ابو الفضل هاديمنش
شهادت امام حسين علیه السلام در دشت كربلا و اسارت و مصيبتهاي فراواني كه خاندان پاكش به آن گرفتار شدند، عواطف مسلمانان را برانگيخت و از اينكه او را ياري ندادند و از او دفاع نكردند متأثر و غمگين شدند.
فاجعه كربلا، موجي از تألم روحي در ميان مسلمانان ايجاد كرد و آنان را وادار ساخت در برابر حكومت اموي بايستند و از عصيانگران انتقام بگيرند.
ملتهاي اسلامي پس از شهادت سرور آزادگان، مانند آتش زير خاكستر شعلهور شدند و خشم شديد خويش را از حكومت اموي ابراز كردند و در ساقط كردن اين حكومت كه مانند كابوسي، وحشتناك بود، تلاش كردند و قيامها يكي پس از ديگري پديد آمد. يكي از قيامهايي كه در تاريخ، جاودانه شد قيام مدينه بود كه در آن يزيد، حرمت مدينه، پايتخت رسول خدا صلی الله علیه و آله را شكست و خون و مال و عرض مسلمانان را بر سپاهيان طغيانگرش مباح ساخت.
اين قيام از نظر سختي مصيبتهايش بعد از واقعه كربلا قرار ميگيرد كه جاهليت يزيد و كينه امويان به پيامبر صلی الله علیه و آله را نمايان ساخت.
علل قيام حره
از عواملي كه باعث شد مردم مدينه عليه يزيد پليد قيام كنند، موارد ذيل است:
1. شهادت امام حسين علیه السلام
از مهمترين عواملي كه باعث شد اهل مدينه عليه يزيد قيام كنند، شهادت امام حسين علیه السلام و مصائب اهل بيت علیهم السلام و اسارت دختران آل رسول صلی الله علیه و آله بود.
اين حوادث، احساسات و عواطف مسلمانان را جريحهدار كرد. چيزي كه خشم اهل مدينه را بيش تر برانگيخت، بيرون رفتن زنان علوي در راهپيماييهاي پرشور بود؛ در حالي كه به شدت بر امام حسين علیه السلام نوحه ميكردند.
يكي از اين راهپيماييها را حضرت زينب علیها السلام رهبري ميكرد. آن حضرت به مسلمانان اينگونه خطاب ميكند:
مَا ذَا تَقُولُونَ إِذْ قَالَ النَّبِيُّ لَكُمْ
مَا ذَا فَعَلْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ
بِعِتْرَتِي وَ بِأَهْلِي بَعْدَ مُفْتَقَدِي
مِنْهُمْ أُسَارَى وَ قَتْلَى ضُرِّجُوا بِدَمِ
مَا كَانَ هَذَا جَزَائِي إِذْ نَصَحْتُ لَكُمْ
أَنْ تُخْلِفُونِي بِسُوءٍ فِي ذَوِي رَحِمِي
چه خواهيد گفت اگر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به شما بگويد: بعد از من چه كرديد؛ در حالي كه شما آخرين امّت هستيد، بعد از من با عترت و اهل من چه كرديد، بعضي از آنان اسير و بعضي در خون غوطهورند. جزاي خيرخواهي من اين نبود كه بعد از من با خاندانم بدرفتاري كنيد.
چه ميگويند و چه عذري براي كشتن خاندان رسول صلی الله علیه و آله و به اسيري گرفتن زنان آنان دارند؟ بيشك، همه گرفتاريهاي عترت پيامبر صلی الله علیه و آله ناشي از حوادث سقيفه و شورا است.
زينب علیها السلام، عقيله بنيهاشم در حالي كه به سوگ برادرش نشسته بود در مسجد نبوي صلی الله علیه و آله خطبه حماسي خويش را ايراد كرد و مردم را به خونخواهي دعوت كرد كه بيش تر كتابهاي تاريخي و تراجم به ذكر اين خطبه حماسي پرداختهاند.
به هر حال، مصيبت كربلا يكي از علل قيام مدينه بوده است.
2. فسق يزيد
يكي از علل قيام اهل مدينه بيبند و باري و فسق و فجور آشكار يزيد بود. او هيچيك از محرّمات خدا را مانند فسق و فجوري كه آنها را مرتكب ميشد از ديگران مخفي نميكرد. مردان نيك و كساني كه غيرت ديني داشتند قيام عليه يزيد را واجب شرعي برشمردند و معتقد بودند كه مسلمان در پيشگاه خدا در اين باره مسئولاند.
عبد الله بن حنظله، از رهبران قيام مردم مدينه، علّت قيام را اينگونه بيان ميكند: «به خدا قسم عليه يزيد قيام كرديم؛ زيرا ميترسيديم كه از آسمان بر ما سنگ ببارد. او با مادر و دختر زنا ميكند و خمر ميخورد و نماز را ترك ميگويد. به خدا قسم، حتي اگر كسي همراه من نشود، برابر او ميايستم.»
