آيات مرتبط با رخدادها (16)

20:16 - 1395/03/12

عذاب قوم حضرت شعیب علیه السلام در اثر انحراف اقتصادی
محمد اسماعيل نوري
يكي از حوادث مرتبط با آيات كه در ماه ربيع الثاني رخ داده، نزول عذاب الهي بر قوم حضرت شعيب علیه السلام است كه در دوازدهم اين ماه اتفاق افتاده.
داستان تبليغ و مبارزات حضرت شعيب علیه السلام در سوره‌هاي اعراف (85 ـ‌ 93)،‌ هود (84 ـ 94)، شعراء (176 ـ 189) و عنكبوت (36 و 37) آمده است. در اين مقاله، خلاصة داستان اين پيامبر بزرگ و سرانجام قوم او بر اساس آيات سورة هود به صورت مختصر بيان مي‌شود و به خاطر اختصار، از تفسير كامل آيات مذكور خودداري مي‌گردد.
معرفي حضرت شعيب علیه السلام
حضرت شعيب علیه السلام، از نوادگان حضرت ابراهيم خليل علیه السلام و لوط علیه السلام  است و يكي از پيامبران بزرگ عرب‌ زبان بوده كه  در قرآن كريم از او به عظمت ياد شده است و موسي كليم الله ده سال به او خدمت كرده و با دختر او ازدواج نموده است.
او در عين حال كه سخنوري بليغ و توانا بود، به حدي كه به عنوان «خطيب الانبياء» لقب گرفته است، از محبت خدا زياد گريه مي‌كرد. در روايتي از خاتم الانبياء محمد صلی الله علیه و آله نقل شده است: حضرت شعيب علیه السلام به سبب محبت خدا آن‌قدر گريست كه چشمانش از كار افتاد. خدا چشمانش را بازگرداند؛ اما شعيب دوباره چنان گريه كرد كه نابينا شد. باز خدا شفا داد، تا اينكه بار چهارم خدا به او وحي كرد:‌ تا كي چنين خواهي كرد؟ اگر اين گريه از ترس عذاب دوزخ است، تو را از آن نجات دادم و اگر براي شوق بهشت است، آن را در اختيار تو نهادم.
حضرت شعيب علیه السلام عرض كرد: خدايا! تو مي‌داني كه گرية من نه براي ترس از جهنم است و نه براي شوق به بهشت؛ بلكه تنها به سبب محبت توست و نمي‌توانم صبر كنم. خداي مهربان در پاسخ او وحي فرمود: حال كه چنين است، كليم خودم «موسي بن عمران» را خادم تو قرار خواهم داد.
در مقدار عمر اين پيامبر بزرگ، اقوال مختلف نقل شده است. در روايتي از «ابن عباس» نقل شده است كه حضرت شعيب علیه السلام 242 سال عمر كرد.
محل مأموريت حضرت شعيب علیه السلام
قرآن كريم، محل رسالت حضرت شعيب علیه السلام را با دو نام ذكر كرده است؛ يكي «مدين» و ديگري «ايكه» كه هر كدام را پنج بار نام برده است.
«مدين» شهري بود در شرق خليج «عقبه»، شمال «حجاز» و جنوب «شامات» كه اكنون اين شهر در جنوب غربي كشور «اردن» به نام «معان» خوانده مي‌شود.
و «ايكه» در اصل به معني محلي است كه درختان فراوان و درهم پيچيده‌اي دارد كه در فارسي از آن به «بيشه» تعبير مي‌شود؛ چون در سرزميني كه نزديك «مدين» قرار داشت درختان زيادي وجود  داشت «ايكه» ناميده شده است.
ظاهراً حضرت شعيب علیه السلام براي هدایت اهل هر دو سرزمين مبعوث شده بود و هر دو گروه، در اثر طغيان هلاك شدند. همچنين ممكن است از تعبير «وَ إِلى  مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبا» كه در سوره‌هاي اعراف،‌ هود و عنكبوت آمده، استفاده شود كه حضرت شعيب علیه السلام نیز خود اهل «مدين» بوده است.
