معاويه

20:56 - 1394/07/21

نخستين پرسش:
معاويه با قيافه‌ای حق به جانب به حاضران اشاره كرد و گفت: «اين جماعت آمدنت را درخواست كرده بودند و می‌خواهند بدانند، آيا عثمان را پدرت كشته است يا نه؟ در اين زمينه، پرسشهايی دارند و منتظر پاسخ‌اند. تا وقتی كه من در اين مجلس هستم، نگران نباش [كه در امانی] .»
امام فرمود: «سبحان الله! اگر تو به خواسته مهمانانت تن در داده‌ای و خواسته آنان را اجابت كرده اي، عمل زشتی مرتكب شده‌ای و من از ناسزا گفتن به تو [در خانه ات] شرم دارم، ولی اگر آنها [با اصرار] بر تو پيروز شده‌اند و تو را به انجام آن وادار كرده‌اند، در اين صورت از ناتوانی و بيچارگی ات شرمنده هستم. حال به كدام يك [زشتی عمل يا بيچارگی خود] اقرار می‌كني؟ بدان كه اگر می‌دانستم چنين افرادی در اين مجلس هستند، من هم افرادی از خاندان خودم، از فرزندان عبدالمطلب، می‌آوردم تا در بحث هم رديف با آنان باشند. بدان كه از تو و اين افرادت هرگز هراسی به دل راه نداده ام، بلكه اينهايند كه ترسيده اند؛ زيرا خداوند من يكتاست. هم او كه قرآن را فرو فرستاده و اختياردار نيكان است.»
طرح شبهه خلافت اميرالمؤمنين:
گفتار آغازين امام به قدری كوبنده بود كه همه يكّه خوردند، ولی با اين حال، پرسشهای خود را اين گونه مطرح كردند: «بنی اميه در جنگ بدر، هفده كشته داده است و بايد از بنی هاشم انتقام گرفته شود؛ پدرت علی عليه السلام به خاطر دنيا و فرمانروايی در قتل عثمان شركت كرد؛ ادعای تو برای خلافت به دليل ناتوانی در خردورزی است؛ پدرت ابوبكر را مسموم كرد و در قتل عمر نقش داشت؛ شما چيزهايی را ادعا می‌كنيد كه شايستگی آن را نداريد؛ پدرت با رسول خداصلی الله عليه وآله دشمن بود. او شمشيری برنده و زبانی گزنده داشت كه زنده‌ها را می‌كشت و مردگان را متهم می‌كرد....»