهم یک درهم را زکات دهید. این رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود که نصاب زکات را تفسیر کرد. دستور حج نازل شد اما تصریح نشد که هفت نوبت طواف کنید. این رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود که مراسم طواف را تفسیر کرد.
این فرمان خدا نیز بر همین پایه نازل شد که: «از رسول خدا و آنانى که صاحب الامر هستند اطاعت کنید» و حکم آن در باره على و حسن و حسین(علیهمالسلام) ثابت و پا بر جا ماند. در رابطه با این دستور قرآن بود که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هر مؤمنى که من سرپرست او هستم، على سرپرست او خواهد بود».
و فرمود: «به شما مؤمنان سفارش میکنم که از کتاب خدا و خاندان من جدا نشوید که من از خدا درخواست کردم تا هنگام قیامت، میان قرآن و خاندانم جدائى نیفکند. زمانی که بر حوض کوثر دست آنان را در دست من میگذارد و خداوند نیز این درخواست را پذیرفته است».
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نیز میفرمایند: «به خاندان من درس ندهید که آنان از شما داناترند». و فرمود: «خاندان من شما را از راه حق بیرون نمیبرند و به راه ضلالت نمیکشانند».
اگر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) لب فرو میبست و خاندان خود را معرفى نمیکرد، خاندان فلان و فلان مدعى میشدند که ما صاحب الامر شمائیم؛ اما خداوند ـ بلند مرتبهـ براى این که سخن رسولش را در معرفى خاندان عصمت و طهارت تأیید کند، آیهاى نازل کرده و فرمودند: «خداوند میخواهد رجس و پلیدى را از شما خاندان رسول بزداید و شما را پاک و مطهر سازد».
در خاندان رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله)، فقط على بود با حسن و حسین و فاطمه(علیهمالسلام) که خطاب «عَنْکُمُ و یُطَهِّرَکُمْ» درباره آنان صادق بود، و لذا رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) این دسته خاص از اهل بیت را در خانهی ام سلمه زیر سایه عبا گرد آورد و فرمود: «بار خدایا! هر پیامبرى، خاندانى دارد و چشم و چراغى که از خود بجا میگذارد، اینان خاندان من و چشم و چراغ من میباشند». ام سلمه همسر رسول خدا گفت: «مگر من از خاندان تو نیستم»؟
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: سعادتمند و عاقبت به خیر میشوی؛ اما خاندان من و چشم و چراغ من همین چهار تن میباشند».
زمانی که رسول خدا از دنیا رفت؛ على از همه کس به سرپرستى حقوق مردم سزاوارتر بود؛ زیرا رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) درباره او سفارش فراوان کرده و دست او را گرفته و در برابر مردم برافراشته بود.
به همین دلیل وقتی علی(علیهالسلام) از دنیا رفت، نه میتوانست و نه حاضر بود که فرزندش محمد یا عباس یا یک تن دیگر از پسرانش را در زمره خاندان رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) وارد کند، و اگر چنین میکرد، دو فرزندش حسن و حسین میگفتند: خداوند تبارک و تعالى فرمان ولایت را درباره ما و تو یکسان نازل کرد؛ رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نیز در باره ما و تو یکسان تبلیغ و سفارش کرد، رجس و پلیدى از ما و تو یکسان و مساوی زدوده شد [چرا دیگران را همردیف ما قرار میدهى؟]
از این رو وقتی علی(علیهالسلام) از دنیا رفت، حسن(علیهالسلام) به امامت و صاحب الامرى سزاوارتر بود زیرا از حسین(علیهالسلام) بزرگتر بود.
و نیز از این جهت بود که چون حسن(علیهالسلام) از دنیا میرفت، نمیتوانست و نه حاضر بود که فرزندان خود را در امامت و صاحب الامرى شریک کند و یا به این دلیل که خداوند عزوجل میگوید: «در منشور الهى است که برخى از خویشان رسول خدا سزاوارتر و مقدم بر دیگران میباشند» نمیتوانست حق صاحب الامرى خود را در فرزندان خود برقرار کند وگرنه حسین(علیهالسلام) میگفت: خداوند به طاعت من فرمان داد؛ همانطوری که به طاعت تو و طاعت پدرت فرمان داد. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) درباره من تبلیغ کرده است؛ همانطور که درباره تو و پدرت تبلیغ کرد. و نیز خداوند، رجس و پلیدى را از من زدود؛ همانگونه که از تو و از پدرت زدود [چرا دیگران را در ردیف ما قرار میدهى؟]
و چون امامت و صاحب الامرى به حسین(علیهالسلام) رسید، هیچ کس از خاندان رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نمیتوانست بر او اقامه دعوى کند، آنسان که حسین(علیهالسلام) میتوانست برای برادرش حسن و برای پدرش على اقامه دعوى کند.