رسالت حضرت شعيب علیه السلام
از آيات قرآن استفاده مي‌شود كه امّت حضرت شعيب علیه السلام راه توحيد و خداپرستي را رها كرده، در منجلاب شرك و بت‌پرستي سرگردان شده بودند و نه تنها بت؛ بلكه درهم و دينار خويش را مي‌پرستيدند،‌ و به خاطر آن، كسب و كار با رونق خود را آلوده به تقلب، كم فروشي و خلافكاريهاي ديگر مي‌كردند، لذا خداي حكيم و مهربان حضرت شعيب علیه السلام را به سوي ‌آنان فرستاد تا آنها را به راه توحيد و اجراي عدالت اقتصادي دعوت نمايد. همچنان كه در سورة هود مي‌فرمايد: «وَ إِلى  مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبا»؛ «و به سوي «مدين» برادرشان شعيب را (فرستاديم).»
در اول اين جمله حرف «واو عاطفه» اين جمله را به جملة «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى  قَوْمِه » كه در آيه 25 همين سوره آمده است.
كلمة «اَخَاهُمْ» علاوه بر اينكه از اهل «مدين» بودن اين پيامبر بزرگ را مي‌رساند،‌ نهايت محبت او به قوم خود را بازگو مي‌كند؛ يعني حضرت شعيب علیه السلام، همچون يك برادر  خيرخواه و دلسوز آنها بوده است.
آغاز دعوت حضرت شعيب علیه السلام
اين پيامبر دلسوز و مهربان، همان گونه كه شيوة تمام پيامبران بوده، نخست آنها را به اساسي‌ترين پاية دين (توحيد) دعوت كرد كه: «قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه »؛ «گفت: اي قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه جز او معبود ديگري براي شما نيست!»
آري، اولين دعوت انبيا، دعوت به «توحيد» بوده است؛ چرا كه اين دعوت، دعوت به شكستن تمام طاغوتها و سنّتهاي جاهلي است، و هر گونه اصلاح اجتماعي و اخلاقي بدون آن ميسّر نخواهد بود.
مبارزه حضرت شعيب علیه السلام با فساد اقتصادي
اين پيامبر بزرگ، پس از دعوت به توحيد، به مبارزه با فساد اقتصادي كه از روح شرك و بت‌پرستي سرچشمه مي‌گيرد و در آن زمان ميان آن قوم رايج شده بود، برخاسته،  و فرمود: «وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيط»؛ «پيمانه و وزن را كم نكنيد (و دست به كم‌فروشي نزنيد) من (هم‌اكنون) شما را در نعمت مي‌بينم؛ (ولي) از عذاب روز فراگير (قيامت) بر شما بيمناكم.»
در آية بعد، مجدداً روي نظام اقتصادي آن قوم تأكيد كرده، مي‌گويد: «وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُم »؛ «و اي قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت تمام دهيد، و بر اشياء (و اجناس) مردم عيب نگذاريد، و از حق آنان نكاهيد!»
در پايان آيه، به صورت كلي مي‌گويد: «وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِين »؛ «و در زمين به فساد نكوشيد!»
فساد راه‌هاي گوناگوني دارد؛ فساد از طريق كم فروشي، غصب مال مردم، تجاوز به حق دیگران، بر هم زدن میزانها و مقیاسهای اجتماعی، عيب گذاشتن بر اموال و اشخاص و بالاخره فساد از طريق تجاوز به حريم حيثيت، ناموس و جان مردم!
جملة «لَا تَعْثَوا» به معني «فساد نكنيد» است، بنابراين ذكر «مُفْسِدِينَ» بعد از آن، به خاطر تأكيد هر چه بيش تر روي اين مسأله است.
دو آية فوق، اين واقعيت را به خوبي منعكس مي‌كند كه بعد از مسئلة اعتقاد به توحيد و ايدئولوژي صحيح، اقتصاد سالم از اهميت ويژه‌اي برخوردار است، و نيز نشان مي‌دهد كه به هم ريختگي نظام اقتصادي، سرچشمة فساد وسيع در جامعه خواهد بود.
اين حقيقت امروز در دنيا به صورت ملموس درآمده است و در اكثر كشورهاي جهان، آثار شوم آن مشاهده مي‌شود، لذا بايد بپذيريم كه براي تأمين سعادت دنيا و آخرت، دو پاية محكم لازم است؛ ايمان كامل و اقتصاد سالم كه اينها زمينه ساز اعمال صالح مي‌باشند.