منذر بن زبير، از ديگر رهبران قيام ميگويد: «يزيد به من يكصد هزار [درهم] پول داد، ولي اين مانع نميشود كه واقعيت او را براي شما فاش كنم. به خدا قسم، او شراب ميخورد، به خدا قسم، او آن قدر مست ميكند كه نمازش ترك ميشود.»
بيبند و باري يزيد و ارتكاب گناه به صورت علني يكي از علل قيام اهل مدينه بود.
3. نفرت اهل مدينه از امويان
مردم مدينه به شدت از امويان متنفر بودند؛ زيرا آنها را امتداد بتپرستي ميدانند كه در گذشته با آن جنگيده بودند.
امويان نيز از مردم مدينه متنفر بودند؛ زيرا بيش تر آنان در حمله به عثمان نقش داشتند و با امير مؤمنان علیه السلام بيعت كردند و زير پرچم او قرار گرفتند. ابو ايّوب انصاري، بزرگ آنان از برجستهترين طرفداران امام علي علیه السلام بود كه سرسختترين دشمن امويان بود.
يزيد نيز از هر دو گروه انصار كه شامل دو قبيله اوس و خزرج بودند، به شدت متنفر بود و به اخطل، شاعر مسيحي خود دستور داده بود در اشعارش آنها را اينگونه مذمّت كند:
لَعَنَالاله من اليهود عصابة
بالجزع بين صليصل وصرار
قوم اذا هدر القصير رأيتهم
حمراً عيونهم من المسطار
خلوا المكارم لستم من اهلها
وخذوا مساحيكم بني النجار
انّ الفوارس يعلمون ظهوركم
أولاد كلّ مقبّح اكّار
ذهبت قريش بالمكارم والعلي
واللوم تحت عمائم الانصار
خداوند، گروهي از يهود را كه در منطقهاي بين صليصل و صرار قرار دارد لعن كرد. قومي كه اگر شراب در ظرفي ريخته شود چشمانشان از نوشيدن شراب مهلك، سرخ ميشود. به سمت خوبيها نرويد كه اهل آن نيستيد، و بيلهاي خود را اي بني نجّار برداريد. جنگجويان از سابقه شما آگاهاند، شما فرزندان كشاورزان قبيحي هستيد. قريش همه خوبي و بزرگي را از آن خود ساخت و پستيها زير عمامههاي انصار است.
مذمّت انصار را ديديد؟ او همه خوبيها را از آنها سلب كرد و همه فضايل آنان را ناديده گرفت و پستي را «زير عمامههاي آنان» خواند. همه اين عوامل باعث قيام مردم مدينه عليه يزيد شد.
بيرون راندن حاكم مدينه
انقلابيون مدينه، حاكم شهر را بيرون راندند و او را از منصبش به زير كشاندند، و ديگر كارگزاران بنياميّه را عزل كردند و حكومت موقت تشكيل دادند. حاكم مدينه، عثمان بن محمد بن ابي سفيان، جوان مغروري بود. او را از منصب خود به زير كشاندند و به سوی او سنگ پرتاب كردند.
پناه بردن مروان به امام سجاد علیه السلام
مروان و ديگر امويان از انقلابيون مدينه به وحشت افتادند و بر زنان خويش ترسيدند؛ زيرا آنان رفتار بسيار بدي با مردم مدينه داشتند و هرگونه آزار و اذيتي در حق مردم مدينه روا ساخته بودند. مروان بر همسرانش ترسيد و به عبد الله بن عمر پناه برد؛ ولي او را پناه نداد. سپس نزد معدن شرف و كرامت، امام سجاد علیه السلام رفت، امام وي را پناه داد.
مروان به سرعت، همه زنان اموي را به خانه امام آورد و امام، آنها را به ينبع برد تا از آنها محافظت كند. عايشه دختر عثمان بن عفّان، همسر مروان بر امام گذر كرد. امام بر وي ترسيد و فرزندش عبد الله را براي محافظت همراهش كرد و تا پايان واقعه، همراه وي بود. سپس با او به مدينه بازگشت.
تعداد زناني كه در پناه امام بودند، چهارصد نفر بود و همراه آنان فرزندان و نوكرانشان نيز بودند كه تا پايان واقعه در پناه امام باقي ماندند. يكي از آن زنان، قسم ياد ميكند كه آرامش و راحتي كه در خانه امام مشاهده كرد در خانه پدر خود مشاهده نكرده بود.
