تصوف به فرمودهی علامه طباطبایی، جریانی است که توسط خلفای بدعتگرا و تحریفگر اموی پدید آمده است و یک تفکر اجنبی است که به اسلام تحمیل شده است. وی در جلد پنجم تفسیر المیزان، صفحهی (306) آورده است: «تصوفی که در میان مسلمانان ظهور کرد، ریشه در زمان خلفای بنیامیه دارد و این برای آن بود که مانع شوند امامان معصوم مورد رجوع امت اسلامی قرار گیرند. از این رو تصوف معجونی از الهیات تحریف شدهی یهود و نصارا و عقاید بت پرستان زرتشتی و هندی است که با بدعتها، اختراعات و جعلیات شیطانی ترکیب شده تا اسلام ناب محمدی و خط امامت و ولایت را مسدود نماید.»
تصوف توسط بنیامیه به انگیزهی مبارزه با اسلام و راه و روش ائمهی طاهرین مطرح و توسط مخالفان آن ذوات مقدسه نظیر حسن بصری و ابوهاشم کوفی ترویج و حمایت شد و امروز هم توسط جریان شوم فراماسونری[7] و استعمارگران تقویت میشود.علامه «جعفری» معتقد است همان گونه که پیامبران، معصومین و عارفان حقیقی موحد، به سوی کمال مطلق بدون هیچ اختلافی در حرکتاند، برعکس در تصوف هر فرقهای ساز خود را میزند و دچار تفرقه و اختلاف هستند.[8]
صوفی از علم، شرع و عقل بریده و قطب را بالاتر از انبیا و ائمه قرار داده و در مقابل او به سجده افتاده است و خود را سرگرم بدعتها و خرافاتی نظیر خرقه، وصله، دیگ جوش، عشریه، سجده بر قطب، غسلهای جور واجور و مزخرفاتی از این دست نموده است.
تصوف به جای بریدن از ماسوی الله، مریدان را درگیر و مبتلا به ماسوی الله میکند به نحوی که قطبهای حرامخواری مانند: «حسن بصری» (قاضی القضات حجاج بن یوسف)، «نعمت الله ولی» (فئودال بزرگ )، «مست علیشاه شیروانی» و «رحمت علیشاه شیرازی» فراماسونر و «سعادت علی شاه» بیسواد و هم کاسهی «ظل السلطان» را در جایگاه خدایی نشانده و مریدان احمق را امر به سجده به این بتهای انسانی میکند. برعکس عرفا همواره نسبت به طاغوتها بیتوجه و کافر بودهاند و صوفیان همواره مداح و مبلغ طاغوتهای زمان خود بودهاند، چون سر سلسلههای صوفیان یعنی حسن بصری و ابوهاشم کوفی، جیره خوار بنیامیه بوده و این رفتار و رابطه را نهادینه کردهاند.
بزرگ سلسلهی «نعمت اللهی» یعنی «نعمت الله ولی» و فرزندش «شاه خلیل»، افزون بر این که زندگی بسیار اشرافی داشتهاند، در خدمت پادشاهان ایران و هند بوده و مدتی در هندوستان جزو درباریان پادشاه هند به حساب میآمدند. همچنین بعضی از اقطاب فرقهی نعمت اللهیه مورد اعتماد شاهان و شاهزادگان ظالم دوران خود بودهاند که میتوان به رابطهی «میرزا زین العابدین شیروانی» و «میرزا زین العابدین شیرازی» با «فتحعلی شاه» و «محمد شاه» قاجار و «سعادت علیشاه» و «سلطان علیشاه نعمت اللهی» با «ظل السلطان» ظالم و «سراج الملک» اشاره کرد. اقطاب معاصر این فرقه نظیر «رضا علیشاه»، «محبوب علیشاه» و همچنین دکتر «جواد نوربخش» در شاخهی «مونس علیشاهی» علاوه بر رابطهی صمیمی با «محمدرضا پهلوی»، همکاری گستردهای با استعمارگران و گروههای ضد انقلاب داشتهاند.