برتري «بقية الله»
در آية سوم، به مفيد بودن سود مشروع اشاره كرده، مي‌گويد: «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين »؛ «آنچه خدا براي شما باقي گذارده (از سرمايه‌هاي حلال)، برايتان بهتر است، اگر ايمان داشته باشيد!»
منظور از «بقية الله» ‌در اين آيه همان سود اندك و مشروعي است كه جوامع بشري براساس فطرت الهي آن را پذيرفته‌اند.
پس منظور آيه چنين مي‌شود كه: اگر شما مؤمن باشيد، مي‌دانيد كه اين سود اندك حلال، به مراتب بهتر است از جمع مال زياد از طريق كم فروشي و امثال آن؛ زيرا هميشه مؤمن از مال مشروع و حلال استفاده مي‌كند، نه از مال نامشروع كه مورد رضايت خدا نبوده و با فطرت خدادادي انسان نيز مطابقت ندارد.
لازم به ذكر است كه در روايات متعدد، كلمة «بقية‌ الله» به وجود مقدس امام عصر(عج) يا بعضي از امامان ديگر تفسير شده است. كه از ذكر آنها خودداري مي‌كنيم.
اجمالاً بهترين ذخيرة الهي براي هدايت و نجات بشريت به عنون «بقية الله»‌ در سراسر تاريخ شناخته مي‌شود كه قسط و عدالت جهانی را برقرار خواهد ساخت.
وظيفة پيامبر در ابلاغ
در پايان اين آيه، از زبان حضرت شعيب علیه السلام آمده است: «وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظ»؛ «و من پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ايمان) نیستم.» يعني وظيفة من همين ابلاغ و انذار بود كه گفتم؛ ولي مسئول اعمال شما و موظف به اجبار كردنتان بر پذيرفتن اين راه نيستم، اين راه و اين چاه!
مراد ما نصيحت بود گفتيم
حوالت با خدا كرديم و رفتيم

عكس العمل قوم حضرت شعيب علیه السلام
آنها كه بتها را آثار نياكان و نشانة اصالت فرهنگ خويش مي‌پنداشتند و از كم فروشي و تقلب در معامله سود مي‌بردند، در مقابل سخنان منطقي و محبت‌آميز حضرت موضع لجاجت گرفتند، همچنان‌كه قرآن از زبان آنها نقل مي‌كند: «قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيد»؛ «گفتند:‌ اي شعيب! آيا نمازت به تو دستور مي‌دهد كه آنچه را پدرانمان مي‌پرستيدند، ترك كنيم يا آنچه را مي‌خواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟!‌ تو كه مرد بردبار و فهميده‌اي هستي!»
آن جمعيت نادان كه رابطة‌ ميان نماز و ترك منكرات را درك نمي‌كردند، از روي تمسخر به حضرت مي‌گفتند: آيا اين نماز و اذكار و حركات تو به تو فرمان مي‌دهد كه ما را از سنّت نياكان و فرهنگ مذهبي خود نهي كني و يا ما را نسبت به اموالمان مسلوب الاختيار نمايي؟! از تو كه آدم فهميده‌اي هستي، چنين سخناني بعيد است! پس بگذار ما به روش نياكان خود عمل كنيم و در اموالمان نيز هر طور دلمان مي‌خواهد، رفتار نماييم!
پاسخ منطقي حضرت شعيب علیه السلام
حضرت شعيب علیه السلام در پاسخ آنهايي كه سخنانش را حمل بر بي‌خردي كرده و قبول نمي‌كردند، پاسخي محكم و منطقي داد. «قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى  بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى  ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيب »؛ «گفت: اي قوم! ‌به من بگوييد هرگاه من دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبي به من داده باشد، (آيا مي‌توانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟!) من هرگز نمي‌خواهم چيزي كه شما را از آن باز مي‌دارم، خودم مرتكب شوم! من جز اصلاح ـ‌ تا آنجا كه توانايي دارم ـ‌ نمي‌خواهم!‌ و توفيق من، جز با خدا نيست! بر او توكّل كردم و به سوي او بازمي‌گردم!»
