ارتباطمو باهاش ادامه بدم؟ کمترش کنم؟ یا قطع کنم؟

12:57 - 1395/06/16

با سلام خدمت مدیران و اعضای محترم سایت
من 28 سالمه و مطلقه
تقریبا دوسال است که با مرد متاهلی که 50 سال سن دارد ارتباط دارم این ارتباط فقط در حد تماس تلفنی و چت و دیدار در مکانهای عمومی بوده ولی تقریبا سه چهارماهی است که با هم ازدواج موقت کردیم من در این مدت از ارتباط با این شخص خوشحال و خوشنود بوده ام ( با همه کم و کاستی ها ) چون ایشون بالاخره درگیر مسایل کار و  خانواده اش هم هست
اما من از همان اول بخاطر خیانتی که در حق همسر اول ایشان میشد عذاب وجدان داشته و دارم
چند روز پیش از خود ایشون شنیدم که همسرش متوجه تغییر رفتار ایشون شده
من هربار از ایشون میپرسیدم چرا به همسرت خیانت میکنی جوابش این بود که به من اهمیت نمیده دوستم نداره منم رغبتی بهش ندارم
میگفتم چرا جدا نمیشین؟
میگفت جرات این کارو ندارم از طرفی هم دلم براش میسوزه طلاق باعث میشه افسرده و گوشه گیرتر و تنها بشه
اما اینبار که بهش گفتم "چرا جدا نمیشی ازش؟"  گفت "دوستش دارم خانممو"
گفتم "پس چرا بهش خیانت میکنی؟"  گفت "نمیدونم خرم دیگه  شیطون گولم میزنه آخه تو رو هم دوستت دارم!"
اینجا بود که یه تلگنری به من خورد!
ایشون قبل از من هم با افراد دیگر ارتباط داشته
من فکر میکردم اگه من هم نباشم میره سراغ دیگری
(هرچند خودم میدونم که ارتباطش با من کمی فرق میکرد
و صرفا بخاطر مسائل جنسی نبود )
با خودم میگفتم با من باشه که بهتره حداقل من تشویقش میکنم بره سمت خانوادش من واقعا دوستش دارم و دلم میخواد زندگیش بهتر بهتر بشه و با هیچ کس بغیر از زنش رابطه نداشته باشه اما اگه قراره در هر حال یکی دیگه تو زندگیش باشه چرا اون شخص من نباشم که به اعتراف خودش هم دوستم داره و هم دوستش دارم و یه رابطه صرفا جنسی نیست اون هم منو تا یه حدی حمایت مالی میکنه و توان مالی خوبی هم داره منم از تنهایی درمیام
اما الان احساس میکنم رابطه اش  با همسرش بهتر شده کمتردعوا میکنن با اینکه رابطه جنسی شون بعد از ازدواج ما خیلی کم شده اما دعواهاشون هم کمتر شده و خودش میگفت با حوصله تر شدم کمتر غر میزنم و...
فکر میکنم حالا که دعواها و دلخوریهاشون رفع شده و به هم نزدیک شدن میتونن رابطه جنسی شونو هم بهتر کنن
و من این وسط اضافی ام
حس میکنم اگه نباشم بهتره
هرچند حتی تصورش هم داغونم میکنه
اینکه باهاش حرف نزنم و منتظرتماسش و اومدنش نباشم داره دیوونم میکنه
اما سعی میکنم خودمو جای زنش بذارم و کنار برم
اما فکر اینکه من بخاطر زندگی و سلامت خانواده اون پا رو دلم بذارم و خودمو بکشم بیرون و اون بره سراغ یکی دیگه داره ویرانم میکنه
اون از نظر من آدم هرزه و هوسبازی نیست اما خیلی عاطفیه همونطور که گفتم بیش از دو ساله که ما باهم رابطه داریم اما هیچ اصرار والزامی از طرف ایشون برای رابطه جنسی نبود
الان تصمیم گرفتم ارتباطمو باهاش قطع کنم
میدونم خیلی سخت و عذاب آوره
از وقتی که این تصمیم رو گرفتم بهم ریخته ام
و هزاران سوال میاد تو سرم
آبا اصلا ارتباطمو باهاش ادامه بدم؟ کمترش کنم؟ یا قطع کنم؟
و چطور؟
ممنون میشم راهنمایی و مشاوره بدین

انجمن‌ها: 
http://btid.org/node/97957

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 1 =
*****
تصویر s.saeed
نویسنده s.saeed در

اول تو پرانتز اینو بگم که چقدر بده که فکر کنیم کارمون درسته و حتی به خودمون اجازه بدیم که دیگران رو از بالا به پایین نگاه کنیم...

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا // بنیاد مکن تو حیله و دستانرا

تو غره بدان مشو که می مینخوری // صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا

 

دوم اینکه خانم مداد بشخصه آرزوی قلبی من هست که یک ازدواج دائم داشته باشید ، اون هم با کسی که در کنارش احساس خوشبختی کنید...

مشکلاتتو بسپار دست خدا ان شاالله درست میشه...