تصوف چیست و صوفی کیست؟
تصوف به فرمودهی علامه طباطبایی، جریانی است که توسط خلفای بدعتگرا و تحریفگر اموی پدید آمده است و یک تفکر اجنبی است که به اسلام تحمیل شده است. وی در جلد پنجم تفسیر المیزان، صفحهی (306) آورده است: «تصوفی که در میان مسلمانان ظهور کرد، ریشه در زمان خلفای بنیامیه دارد و این برای آن بود که مانع شوند امامان معصوم مورد رجوع امت اسلامی قرار گیرند. از این رو تصوف معجونی از الهیات تحریف شدهی یهود و نصارا و عقاید بت پرستان زرتشتی و هندی است که با بدعتها، اختراعات و جعلیات شیطانی ترکیب شده تا اسلام ناب محمدی و خط امامت و ولایت را مسدود نماید.»
تصوف توسط بنیامیه به انگیزهی مبارزه با اسلام و راه و روش ائمهی طاهرین مطرح و توسط مخالفان آن ذوات مقدسه نظیر حسن بصری و ابوهاشم کوفی ترویج و حمایت شد و امروز هم توسط جریان شوم فراماسونری[7] و استعمارگران تقویت میشود.علامه «جعفری» معتقد است همان گونه که پیامبران، معصومین و عارفان حقیقی موحد، به سوی کمال مطلق بدون هیچ اختلافی در حرکتاند، برعکس در تصوف هر فرقهای ساز خود را میزند و دچار تفرقه و اختلاف هستند.[8]
صوفی از علم، شرع و عقل بریده و قطب را بالاتر از انبیا و ائمه قرار داده و در مقابل او به سجده افتاده است و خود را سرگرم بدعتها و خرافاتی نظیر خرقه، وصله، دیگ جوش، عشریه، سجده بر قطب، غسلهای جور واجور و مزخرفاتی از این دست نموده است.
تصوف به جای بریدن از ماسوی الله، مریدان را درگیر و مبتلا به ماسوی الله میکند به نحوی که قطبهای حرامخواری مانند: «حسن بصری» (قاضی القضات حجاج بن یوسف)، «نعمت الله ولی» (فئودال بزرگ )، «مست علیشاه شیروانی» و «رحمت علیشاه شیرازی» فراماسونر و «سعادت علی شاه» بیسواد و هم کاسهی «ظل السلطان» را در جایگاه خدایی نشانده و مریدان احمق را امر به سجده به این بتهای انسانی میکند. برعکس عرفا همواره نسبت به طاغوتها بیتوجه و کافر بودهاند و صوفیان همواره مداح و مبلغ طاغوتهای زمان خود بودهاند، چون سر سلسلههای صوفیان یعنی حسن بصری و ابوهاشم کوفی، جیره خوار بنیامیه بوده و این رفتار و رابطه را نهادینه کردهاند.
بزرگ سلسلهی «نعمت اللهی» یعنی «نعمت الله ولی» و فرزندش «شاه خلیل»، افزون بر این که زندگی بسیار اشرافی داشتهاند، در خدمت پادشاهان ایران و هند بوده و مدتی در هندوستان جزو درباریان پادشاه هند به حساب میآمدند. همچنین بعضی از اقطاب فرقهی نعمت اللهیه مورد اعتماد شاهان و شاهزادگان ظالم دوران خود بودهاند که میتوان به رابطهی «میرزا زین العابدین شیروانی» و «میرزا زین العابدین شیرازی» با «فتحعلی شاه» و «محمد شاه» قاجار و «سعادت علیشاه» و «سلطان علیشاه نعمت اللهی» با «ظل السلطان» ظالم و «سراج الملک» اشاره کرد. اقطاب معاصر این فرقه نظیر «رضا علیشاه»، «محبوب علیشاه» و همچنین دکتر «جواد نوربخش» در شاخهی «مونس علیشاهی» علاوه بر رابطهی صمیمی با «محمدرضا پهلوی»، همکاری گستردهای با استعمارگران و گروههای ضد انقلاب داشتهاند.
پایان قسمت 3