حضرت شعيب علیه السلام با اين مطالب مي‌خواهد به آنها بفهماند كه من در اين كار تنها انگيزة‌ معنوي، انساني و تربيتي دارم و حقايقي را مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد؛ چون هميشه انسان دشمن چيزي است كه نمي‌داند. همچنين گوشزد مي‌كند كه رفتار من نيز مطابق گفتارم است؛‌ يعني خيال نكنيد كه مي‌خواهم شما را از بت‌پرستي و كم‌فروشي نهي كنم؛ ولي خودم مرتكب آن بشوم! بلكه هدف اصلي من اصلاح است.
اين همان هدفي است كه تمام پيامبران آن را تعقيب مي‌كردند؛ يعني اصلاح عقيده، اخلاق، عمل و روابط و نظامات اجتماعي.
ويژگيهاي مبلّغ دين
از سخنان حضرت شعيب علیه السلام در اين آيه استفاده مي‌شود كه يك مبلغ دينِ حق و يك آمر به معروف و ناهي از منكر بايد پنج ويژگي داشته باشد تا حرفهايش مؤثر واقع گردد:
1. اهل عمل باشد و به آنچه مي‌گويد عمل كند: «وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى  ما أَنْهاكُمْ عَنْه ».
2. هدف او اصلاح جامعه باشد: «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاح ».
3. توفيق كارش را از خدا بخواهد: «وَ مَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّه ».
4. هميشه بر خدا توكّل نمايد: «عَلَيْهِ تَوَكَّلْت ».
5. در مشكلات به خدا پناه ببرد: «وَ إِلَيْهِ أُنِيب ».
هشدار حضرت شعيب علیه السلام به قوم خود
در آية بعد، حضرت شعيب علیه السلام آنها را متوجه يك نكته اخلاقي مي‌كند و آن اينكه بسيار مي‌شود شخصي به خاطر بغض و عداوت نسبت به كسي و يا تعصب و لجاجت نسبت به چيزي، تمام مصالح خويش را ناديده مي‌گيرد، و سرنوشت خود را به دست فراموشي سپرده، تباه مي‌سازد، لذا قوم خود را از اين خطر هشدار مي‌دهد و مي‌گويد: «وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيد»؛ «و اي قوم من! دشمني و مخالفت با من سبب نشود كه شما به همان سرنوشتي كه قوم نوح علیه السلام يا هود و صالح  علیهماالسلام گرفتار شدند، گرفتار شويد! و قوم لوط از شما چندان دور نيست!»
اينكه در پايان آيه مي‌فرمايد: «قوم لوط از شما چندان دور نيست» از اين جهت است كه از نظر مكان، «مدين» به سرزمين قوم لوط نزديك بود؛ چون هر دو از مناطق «شامات» بودند، و از نظر زمان، هر چند فاصله داشتند؛ ولي فاصلة آنها چنان نبود كه تاريخشان به دست فراموشي سپرده شده باشد.
و اما از نظر عمل، هر چند ظاهراً ميان انحرافات جنسي قوم لوط و انحرافات اقتصادي قوم حضرت شعيب علیه السلام فرق بسيار بود؛ ولي هر دو در توليد فساد در جامعه و به هم ريختن نظام اجتماعي و از ميان بردن فضايل اخلاقي و اشاعة فساد با هم شباهت داشتند، به همين جهت در روايات مي‌بينيم: يك درهم «ربا» كه مربوط به مسائل اقتصادي است، با «زنا» كه يك آلودگي جنسي است، مقايسه شده است.
به سند صحيح از امام صادق علیه السلام روايت شده است: «دِرْهَمٌ رِبًا أَشَدُّ مِنْ سَبْعِينَ زَنْيَةً كُلُّهَا بِذَاتِ مَحْرَمٍ؛  گناه يك درهم ربا، از گناه هفتاد زنا با محارم (مثل مادر، عمه، خاله و ...)‌ سخت‌تر است!»
