سلام و عرض ادب و احترام. میخواستم در مورد مذهب شاعرانی مثل حافظ، سعدی، مولوی و فردوسی بدونم. میدونیم که سعدی رستگاری رو در پیروی از اهل بیت میدونه اما در جایی هم جناب عمر بن الخطاب رو شایسته پیغمبری میدونه (شاید بنوعی اغراق باشه) . یا حافظ که گفته میشه شافعیه چون هم از اهل بیت گفته و هم از خلفا. و فردوسی هم به همین صورت. از هر خلیفه تعریف میکنه اما به دشمنان امیرالمومنین هم توهین و سرزنش میکنه. و یا مولوی که در صوفی بودنش شکی نیست و حتی به شمس تبریزی قطب فرقه اش میگه شک دارم تو پیغمبری یا محمد (این هم شایو اغراق باشه)
سوال دومم هم اینه که چرا اکثر اینها اهل سنت بودن یا حتی اگه شیعه بودن از خلفای سه گانه خوب گفتن؟ آیا فشار حکومت وقت و ترس و اقناع و... روی اشعار اینا تاثیر گذاشته؟
میخواستم مستند و معتبر جواب این سوال رو بدونم. ممنون از شما و تلاش های بی دریغتون.
-------------------------------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register
صحبت کردن پیرامون چنین افرادی که هم به سنی بودن متهم بودهاند و هم به شیعه بودن، کاری بسیار مشکل است. همواره اینگونه افراد از دو جهت مورد اتهام بودهاند: یکی از جهت مذهب و دیگری از جهت صوفی بودن. همواره افرادی مثل حافظ و سعدی مورد اتهام صوفی بودن قرار داشتهاند. اما با بررسی تاریخ زندگی این افراد و دورهای که در آن میزیستند و بررسی آثار و سخنان ایشان میتوان تا حدود زیادی به این ابهامات پاسخ داد. بهعنوان مثال درباره حافظ باید گفت، که آنچه از اشعار خواجه حافظ برمیآید قدر مسلم آن است که در مشرب تصوف با صوفیان خشک، سازش نداشته است. به طوری که مکرر از شطح، دلق و ریا و با آن قبیل صوفیان با لهجه تمسخر و گاهی تعرض سخن میگوید و صاحب دلان را از دام تصوف و صوفیان بر حذر میدارد. همچنین سعدی نیز در اشعار خود گاهی بهصورت کنایه و گاه مستقیم به صوفیان تاخته و از رفتارهای نابهنجار ایشان انتقاد کرده است. انتقاد سعدی شیرازی به صوفیان با زبان عامه مردم صورت گرفته است، گویا سعدی در مذمت صوفیه از زبان مردم عامی کمک گرفته است و آنچه که مردم درباره صوفیان باور داشتند را به نظم درآورده است. چنانچه در انتقاد از ایشان میگوید:
که زنهار از این کژدمان خموش
پلنگان درنده صوفپوش
که چون گربه، زانو به دل برنهند
و گر صیدی افتد، چو سگ درجهند[بوستان، باب چهارم در تواضع][1]
اما درباره مذهب این افراد باید گفت که همواره حافظ شناسان و سعدی شناسان بر این امر تأکید کردهاند که این افراد در دورهای زندگی میکردند که اغلب جامعه آن روزی از اهل تسنن بودهاند. اما درباره مذهب حافظ شیرازی باید گفت که بهاءالدین خرمشاهی معتقد است: «حافظ در اصول عقاید، یعنی مکتب کلامی، پیرو اشعری و در فروع (مذهب فقهی) شافعی است و درعینحال آشکارا گرایش به تشیع دارد، اما شیعی کامل عیار نیست و مسلّم است که مثل هر مسلمان پاکاعتقادِ بیتعصبِ صاحب دلی، دوستدار خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) است.» [2] البته اظهار ارادت به اهل بیت (علیهم السلام) نزد تمامی شافعیها حتی امام شافعی نیز امری مسلم و مشهور است، کما اینکه خود خرمشاهی در جایی دیگر به این نکته اشاره میکند و میگوید: «گرایش او به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و حضرت علی(علیه السلام) نیز دو وجه و محمل دارد: یکی تمایل به اهل بیت(علیهم السلام) در نزد شافعی و پیروان او. دوم نوعی گرایش کلی و مبهم و کمرنگ به تشیع که در عصر حافظ باب شده بود. چنانکه نه فقط علمای معاصرش چون شمسالدین آملی، صاحب نفائس الفنون و دیگر از اساتیدش، میر سید شریف جرجانی، بلکه حتی شخصیت غریبی چون تیمور نیز از این گرایشها داشتهاند.» [3] برخی دیگر از محققین نیز به همین نکته با توجه به مذهب سعدی که او را شافعی مذهب میدانستند اشاره کردهاند. لذا تعریف و تمجید از خلفای ثلاثه در کنار تعریف و تمجید از اهل بیت (علیهم السلام) توسط این افراد امر عجیبی به نظر نمیرسد.
نتیجهای که در پایان میتوانیم بگیریم این است که اولاً غالب مردم ایران در زمان حافظ و سعدی سنی مذهب بودهاند. اما سنیگری آنها آمیخته با تعصب نبوده و محبت اهل بیت (علیهم السلام) را هم داشتهاند. با توجه به وضعیت حاکم بر جامعه اسلامی در قرونی که این شاعران در آن میزیستند، نمیتوان از آنان انتظار داشت که عقیده قلبی خود را به تشیع، صراحتاً ابراز داشته و رسماً با تفکر حاکم در آن زمان درگیر شوند. زیرا هر شاعری تنها زمانی میتوانست آزادانه به نشر افکار و آثار خود بپردازد که به نوعی خود را موافق با اندیشه رایج در جامعه معرفی کند و در غیر این صورت، فعالیتهای فرهنگی او دچار چالش شده و یا متوقف میگشت. لذا حتی اگر حافظ یا سعدی به حقیقت رسیده باشند و واقعاً شیعه شده باشند، بازهم دلیل خاص و روشنی بر آن وجود ندارد و ظاهر امر این است که این افراد سنی بودهاند و اظهار ارادت ایشان به اهل بیت (علیهم السلام) نیز به خاطر شافعی مذهب بودن ایشان است، چراکه شافعی و پیروانش ارادت بیشتری نسبت به دیگر مذاهب اهل تسنن به اهل بیت (علیهم السلام) داشته و دارند.
پینوشت:
[1]. سعدی، بوستان، نشر خوارزمی، تهران، 1368، باب چهارم در تواضع
[2]. خرمشاهی، بهاءالدین، حافظنامه، نشر علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم، ۱۳۷۹ش، قسمت حافظ و اشعری گری
[3]. خرمشاهی، بهاءالدین، حافظ، طرح نو / ۱۳۷۸، ص ۱۶۱
https://www.adyannet.com/fa/news/30727