بسيار جاي تعجب است بعد از پايان جنگ، هنگامي كه امام را نزد مسلم بن عقبه، رهبر سپاه يزيد آوردند، مروان كنار مسلم بن عقبه بود.
مسلم از ديدن هيبت و عظمت امام، مدهوش شد و مروان به او گفت: «او را ميشناسي؟ او علي بن حسين است، او را بكش و به ماجرا پايان بده و كسي از آنان را زنده نگذار.»
پاداش امام در مقابل نيكيها و خوبيهايي كه در حقّ اين ناپاكان كه از شرف و معرفت بهرهاي نبردهاند اين بود، آنان احسان را با بدي پاسخ دادند.
فراخواندن مسلم بن عقبه براي جنگ
يزيد براي جنگ با مردم مدينه مسلم بن عقبه، اين جاني خطرناك را انتخاب كرد.
صاحب كتاب العقد الفريد مينويسد: «او چپچشم، دهانگشاد و ژوليده بود. موقعي كه راه ميرفت گويا پايش را از گِل بيرون ميكشد.»
فخري او را هنگامي كه توصيف ميكند: «او يكي از جباران عرب به شمار ميرفت و موقعي كه براي جنگ با مردم مدينه انتخاب شد كهنسال بود.»
و دوزي، شرقشناس درباره او اينگونه ميگويد: «او به خدا و اسلام، ايمان نداشت و هنگامي كه يزيد وي را انتخاب كرد بيمار بود؛ ولي بسيار شادمان شد.» يزيد به او گفت: «اگر بخواهي تو را از اين كار معاف ميكنم، من تو را بيمار و ناتوان ميبينم.» او گفت: «تو را به خدا قسم، مرا از اين اجري كه خدا مهيّا ساخته محرومم نساز.»
سفارش يزيد به ابن عقبه
يزيد به مسلم بن عقبه، سفارش وحشتناكي كرد كه نشان ميدهد او كافر و از دين خارج شده بود. بعضي از سفارشهاي يزيد اينگونه بود: «چون وارد مدينه شدي هر كس از ورود تو جلوگيري كرد يا با تو جنگيد، او را بكش و كسي را باقي نگذار و سه روز به غارت مدينه بپرداز. زخميها را بكش و فراريها را به قتل برسان... .»
اين دستور، شرارت و كينه يزيد عليه مسلمانان را نشان ميدهد.
حركت سپاه مسلم بن عقبه براي جنگ
هنگامي كه سپاه كفر و گمراهي به سوي مدينه حركت ميكرد از مقابل يزيد رژه رفت و او در حالي كه ايستاده بود به آنان سلام ميداد.
بزرگان حكومت و رهبران سپاه، گرد يزيد حلقه زده بودند و وي با خوشحالي اشعار زيرا را ميخواند:
اَبْلِغْ اَبا بَكْرٍ اذا الامر انبري
واشرف القوم علی وادي القري
اجمع سكران من القوم تري
ام جمع يقظان نفي عنه الكري
اگر كار تمام شد و سپاه به وادي القري رسيد به ابو بكر بگوييد: آيا سپاهيان را شخصي مست گسيل ساخته، يا فردي كه از خواب بيدار شده و هوشيار است.
اين شعر آنچه را مخالفان او ميگفتند كه يزيد هميشه شراب مينوشد و پيوسته مست است، تأييد ميكند. او ميگويد: «آيا سپاهيان را شخصي مست گسيل داشته يا انسان بيدار و هوشيار روان ساخته است.»
محاصره مدينه
سپاه، بيابانها را پشت سر گذاشت تا اينكه به مدينه رسيد و آن را از همه جهات محاصره كرد. مردم مدينه، مانند جنگ خندق، گودالي ايجاد كردند.
شاعري مدني اينگونه يزيد را خطاب ميسازد:
انّ بالخندق المكلّل بالمجــد
لضرباً يبدي عن النشوات
لست منّا وليس خالك منّا
يا مضيع الصلاة للشهوات
فاذا ما قتلتنا فتنضّر
واشرب الخمر واترك الجمُعات
خندق به مجد و بزرگي زينت شده تا از ورود بوي بد شراب جلوگيري كند. اي يزيد، نه تو و نه داييات از ما نيستيد، اي كسي كه نماز را به علت شهوات ترك ساخت، زماني كه ما را بكشي پس خود را بياراي و شراب بنوش و نماز جمعه را ترك كن.
اشغال شهر مدينه
سپاهيان اموي نتوانستند شهر را فتح كند تا اينكه عبدالملك بن مروان با كمك پدرش، نقاط ضعف شهر را به مسلم بن عقبه نشان داد و مسير را براي وي هموار ساخت.