دو دستور براي جبران گذشته
اين پيامبر دلسوز،‌ براي جبران خطاهاي گذشتة اين قوم گمراه،‌ به آنان دو دستور مفيد مي‌دهد: يكي استغفار و طلب آمرزش از خدا، و ديگري توبه و بازگشت به سوي خدا، لذا مي‌گويد: «وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُود»؛ «از پروردگار خود آمرزش بطلبيد و به سوي او بازگرديد كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه‌كار) است!»
سه پاسخ تهديدآميز
حضرت شعيب علیه السلام كه به خاطر سخنان حساب شده، رسا و دلنشين خود، به عنوان «خطيب الانبياء»  لقب گرفته است. گفتارش را با صبر، حوصله، متانت و دلسوزي تمام بيان مي‌كرد؛‌ اما آن قوم گمراه به جاي قبول گفتار او ـ‌ كه راهگشاي زندگي مادي و معنوي بود ـ‌ به حضرت اينگونه پاسخ دادند:
1. بسياري از حرفهاي تو را نمي‌فهميم؛
2. تو در بين ما ضعيف و ناتواني؛
3. تو شكست‌ناپذير نيستي.
قرآن كريم اين پاسخها را در يك آيه نقل مي‌كند: «قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ»؛ «اي شعيب! ما بسياري از آنچه را مي‌گويي، نمي‌فهميم! و ما تو را در ميان خود ضعيف مي‌يابيم و اگر (بخاطر) قبيلة كوچكت نبود، تو را سنگسار مي‌كرديم و تو در برابر ما قدرتي نداري!»
پاسخ شيوا و قاطعانة حضرت شعيب علیه السلام
اين پيامبر صبور و پرحوصله، بدون اينكه از سخنان زننده و توهينهاي آنها از جا در برود، با همان منطق شيوا و بيان رسا و قاطع خود پاسخ داد: «قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى  مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيب »؛ «گفت:‌ اي قوم! آيا قبيلة كوچك من نزد شما عزيزتر از خداوند است؟! در حالي كه (فرمان) او را پشت سر انداخته‌ايد! پروردگارم به آنچه انجام مي‌دهيد، احاطه دارد (و آگاه است)! اي قوم! هر كاري از دستتان ساخته است، انجام دهيد. من هم كار خود را خواهم كرد و به زودي خواهيد دانست چه كسي عذاب خواركننده به سراغش مي‌آيد، و چه كسي دروغگو است! شما انتظار بكشيد، من هم در انتظارم!»
از آنجا كه مشركان قوم شعيب در سخنان خود او را به طور ضمني به سنگسار تهديد كردند، و قدرت خود را به رخ او كشيدند، حضرت شعيب خطيب الانبياء علیهم السلام نيز با بلاغت كامل، در ضمن سخنان خود، موضع خويش را در برابر تهديد آنها مشخص كرد و در آية فوق آنها را به عذاب الهي انذار نمود.
پايان عمر تبهكاران
در سرگذشت اقوام پيشين، بارها در قرآن مجيد خوانده‌ايم كه پيامبران خدا در مرحلة نخست، به دعوت آنها به سوي خدا برمي‌خاستند و از هرگونه آگاه‌سازي و اندرز و نصيحت مضايقه نمي‌كردند. در مرحلة بعد كه اندرزها براي گروهي سود نمي‌داد، روي تهديد به عذاب الهي تكيه مي‌كردند، تا آخرين كساني كه آمادگي پذيرش دارند، تسليم حق شوند و به راه خدا بازگردند و اتمام حجت شود.
در مرحلة سوم، كه هيچ يك از اينها سودي نمي‌داد، به حكم سنت الهي در زمينة تصفيه و پاكسازي روي زمين، مجازات فرا مي‌رسيد و اين خارهاي سر راه را از ميان مي‌برد.
در مورد قوم حضرت شعيب علیه السلام نيز سرانجام مرحلة نهايي فرا رسيد،‌ حضرت و پيروانش نجات يافتند و ستمگران هلاك شدند. همان گونه قرآن مي‌‌فرمايد: «وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ»؛ «و هنگامي كه فرمان ما فرا رسيد، شعيب و كساني را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم و آنها را كه ستم كردند، صيحة (آسماني) فرا گرفت و در ديار خود، به رو افتادند (و مردند)،‌ آن چنان كه گويي هرگز از ساكنان آن (ديار) نبودند! دور باد مدين (و اهل آن از رحمت خدا)، همان گونه كه قوم ثمود دور شدند!»
