امام صادق علیه السلام و تبيين جايگاه امامت (2)

22:29 - 1395/03/12

سيد جواد حسيني
اشاره
در شمارة گذشته ماهنامه مبلغان (شماره161) موضوع «امام صادق علیه السلام و تبیین جایگاه امامت» مورد بحث و بررسی قرار گرفت و ادامة آن در این شماره ارائه می گردد.
انتقال علم لدني سِرّ امامت
در برخي از سخنان حضرت صادق علیه السلام ضمن تأكيد بر نص در امامت و نام بردن امامان، به فلسفة اسرار آن نيز اشاره دارد. رازهاي باطني دين، ولايت الله است كه خداوند جبرئيل را مأمور كرد كه به سوي حضرت محمد صلی الله علیه و آله آورد. پيامبر آنها را به حضرت علي علیه السلام تسليم كرد و سپس اين اسرار ميراث امامان گرديد و آنان ناچار بودند تا رازهاي باطني دين را پنهان دارند. از اين رو، نص به معناي انتقال علم لدنّي است كه به گونه‌اي انحصاري و مشروع به امامان خاص الهي از خاندان پيامبر  صلی الله علیه و آله و از نسل امام علي علیه السلام اختصاص دارد و تنها از امام قبلي به جانشين و وصي او مي‌رسد.
در اين زمينه نيز از حضرت صادق علیه السلام روايات فراواني رسيده است كه به نمونه‌هايي اشاره مي‌شود:
1. حضرت صادق علیه السلام فرمود: «فَقَالَ جَبْرَئِيلُ علیه السلام يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ فِي أُمَّتِكَ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِكَ ... لِيَرِثَكَ عِلْمَ النُّبُوَّةِ كَمَا وَرَّثَهُ إِبْرَاهِيمُ علیه السلام وَ مِيرَاثُهُ لِعَلِيٍّ علیه السلام وَ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ قَالَ وَ كَانَ عَلَيْهَا خَوَاتِيمُ قَالَ فَفَتَحَ عَلِيٌّ علیه السلام الْخَاتَمَ الْأَوَّلَ وَ مَضَى لِمَا فِيهَا ثُمَّ فَتَحَ الْحَسَنُ علیه السلام الْخَاتَمَ الثَّانِيَ وَ مَضَى لِمَا أُمِرَ بِهِ فِيهَا فَلَمَّا تُوُفِّيَ الْحَسَنُ وَ مَضَى فَتَحَ الْحُسَيْنُ علیه السلام الْخَاتَمَ الثَّالِثَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ قَاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَلُ وَ اخْرُجْ بِأَقْوَامٍ لِلشَّهَادَةِ لَا شَهَادَةَ لَهُمْ إِلَّا مَعَكَ قَالَ فَفَعَلَ  علیه السلام؛ جبرئيل گفت: اي محمد! اين است وصيّت دربارة امتَتْ نزد اهل بيتَت (و اين وصيّت) براي اين است كه علي علیه السلام علم نبوت را از تو ارث ببرد، چنانكه ابراهيم به ارث گذاشت و ميراث او (نيز) براي علي و فرزندانت از نسل اوست. حضرت صادق علیه السلام فرمود: آن وصيّت (مكتوب) چند مُهر داشت، پس علي مهر اوّل را گشود و به آنچه در آن دستور داده شده بود، عمل نمود، سپس حسن علیه السلام مُهر دوم را گشود و به آنچه در آن دستور داده شده بود، رفتار نمود، پس هنگامي كه حسن وفات كرد، حسين علیه السلام مُهر سوم را باز كرد، ديد در آن (نوشته شده) جنگ و (جهاد) كن، پس بكش و كشته مي‌شوي و مردمي را نيز براي شهادت با خود بیرون ببر! که جز با تو به سعادت شهادت نرسند. او نيز عمل كرد.»