دو سپاه به شدت با همديگر درگير شدند و عبد الله بن حنظله و فرزندش و جمعي ديگر از مهاجران و انصار شهيد شدند و مدينه، هشتاد نفر از اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله كه در جنگ بدر شركت كرده بودند را از دست داد؛ به طوري كه از اهل بدر كسي نماند. هفتصد نفر از قريش و انصار و ده هزار نفر ديگر كشته شدند.
كشتار وحشيانه
سپاه اموي، وحشيانهترين جنايتها را در مدينه، شهر پيامبر صلی الله علیه و آله كه شايسته احترام است مرتكب شد. مسلم بن عقبه، حرمت مدينه را هتك كرد و آن را شهر فتنه خواند؛ در حالي كه پيامبر صلی الله علیه و آله آن را طيبه ناميد.
مسلم بن عقبه، مدينه را بر سپاهيانش مباح ساخت و به كشتار زنان و كودكان و پيران و بيگناهان پرداخت و نواميس مردم را هتك كرد و از كساني كه زنده ماندند بيعت گرفت كه برده و غلام يزيد بن معاويه باشند.
سيد مير علي هندي آن شهر را در آن دوره اينگونه توصيف ميكند: «در آن جنگ كه بر اسلام وبال شد، بزرگان اهل مدينه و اصحاب نيكوكار رسول خدا صلی الله علیه و آله شهيد شدند.
امويان اينگونه حرمت مدينه را هتك كردند، شهري كه پيامبر صلی الله علیه و آله در آن ساكن و محل نزول وحي بود. مردم مدينه كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را پناه دادند و در سختيها از جان خود در راه آن حضرت گذشتند، دچار وحشيانهترين شكنجهها و بدترين جنايتها شدند.
سربازان يزيد، مسجد جامع را اصطبل اسبان خود كردند و حرم و مكانهاي مقدس را ويران ساختند و آنچه را در آنها بود به غارت بردند.
و اينگونه مقدر شد كه يك بار ديگر، بتپرستي بر اسلام پيروز شود. به قول يك مورخ اروپايي، بتپرستي اين بار انتقام خويش را از اسلام گرفت و شرك، اين گونه رحمت و شفقت اسلام را در حالي كه بر شرك و بتپرستي پيروز شده بود با بدي پاداش ميداد.
عدّهاي از بزرگان و نيكوكاران مردم مدينه كشته شدند و عدّهاي براي نجات خود به شهرهاي دور رفتند و عدّه اندكي كه در شهر ماندند اسير و برده يزيد شدند، و هر كس كه از بردگي يزيد امتناع ميكرد با آتش بر پيشانياش داغ ميزدند تا نشانه خواري او باشد.»
سرهاي بريده در مقابل يزيد
مسلم بن عقبه به سربازان خود دستور داد كه سرهاي شهدا را جدا كنند تا براي يزيد بن معاويه هديه بفرستد. موقعي كه سرها در مقابل يزيد بن معاويه قرار گرفت بسيار خوشحال شد و اشعار ابن زبعري را زمزمه كرد:
ليت اشياخي ببدرٍ شهدُوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لاهلّوا واستهلّوا فرحاً
ثمّ قالوا يا يزيدُ لا تُشل
اي كاش، بزرگانم كه در جنگ بدر كشته شده بودند حاضر ميشدند و جزع طايفه خزرج را از برخورد نيزهها با آنان ميديدند. در آن صورت ميآمدند و شادمان ميشدند و ميگفتند: اي يزيد، دست مريزاد.
يزيد پيش از آن نيز هنگام قرار گرفتن سر امام حسين علیه السلام در برابر او به همين اشعار استشهاد كرد.
يزيد آرزو ميكرد پدرانش كه در جنگ بدر به دست مسلمانان كشته شده بودند حاضر شوند؛ زيرا انتقام آنان را با كشتن نيكان و مصلحان شهر مدينه گرفته بود.
مختار از اين حوادث دردناك و فجايع بزرگي كه سران كفر مرتكب شدند، آگاه و بسيار غمگين شد و اين وقايع تلخ كه در شهر مدينه اتفاق افتاد او را وادار ساخت كه به طور جدي عليه حكومت اموي قيام كند و مردم را از اين كابوس سياه نجات دهد.
جمعبندي
واقعه حرّه، برگ ديگري از جنايات بزرگ يزيد اين جرثومه تاريخي ظلم است كه نام او را بر جريده ظالمان عالم به عنوان بزرگترين جنايتكار در بشريت ثبت كرد. وي كه هنوز دستش آغشته به خون برترين انسان هستي شده بود شمشير در نيام نكرد و هنوز خستگي از خونريزي بزرگ خود در كربلا به در نكرده بود كه كمر به قتل خونخواهان و مسلمانان در شهر پيامبر بست. اين حركت، چهره بني اميه را بيش از پيش سياه كرد.