آري! عاقبت تبهكاران چنين است اتمام آن ثروتهايي كه به خاطر آن، گناه، ظلم و ستم كردند و تمام آن كاخها، زينتها، زرق و برقها و غوغاها از ميان رفت و همگي خاموش شدند، به گونه‌اي كه گویی هرگز در اين خانه‌ها سكني نداشتند «كَانَ لَمْ يَغْنَوا فِيهَا».
چگونگي عذاب قوم حضرت شعيب علیه السلام
در اينجا يك سؤال پيش مي‌آيد و آن اينكه:‌ از آية فوق (آيه 94 سوره هود) استفاده مي‌شود كه وسيلة نابودي اين قوم سركش «صيحة آسماني» بود؛ اما از آية 91 سوره «اعراف» و 37 سورة «عنكبوت» برمي‌آيد كه «رجفة» يعني زلزلة سخت آنها را نابود كرد، و در آيه 189 سوره «شعراء» آمده است:‌ «فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّة»؛ «عذاب روز سايبان (سايباني از ابر صاعقه‌خيز) آنها را فرا گرفت.» آيا اين سه نوع تعبير دربارة عذاب آنها چگونه قابل جمع است؟
پاسخ سؤال فوق اين است كه تعبيرات مذكور هيچ تضادي با هم ندارند و همه به يك موضوع بازمي‌گردند و آن اينكه: يك صاعقة وحشتناك آسماني كه از درون ابري تيره و تار برخاسته بود، شهر آنها را هدف خود قرار داد و به دنبال آن، در زمين لرزة شديد توليد شد و همه چيز را درهم كوبيد.
درسهای آموزندة این داستان
می دانیم که خاطرات پیامبران و ماجرای زندگی اقوام پیشین که در قرآن آمده، برای همگان آموزنده است، در این داستان نیز درسهای فراوانی وجود دارد که جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد اشاره می شود.
1. اهميت رعايت مسائل اقتصادي
در اين سرگذشت خوانديم كه حضرت شعيب علیه السلام بعد از دعوت به توحيد، قوم خود را به حق و عدالت در امور مالي و تجارت دعوت كرد و در نهايت كساني كه قبول نكردند، به عذاب الهي گرفتار آمدند. اين خود نشان مي‌دهد كه مسائل اقتصادي يك جامعه را نمي‌توان ساده شمرد.
و نيز نشان مي‌دهد كه پيامبران فقط مأمور به مسائل اخلاقي و عبادي نبوده‌اند؛ بلكه اصلاح وضع نابسامان اجتماعي و اقتصادي نيز بخش مهمي از دعوت آنها را تشكيل مي‌داده است و به تعبير ديگر، دين از سياست و از اقتصاد جدا نيست و مي‌بينيم كه در قرآن كريم يك سوره در توبيخ كم فروشان نازل شده است (سورة مطففين).
2. نماز، دعوت‌كننده به توحيد و پاكي
نماز واقعي، انسان را از گناه باز مي‌دارد و به انجام امر به معروف و نهي از منكر و ارشاد ديگران وادار مي‌كند، همان گونه كه حضرت شعيب علیه السلام را وادار به ارشاد مي‌كرد؛ ولي در همان زمان، برخي از امّت او به اين وظيفة مهم اقدام نكردند، در نتيجه آنها نيز به عذاب گنهكاران مبتلا شدند.
همچنان كه در روايتي امام باقر علیه السلام مي‌فرمايد: «خداي سبحان به شعيب نبي‌ّ وحي فرمود: صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد؛‌ چهل هزار نفر از اشرار و شصت هزار نفر از خوبان. عرض كرد: خداي!‌ وضع اشرار معلوم است؛‌ ولي تقصير خوبان چيست؟ «فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي»؛ خدايا متعال به او وحي نمود كه آنها با اهل معصيت مداهنه و سازش كردند و به خاطر غضب من غضبناك نشدند.»
آري! فريضة امر به معروف و نهي از منكر اين‌قدر اهميت دارد!
خدايا! ما را از آمرين به معروف و ناهين از منكر قرار بده.

برچسب‌ها: