افزودن دیدگاه

تصویر haserat
نویسنده haserat در

این خواستگارم میگه خسته شدم ازبس که هرروز نظرت عوض میشه و میگی نمیخوامت.منم بهش گفتم برو دنبال زندگی خودت.اما اون حرف خودشو میزنه و میگه من چندسال الکی برای تو صبر نکردم که همینجوری بذارم برم.راستش ازبس تو جامعه دخترها و پسرهایی دیدم که با هزارنفر دوست بودن که دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم.بمن میگه تو خیلی بدبین شدی.اما واقعیت جامعه بنظر من خیلی بدتر از اون چیزیه که دارم میبینم.بمن میگه تو سرت تا الان پی کارهای خودت بوده و تازه ازوقتی که وارد کار شدی این ادمهارو دیدی و نمیتونی تو ذهنت کنار بیای.راستش من اصلا نمیفهمم که چرا انقدر جوونا و حتی زن و مردهای متاهل بی قید وبند و بی مسئولیت شدن.بعضی وقتا میگم تو این جامعه ادم ازدواج نکنه خیلی بهتره.تو محل کارم چون میدونن مجردم اکثر مردها به بهانه های مختلف فقط میخوان بیان با ادم حرف بزنن و منم محلشون نمیذارم و همه میگن تو چقدر مغروری.اخه یکی اگر نخواد با همچین مردهای مریض و فاسدی حرف بزنه مغرور میشه؟؟؟؟؟؟؟؟

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 2 =
*****