«فَلَمَّا مَضَى دَفَعَهَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام  قَبْلَ ذَلِكَ فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الرَّابِعَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنِ اصْمُتْ وَ أَطْرِقْ لِمَا حُجِبَ الْعِلْمُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَ مَضَى دَفَعَهَا إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الْخَامِسَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ فَسِّرْ كِتَابَ اللَّهِ تَعَالَى وَ صَدِّقْ أَبَاكَ وَ وَرِّثِ ابْنَكَ وَ اصْطَنِعِ الْأُمَّةَ وَ قُمْ بِحَقِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ الْحَقَّ فِي الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ لَا تَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَى الَّذِي يَلِيهِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ: فَقَالَ: مَا بِي إِلَّا أَنْ تَذْهَبَ يَا مُعَاذُ فَتَرْوِيَ عَلَيَّ قَالَ: فَقُلْتُ: أَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي رَزَقَكَ مِنْ آبَائِكَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ أَنْ يَرْزُقَكَ مِنْ عَقِبِكَ مِثْلَهَا قَبْلَ الْمَمَاتِ قَالَ: قَدْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ يَا مُعَاذُ قَالَ: فَقُلْتُ: فَمَنْ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ: هَذَا الرَّاقِدُ - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْعَبْدِ - الصَّالِحِ وَ هُوَ رَاقِدٌ؛  وقتي او از دنيا رفت،‌آن را قبل از وفات به علي بن الحسين علیه السلام سپرد، او مهر چهارم را گشود و ديد در آن نوشته شده است: سكوت كن! و چون علم در پرده شده، سر بزير انداز! وقتي او وفات كرد آن را به محمد بن علي (باقر علیه السلام) سپرد. او مُهر پنجم را گشود، ديد در آن (نوشته): كتاب خداي بلند مرتبه را تفسير كن و پدرت را تصديق نما و پسرت را وارث (امامت) قرار ده، و امّت را (نيكو)‌ تربيّت كن، و به حق خداي عزيز و جليل قيام كن، و در حال ترس و امنيّت حق را بگو و جز از خدا مترس! او نيز عمل كرد و سپس آن را به امام بعد از خود سپرد. «معاذ» گويد: من عرض كردم: فدايت شوم! آن شخص شما هستيد؟‌ فرمود:‌ اي معاذ! من از چيزي باك ندارم، جز اينكه بِروي و عليه من روايت كني [يعني آري منم؛ ولي اين خبر را براي دشمنان نقل نكن] عرض كردم: من از خدايي كه اين مقام را از پدرانت به رزق بردي خواهانم كه پيش از وفات شما مانند آن را به اولادت عطا كند! فرمود: اي معاذ! چنين كرده است، عرض كردم: فدايت شوم! او كيست؟ فرمود: اين شخص خوابيده، و با دست به عبد صالح (موسي بن جعفر علیه السلام) اشاره كرد، در حالي كه خواب بود.»
اين روايت با صراحت تمام ادّعاي كيسانيه در امامت «محمد حنفيه» ادعاي زيديّه در امامت «زيد بن علي» و ادعاي اسماعيليه در امامت «اسماعيل بن جعفر» صادق علیه السلام را رد مي‌كند.
علم امام
حضرت صادق علیه السلام در تبيين امامت به نكتة ديگري پافشاري مي‌كند كه: امام هر زمان شاهد بر اعمال مردم و باب الله بوده و مخزن علم الهي و مفسّر وحي است. از اين رو، بايد مصون از خطا واشتباه باشد. بنابراين، خداوند آنان را از تمام پليديها دور ساخته است.
بهترين حديثي كه شيعه براي اصل «علم امام» بدان تمسك مي‌كند، حديثي است كه در منابع فريقين نقل شده است كه: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا؛  من شهر علم هستم و علي دروازة آن است.» و در منابع خاص شيعه نيز گزارش شده است كه امام علیه السلام در علوم و معارف از دانشي بي‌كران و علمي سرشار برخودار است و وارثان او نيز اين چنين هستند. از اين رو، برتري علمي و آگاهي و دانش وسيع امامان از علوم و معارف اسلامي و اسرار هستي ـ كه به الطاف و عنايت خداوندي است ـ از ويژگيهاي ممتاز و حتمي آنان است. اين ويژگي سبب تمايز امامان شيعه از رهبران فرقه و مذاهب مي‌شد، چنانكه همگي آنان نيز بدان معترف بودند.