بعد از آن که امامت و صاحب الامرى به حسین(علیهالسلام) رسید، نص خصوصى پایان گرفت و تأویل این آیه: «أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ؛ [انفال/75] و خویشاوندان نسبت به یکدیگر [از دیگران] در کتاب خدا سزاوارترند. آرى، خدا به هر چیزى داناست» مصداق یافت.
بعد از حسین(علیهالسلام) امامت به على بن الحسین(علیهاالسلام) رسید [که تنها بازمانده او بود] و بعد از على بن الحسین(علیهاالسلام) به محمد بن على(علیهاالسلام) رسید [که از فرزندان دیگرش بزرگتر بود].
امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: رجس و پلیدى زائیده شک و بىاعتقادى است. به خدا سوگند که ما درباره پروردگار خود هرگز شک نمیکنیم.[1]
در این حدیث امام صادق(علیهالسلام) تبیین میفرماید که اولا: هر امری در قرآن نیامده است؛ و ثانیا: برخی امور به صورت مجمل و کلی ذکر شده است که شخص پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آن را تفصیل داده و آنها را تاویل و تفسیر فرمودهاند؛ و ثالثا: امر امامت و ولایت در قرآن اشاره شده است که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مصادیق آن را در جریانات و احادیث مختلفی بیان فرموده است؛ رابعا: برخی از آیات در شأن امیرالمومنین(علیهالسلام) و یا اهل بیت(علیهمالسلام) نازل شده است که دلالت روشنی بر امامت و ولایت ایشان دارد و همان شأن نزول نیز خود دلیل دیگری است بر اثبات امامت و ولایت آنان؛ و خامسا: امر امامت و ولایت، امری انتصابی از جانب خداست و هرگز شخص دیگری نمیتواند خود را در این جایگاه قرار دهد.
امام صادق(علیهالسلام) با این استدلال روشن، مسالهی «نیامدن نام امیرالمومنین(علیهالسلام) در قرآن» را به خوبی پاسخ فرمودند.
__________________________________
پینوشت:
[1]
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) فَقَالَ: نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ علیهم السلام فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وَأَهْلَ بَیْتِهِ علیهم السلام فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: فَقَالَ: قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وآله نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاهُ وَلَمْ یُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَلَا أَرْبَعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاهُ وَلَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَنَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَنَزَلَتْ (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) وَنَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله فِی عَلِیٍّ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»
وَقَالَ صلى الله علیه وآله أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَأَهْلِ بَیْتِی فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتَّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِی ذَلِکَ وَقَالَ: لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ وَقَالَ: إِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَلَنْ یُدْخِلُوکُمْ فِی بَابِ ضَلَالَهٍ فَلَوْ سَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله فَلَمْ یُبَیِّنْ مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَآلُ فُلَانٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ تَصْدِیقاً لِنَبِیِّهِ صلى الله علیه وآله (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) فَکَانَ عَلِیٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَفَاطِمَهُ علیهم السلام فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أَهْلًا وَثَقَلًا وَهَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَثَقَلِی» فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ: أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِکَ فَقَالَ إِنَّکِ إِلَى خَیْرٍ وَلَکِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَثِقْلِی.
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَانَ عَلِیٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِکَثْرَهِ مَا بَلَّغَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وَإِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَأَخْذِهِ بِیَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ لَمْ یَکُنْ یَسْتَطِیعُ عَلِیٌّ وَلَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ أَنْ یُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَلَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِیٍّ وَلَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَنْزَلَ فِینَا کَمَا أَنْزَلَ فِیکَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَبَلَّغَ فِینَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَأَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَهُ عَنْکَ فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ علیه السلام کَانَ الْحَسَنُ علیه السلام أَوْلَى بِهَا لِکِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّیَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُدْخِلَ وُلْدَهُ وَلَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ ذَلِکَ وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: {وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ} فَیَجْعَلَهَا فِی وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِی کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَطَاعَهِ أَبِیکَ وَبَلَّغَ فِیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَفِی أَبِیکَ وَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّی الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَ عَنْکَ وَعَنْ أَبِیکَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَدَّعِیَ عَلَیْهِ کَمَا کَانَ هُوَ یَدَّعِی عَلَى أَخِیهِ وَعَلَى أَبِیهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ یَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَلَمْ یَکُونَا لِیَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِینَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام فَجَرَى تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَهِ {وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ} ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهم السلام وَقَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّکُّ وَاللَّهِ لَا نَشُکُّ فِی رَبِّنَا أَبَداً».
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، بیروت، منشورات الفجر، چاپ اول، 2007م-1428ق، ج1، کتاب الحجة، ص172.