افزودن دیدگاه

یه بار برا من سال ۸۲ که پیش دانشگاهی میرفتم یادمه زمستون بود و من یه کاپشن چرم مشکی مثل اور کت بلند بود تنم بود و شلوار لی آبی  داشتم بعد من از کوچه روبرومون که میرفتم مدرسه از اونور یعنی جهت مخالف من ۳ تا ۴ دختر تقریبا  ۱۷ ۱۸ ساله دبیرستانی میامدن درست مقابل من ، هرجا میرفتم اینا مقابل من نزدیکتر میشدن‌ من رفتم داخل پیاده رو اینام اومدن پیاده رو اومدم از وسط کوچه برم ایناهم میامدن وسط کوچه منم که درسته تیپ میزدم و تعریف از خود نباشه  ماشاءالله خوشتیپ بودم ایناهم گیر داده بودن به من و زیر لبی میخندیدن‌ و جوری که من از دور میام متوجه نشم‌ خلاصه تنشون میخارید برای دوست شدن ولی دل ساده من تو این خط ها نبودم چرا دوست داشتم یه نفر پیدا کنم دوست بشم برای ازدواج ولی خوب اصلا توی این خط ها که شماره بدم و.... اینا نبودم آخرش اگه من جای خالی نمی‌دادم یعنی قشنگ میخوردن‌  به من !!!

اینم خاطراتی بود اون موقع قبل از سربازیم که پیش دانشگاهی می‌خوندم عجب دورانی بود یادش بخیر !!!heart

یه بارم توی محل کارم که جلسه (کارگاه آموزشی) اسفند سال ۹۳ میزاشتن برای آموزش که وارد کار شیم یه دختره گیر داده بود به من ببینید همه خانمها رشته بهداشت و ماما بودن فقط من یه نفر از ۵۰ نفر خانم ، آقا بودم ته سالن میشستم این چند روز که می‌رفتیم و نهار هم میدادن من هر صندلی میشستم می‌آمد روبرم میشست موقع نهارخوردن تو جلسه صندلی آخر میشستم دقیقا با رفیقش میومد صندلی جلویی من میشست منم آخرسر بلند شدم رفتم ردیف اول نشستم اونم بلند شد اومد پشت سرم نشست یه بار تنها گیرش اوردم‌ گفتم به من علاقه داری من هر جا میشنم توهم میشینی لابد دوست داری با من ازدواج کنی !!!

ولی میدونی چی گفت خیلی تعجب زده گفت کی من !!!اصلا کاراشو انکار کرد و رفت !!!surprise

من نمیدونم اینا قصد چیو دارن میخان دوست شن و... نمی‌دونم چی بگم !!sad

 حجابشم مانتویی کامل بود و تازه خیلی هم زیبا بود!!!coolخخخخlaugh​​​​​​

از دست این دخترای این دوره زمونه آدم باید بره تو افق محو بشه !!!!!!!winkcheeky

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 8 =
*****