«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي حَدِيثٍ قَالَ: عَلَّمَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله عَلِيّاً اَلْف بَابٍ يفْتَحُ مِنْ كُلِّ بَابٍ مِنْهَا أَلْفُ بَابٍ، اِلَي اَنْ قَالَ: فَاِنَّ عَنْدَنَا الْجَامِعَةُ صَحِيفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ رَسُولِ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله وَ إِمْلَاءٍ مِنْ فَلْقِ فِيهِ وَ خَطَّ عَلِيٌّ علیه السلام بِيَمِينِهِ فِيهَا كُلُّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ حَتَّى الْأَرْشُ فِي الْخَدْشِ ...؛  رسول خدا صلی الله علیه و آله هزار باب از علم را به حضرت علي علیه السلام آموخت كه از هر بابي هزار باب گشوده شد، تا آنجا كه فرمود: به راستي كه نزد ما (كتاب) جامعه به طول هفتاد ذراع، به ذراع رسول خدا صلی الله علیه و آله است و املاء‌ آن از دهان مبارك پيامبر صلی الله علیه و آله و خط دست راست حضرت علي علیه السلام در آن است. هر چه حلال و حرام است و هر آنچه كه مردم به آن نياز دارند، حتي ارشِ (دية) خش انداختن (بر بدن كسي).»
و در روايت ديگري فرمود: «اِنَّ عَلِيّاً كَانَ عَالِماً وَالْعِلْمُ يُتَوارُثُ وَلَنْ يَهْلِك عَالِمٌ اِلَّا بَقِيَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْلَمُ عِلْمَهُ اَوْ مَاشَاءَ‌ اللهُ؛  به راستي علي عالم (به علم لدنّي) بود و اين علم (براي اهلش) به ارث مي‌ماند. عالمي از دنيا نمي‌رود، مگر بعد از او كسي وجود دارد كه علم او را مي‌داند و يا آنچه خدا بخواهد.» و دربارة علم خودش فرمود: « قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ كَمَا أَنْظُرُ إِلَى كَفِّي إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِيهِ «تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ ءٍ» ؛  رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به دنيا آورد، (و از نسل او هستم) و من داناترين فرد به كتاب خدا هستم، و در آن است ابتداي خلقت و آنچه تا روز قيامت خواهد بود، و در آن است خبر آسمان و زمين و خبر بهشت و جهنّم، و خبر گذشته و حال، اين را مي‌دانم، به‌گونه‌اي كه به كف دستم نظر مي‌كنم. خداوند مي‌فرمايد: «در قرآن همه چيز بيان شده است.»
اين سخن نيز خود به خود مدعيان دروغين امامت را از صحنه خارج مي‌كند؛ زيرا به اعتراف دشمن نيز حضرت صادق علیه السلام در زمان خودش از همه اعلم بود.
«مالك بن انس» مي‌گويد: «مَا رَأت عَيْنٌ وَ لَا سَمِعَتْ اُذُنٌ وَ لَا خَطَرٌ عَلَي قَلْبِ بَشَرٍ اَفْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد عِلْماً وَعِبَادَة...؛ هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و بر هيچ قلبي برتر از جعفر بن محمد [حضرت صادق علیه السلام] از نظر علمي و عبادتي خطور نكرده است.»  و گاه حضرت از مردماني كه به علم امامان توجّه نداشتند، به شدّت گلايه مي‌كرد.
«عبد الله ابي الحسن»‌ گويد: از جعفر بن محمد (صادق علیه السلام) مرتب شنيدم ـ از جمله زماني كه جمعي از مردم كوفه حضور داشتند ـ‌ فرمود: «عَجَباً لِلنَّاسِ أَنَّهُمْ أَخَذُوا عِلْمَهُمْ كُلَّهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَعَمِلُوا بِهِ وَ اهْتَدَوْا وَ يَرَوْنَ أَنَّ أَهْلَ بَيْتِهِ لَمْ يَأْخُذُوا عِلْمَهُ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ ذُرِّيَّتُهُ فِي مَنَازِلِنَا نَزَلَ الْوَحْيُ وَ مِنْ عِنْدِنَا خَرَجَ الْعِلْمُ إِلَيْهِمْ أَ فَيَرَوْنَ أَنَّهُمْ عَلِمُوا وَ اهْتَدَوْا وَ جَهِلْنَا نَحْنُ وَ ضَلَلْنَا إِنَّ هَذَا لَمُحَالٌ؛  تعجب از مردمي است (كه مي‌پندارند) آنها تمامي علمشان را از رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفتند و عمل كردند و هدايت شدند؛ ولي عقيده دارند كه اهل بيت او علم  او را اخذ نكرده‌اند، در حالي كه ما اهل بيت او و فرزندان او هستيم، در منازل ما وحي نازل شد و از نزد ما علم به آنها رسيد، آيا اين‌گونه مي‌پندارند كه آنها دانستند و هدايت شدند و ما ندانستيم و گمراه شديم؟ چنين چيزي محال (عادي) است.»
