افزودن دیدگاه

تصویر نویسنده متن
نویسنده نویسنده متن در

خیلی سخته بخوام خوب باشم دیگه.سعی میکنم گناه کبیره نکنم ولی محاله دیگه به مردی اعتماد کنم.محاله.یادمه یه روزایی توی سرمای زمستون وایمیسادم بیرون دستام یخ میزد تا بیاد .خود نامردش دلش برای من میسوخت.میگفت به من نرسی میری خیلانت میکنی ولی اینطور نبود اصلا.این روزا خیلی دارم سختی میکشم اون وقتیکه گناه کار بودم یکی توی دلم میگفت یه روزی تاوان تمام این لذت های کثیف پنهانی رو میدی وو دارم میدم.ولی خیلی سختمه که یکی اینقدر اعتماد من رو جلب کنه و بعد در حقم بدی کنه.هر چند بزرگترین ظلم رو خودم در حق خودم کردم
ممنون بابات کامنتتون

من کامنتای دوستان رو میخونم و هی با خودم میگم وگرنه دارم دیوونه میشم

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
16 + 3 =
*****