1. نقش امام
مسئلة ديگري را كه حضرت دربارة امامت مطرح كرده است،‌ نقش امامان در جامعه است. در اين زمينه نيز نكته‌هاي كليدي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
ستون اسلام و چراغ هدايت
«قال الصادق علیه السلام:‌ يَذْكُرُ فِيهَا حَالَ الْأَئِمَّةِ علیه السلام وَ صِفَاتِهِم- جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَيَاةً لِلْأَنَامِ وَ مَصَابِيحَ لِلظَّلَامِ وَ مَفَاتِيحَ لِلْكَلَامِ وَ دَعَائِمَ لِلْإِسْلَام ؛  حضرت صادق علیه السلام ـ دربارة اوصاف امامان علیهم السلام فرمود: خداوند آنها را حيات (معنوي) براي مردم و چراغ تاريكيها، و كليدهاي سخنان (نيكو) و ستون اسلام قرار داده است.»
اين نقشها به قدري كليدي است كه با نبود يكي از آنها جامعه دچار مرگ معنوي مي‌شود، و يا در تاريكي گمراهي گرفتار مي‌گردد،‌ و يا گرفتار اسلامي مي‌شود كه خيمة آن ستون و عمود ندارد.»
2. شرط قبولي اعمال
نقش ديگر امامت اين است كه بدون آن عمل خير از كسي پذيرفته نخواهد شد. حضرت صادق علیه السلام فرمود: «لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِر الَّذِي لَيْسَ مِنَ الله تَعَالَي؛ خداوند اعمال صالحة بندگاني را كه آن عمل را انجام مي‌دهند، در صورتي كه امام جائري را كه از طرف خداوند نيست،‌ متولي امرشان قرار دهند و دوست بدارند، نمي‌پذيرد.»؛ يعني شرط قبولي عمل صالح، تن دادن به امامي است كه از طرف خداوند انتخاب شده.
ظهور نقش امام در قيامت
نقش امام در جامعه و رابطة مردم با او آنچنان عميق است كه از عالم دنيا تا آخرت ادامه خواهد داشت؛ بلكه بالاترين تبلور و ظهور آن در قيامت است.
استاد مطهّري رحمه الله دراين باره مي‌نويسد: «در آخرت نه تنها اعمال تجسّم پيدا مي‌كنند؛ بلكه «روابط» نيز مجسّم مي‌گردند. روابط معنوي‌اي كه در اين جهان بين مردم برقرار است، در آن جهان صورت عيني و ملكوتي پيدا مي‌كنند. زماني كه يك انسان سبب هدايت انسان ديگر مي‌شود،‌ در رابطة رهبري و پيروي در ميان آنان در رستاخيز به صورت عيني در مي‌آيد و هادي به صورت پيشوا و امام و هدايت يافته به صورت پيرو و مأموم ظاهر مي‌گردد. در مورد گمراه ساختن و اغواء‌ همين‌طور است. قرآن كريم مي‌فرمايد: «روزي كه هر مردمي را با پيشواي ايشان مي‌خوانيم.»  يعني هر كسي با پيشواي خودش؛ يعني با همان كسي كه عملاً الگوي او و الهام‌بخش او بوده است،‌ محشور مي‌گردد.»
حضرت صادق علیه السلام در اين باره مي‌فرمايد: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ - يَأْتِي النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ أَلَا مَنِ ائْتَمَّ بِإِمَامٍ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَليَتَّبِعْهُ إِلَى حَيْثُ يَذْهَبُ بِهِ فَحِينَئِذٍ «تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا»؛  وقتي روز قيامت مي‌شود، ندايي از نزد خداي عزيز و جليل مي‌آيد كه: هر كس به امامي در دنيا اقتدا كرده، به دنبال او رود، به هر جا كه مي‌رود (بهشت يا جهنّم)! در اين هنگام «بيزاري مي‌جويند كساني كه پيروي شدند از كساني كه پيروي كردند.»
برخورد شديد با غلات
در اثبات و تثبيت امامت فقط بيان مذهب صحيح در اين زمينه كافي نیست؛ بلكه لازم است با خطوط انحرافي، خصوصاً افراطيون برخورد شديدتري صورت گيرد. حضرت صادق علیه السلام در تثبيت امر امامت شديداً به اين مسئله توجّه داشت و با غلات ـ‌ كه يكي از گمراه‌ترين گروه‌ها در امر امامت است ـ به شدّت برخورد مي‌فرمود؛ چرا كه آنها امام را از حدّ امامت خارج نموده،‌ مرتبة خدايي به ايشان مي‌دادند. به اين نمونه‌ها توجه كنيد!
1. امام صادق علیه السلام به «سدير»  دربارة غلات فرمود: «يَا سَدِيرُ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي مِنْ هَؤُلَاءِ بَرَاءٌ وَ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ رَسُولُهُ مَا هَؤُلَاءِ عَلَى دِينِي وَ لَا عَلَى دِينِ آبَائِي وَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُنِي اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ سَاخِطٌ عَلَيْهِم ؛  اي سدير! گوشم، چشمم،‌ مويم، پوستم، گوشتم و خونم از آنها بيزار است. خدا و رسولش صلی الله علیه و آله (نيز) از آنها بيزار است. اينها بر دين من و دين پدرانم نیستند و خدا من و آنها را روزي جمع نمي‌كند، مگر اينكه بر آنها خشمناك است.»
2. آن حضرت علیه السلام در جای دیگری خطاب به «مرازم»  فرمود: «قُلْ لِلْغَالِيَةِ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ فَإِنَّكُمْ فُسَّاقٌ كُفَّارٌ مُشْرِكُونَ؛  بگو به غُلات كه توبه كنند و به سوي خدا برگردند؛ زيرا آنها [در اين حال] فاسق، كافر و مشرك هستند.»
با اينكه امامان در حفظ آبروي مردم بسيار كوشا بودند و ديگران را نيز بدان توصيه مي‌كردند؛ ولي در غلات چون خطر آنها بسيار شديد، و انحراف آنها شكننده بوده، با صراحت از آنان اسم برده‌اند و آنها را مورد لعن و نفرين خود قرار داده‌اند كه به نمونه‌هايي اشاره مي‌شود.
1. ميسره از یاران امام صادق علیه السلام مي‌گويد: خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم كه از «علی ابي الخطاب»  ياد شد. حضرت تكيه داده بود، به محضي كه اسم او را شنيد، انگشتش را به سوي آسمان بلند كرده،‌ فرمود: « عَلَى أَبِي الْخَطَّابِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ  فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنَّهُ كَافِرٌ فَاسِقٌ مُشْرِكٌ وَ أَنَّهُ يُحْشَرُ مَعَ فِرْعَوْنَ فِي أَشَدِّ الْعَذَابِ غُدُوًّا وَ عَشِيًّا ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَنْفَسُ عَلَى أَجْسَادٍ أُصْلِيَتْ مَعَهُ النَّارَ؛  علي ابي الخطاب لعنت خدا و ملائكه و مردم تماماً بر او باد! خدا را گواه مي‌گيرم كه او [به خاطر خدا دانستن امامان] كافر، فاسق و مشرك است و اينكه او با فرعون در سخت‌ترين شرايط محشوي گشته و صبح و شام عذاب خواهد شد.» آنگاه فرمود: «به خدا سوگند! به خدا سوگند! من آتش را نفيس‌تر مي‌دانم كه بر اجسادي كه همراه فرعون هستند اصابت كند (يعني حيف آتش).»
«عيسي بن ابي منصور» مي‌گويد: وقتي اسمي از ابي الخطاب برده شد، از امام صادق علیه السلام شنيدم كه فرمود: «اللَّهُمَّ الْعَنْ أبَا الْخَطَّاب فَإِنَّهُ خَوَّفَنِي قَائِماَ وَ قَاعِداً وَ عَلَى فِرَاشِي اللَّهُمَّ أذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيْد؛  خدايا! ابي الخطّاب را لعن كن؛ زيرا او مرا ترسانده است، در حال ايستاده، نشسته و بر بسترم. خدايا! حرارت شديد آتش را به او بچشان!»
2. حضرت صادق علیه السلام به «مرازم» در مورد بشار الشعیری  فرمود: «اِذَا قَدَّمْتَ الْكُوفَةَ فَأتِ بَشَّارِ الشُّعَيْرِي وَ قُلْ لَهُ: يَقُولُ لَكَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ: يَا كَافِرُ! يَا فَاسِقٌ! اَنَا بَرِيءٌ مِنْكَ؛  وقتي كوفه رسيدي، نزد بشار شعيري (غالي) برو و به او بگو: جعفر بن محمد به تو گفت: اي كافر! اي فاسق! من از تو بيزارم.»
در مورد ديگر، وقتي «بشار شعيري» بر امام صادق علیه السلام وارد شد،‌ حضرت فرمود: «اخْرُجْ عَنِّي لَعَنَكَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَا يُظِلُّنِي وَ إِيَّاكَ سَقْفُ بَيْتٍ أَبَدا؛ از نزد من خارج شو!‌ خدا لعنتت كند و خدا من و تو را زير يك سقف قرار ندهد.» وقتي خارج شد، حضرت فرمود: «وَ اللَّهِ مَا صَغَّرَ اللَّهَ تَصْغِيرَ هَذَا الْفَاجِرِ أَحَدٌ إِنَّهُ شَيْطَانٌ ابْنُ شَيْطَانٍ خَرَجَ مِنَ الْبَحْرِ لِيُغْوِيَ أَصْحَابِي وَ شِيعَتِي فَاحْذَرُوهُ وَ لْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ أَنِّي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَبْدٌ قِنٌّ ابْنُ أَمَةٍ ضَمَّتْنِيَ الْأَصْلَابُ وَ الْأَرْحَامُ وَ إِنِّي لَمَيِّتٌ وَ إِنِّي لَمَبْعُوثٌ ثُمَّ مَوْقُوفٌ ثُمَّ مَسْئُول ؛  واي بر او!‌ هيچ كسي مانند اين فاجر خدا را [با خدا خواندن امام] كوچك وتحقير نكرده است. او شيطاني است كه قيام كرده تا اصحاب و شيعيان مرا گمراه كند. از او دوي كنيد! بايد حاضر به غايب اعلام كند كه من [خدا نيستم؛ بلكه] بندة خدا و فرزند كنيز خدا هستم و صلبها و رحمها در برگرفته‌اند (و من اين مراحل را طي كرده‌ام) و به راستي من مرگ دارم و [روز قيامت] زنده مي‌شوم و مورد پرسش قرار مي‌گيرم.»؛ يعني من يك بشرم،‌ نه خدا.
تنهايي امام
با تمام روشنگريهايي كه حضرت صادق علیه السلام درباره امامت داشت، با اين حال مردم آنچنان كه بايد، دور آن حضرت را نگرفتند و غاصبان بني عباس مقام امامت و حكومتي آن حضرت را غصب كردند كه به دو عادل از بين سخنان آن حضرت اشاره مي‌شود:
1. از «علي بن حمزه» نقل شده است: دوستي داشتم كه از منشيان و كاتبان دستگاه بني اميّه بود. به من گفت: از امام صادق علیه السلام اجازه بگير تا نزد آن حضرت برسم. من اجازه گرفتم. وقتي اين فرد بر امام صادق علیه السلام وارد شد، سلام كرد و نشست آنگاه عرض كرد: فدايت شوم! من در دفتر اين قوم (بني اميّه)‌ بودم و به مال زيادي دست يافته‌ام. حضرت فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ وَجَدُوا مَنْ يَكْتُبُ لَهُمْ وَ يَجْبِي لَهُمُ الْفَيْ ءَ وَ يُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ يَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ لَوْ تَرَكَهُمُ النَّاسُ وَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ مَا وَجَدُوا شَيْئاً إِلَّا مَا وَقَعَ فِي أَيْدِيهِم ؛  اگر بني اميّه نمي‌يافتند كساني را كه منشي و كاتب آنان باشند، و ماليّات براي آنان جمع كنند و به نفع آنها بجنگند و در جماعات آنان حضور يابند، توان نداشتند حق ما را غصب كنند. اگر مردم آنها را به حال خودشان رها نمي‌كردند،‌ چيزي جز آنچه (درآمد شخصي و رزق آنان بود كه) به دست آنها مي‌رسيد، نداشتند.»
عرض كرد: راه چاره دارم؟ فرمود:‌ كساني را كه مي‌شناسي، مال را به آنها برگرداني، و اگر نمي شناسي، از طرف صاحبانشان صدقه بده!» اين روايت مي‌رساند كه عامل به فعليّت نرسيدن حكومت امامان و غصب آنان در واقع مردماني بودند كه دور بني اميّه و بني عباس را گرفتند و از آنها حمايت كردند.
2. نبود ياران: شخصي به حضرت صادق علیه السلام اعتراض كرد كه چرا براي گرفتن حق امامت و حكومت خود قيام نمي‌كنيد؟ حضرت فرمود:‌ «لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجَدَاءِ مَا وَسَعَنِي الْقُعُودٌ؛  اگر به تعداد اين ميشها شيعة (واقعي) داشتم،‌ جا نداشت خانه‌نشين شوم و قيام نكنم.»