تصویر مداد
نویسنده مداد در

ممنون از حضرتعالی بابت آرزوی خیرتون
امیدوارم خدا هدایتم کنه من نمیدونم راه خیر و سعادت کجاست
امیدوارم خدا کمکم کنه و راهو نشونم بده

من بعد از همون روزی که گفتم با ایشون صحبت کردم که بهتره قطع رابطه کنیم رابطه ای باهاش نداشتم
به غیر از چند باری تماس تلفنی
امیدوارم خدا به مسیری که رضایت خودش در آن هست هدایتم کنه
که سعادت ما در رضایت اوست
امیدوارم خدا سعادتمو در مسیر رضایت و خشنودی خودش قرار بده و منو به راه سعادت هدایتم کنه
نمیدانم نمیدانم راه واقعا کجاست ؟

گاه با خودم میگم نکنه من که اینهمه به خودم سخت میگیرم و به زور دل میکنم
نکنه رضای خدا در همین دل بستگیه
نمیدونم نمیتونم بفهمم
خدایا کمکم کن راهو نشونم بده

تصویر 123456
نویسنده 123456 در

من موندم شما زن جماعت چطور حاضرید خونه یکی دیگه رو خراب کنید بعد واسه خودتون دلیل منطقی بیارین

 بعد بگین من خودمو جای اون میزارم میخوام برم 

بعد یه کم فکر کنید و بگید 

نه نمی تونم فکر کردن به رفتن هم سخته تنهایی سخته پس من نمیرم 

ارتباطمو کم میکنم 

نه ادامه بدم باهاش و ..... 

 

خونت اتیش بگیره ول کن ول کن از خدا بترس منطقی بازی هم در نیار که اصلا .... 

تصویر s.saeed
نویسنده s.saeed در

خانم 123456 این طرز صحبت شما درست نیست...

 

شما خودتون رو تو چه جایگاهی میدونی که اینجور به بقیه اهانت میکنی...

تصویر مداد
نویسنده مداد در

شما به قدری بی تربیت و بی ادب و عصبی هستین که ترجیح میدم اصلا باهاتون همکلام نشم
فقط یه جمله میگم امیدوارم خودت تو این وضعیت گرفتار بشی بعد یاد حرف امروزت بیفتی
اون وقت منو قضاوت کن

تصویر آسمان95

مداد. نوشتت رو خوندم یاد این ضرب المثل افتادم که (سخت پسند ، آشغال پسند میشه) !

اشکال شما اینه که خودت رو خیلی شاخص در نظر میگیری و هیچ کی رو آدم حساب نمیکنی !

احتمال زیاد هم میدم شوهر بدبخت قبلیت رو همینجوری بدبخت کرده باشی!

خودت گفتی اون خوب بود و فقط تو نمیتونستی درکش کنی و احساس هم میکردی که اون نمیتونه تو رو درک کنه ! امیدوارم یه زن فهیم و باشعور نصیب شوهر سابقت بشه و خوشبخت بشه

تو هم با همین شوهر پنجاه سالت خوش باش و تنهایی طولانی ای رو در چند سال آینده انتظار بکش !

تصویر miss..merida

سلام خانم اسمان این خانم خودش قربانیه..

اینجا اومده راه حل بگیره..

نه سرزنش بشنوه یا توهین بنظرم در لحنتون تجدید نظر کنید.

تصویر مداد
نویسنده مداد در

آسمان 95 , اگر من خودمو شاخص میدونستم نمیگفتم شوهر سابقم آدم خوبی بود

آدم خوب زیاده تو دنیا اما هرآدم خوبی لزوما همسر خوبی برای آدم نمیشه

و فکر میکنم اینو هر عقل سلیمی میپذیره

هرچند من هم اگه حمل بر خودستایی نباشه در جایگاه خودم یک دختر شاخصم هم ظاهروقیافه هم کار و درآمد و تحصیلات و ادب و روابط عمومی (هرچند هیچ آدمی در دنیا خالی از عیب نیست)

اما این که در حق همسر سابق من دعا کردی من خودم هم همیشه دعاش کردم

ما که تشنه خون هم نیستیم درسته نتونستیم کنار هم ادامه بدیم اما دلیل نداره خوبی ها و حسن هاشو فراموش کنم

 

اما از نظر من نباید صرفا بخاطر فرار از تنهایی بریم سراغ آدمایی که هیچ سنخیتی با ما ندارند اشتباهی که من کردم و پشیمون شدم

زندگی مشترک بدون عشق و دوست داشتن خیلی سرد و بی روح و مکانیکی میشه

امیدوارم هرگز دچارش نشین

در حق من اما نفرین نکن که منتظر تنهایی بزرگی باش

من تنهایی رو به بودن کنار کسی که هیچ شناختی از من نداره و نمیخواد کمترین تلاشی برای رابطه مون بکنه ترجیح میدم هرچند قبول دارم تنهایی خیلی خیلی سخته!

وقتی کل بار عاطفی رابطه رو دوش یک نفر باشه بالاخره کم میاره

یکی پس از یک سال یکی پس از بیست سال

اما درهر حالت چنین رابطه ای هیچ وقت خوشایند هیچ یک از دو طرف نخواهد بود

همونطور که خوشایند من و همسرم نبود

من هم مثل شما فک میکردم چون آدم خوبیه زندگی خوبی خواهیم داشت اما نشد ما عاشق هم نشدیم ما نمیتونستیم همو تحمل کنیم چون عشقی بینمون نبود

و فقط کنار هم مثل دوتا ربات زندگی میکردیم

این برای من قابل تحمل نبود

هیچ همدلی و هم حسی و همفکری و همدردی بین ما نبود

دریچه نگاهمون به زندگی فرق داشت من یه جورایی نگاه شاعرانه و عرفانی و شهودی داشتم

اون یک نگاه تحلیل گرانه و دقیق و علت و معلولی و تجربه گرایانه 

اما همه اینها گذشته اکنون موضوع کلا چیز دیگریست...

فک میکنم فقط خدا میتونه کمکم کنه

گفتم دعایم کنید نه نفرین!

تصویر مداد
نویسنده مداد در

با تشكر از اظهارنظر همه دوستان عزيز

من بايد يه توضيحي بدم اينكه من چرا به ازدواج دايم فكر نميكنم با اين سنم و چرا با يه پسر تو رده سني خودم وارد ارتباط نميشم

اولا تو اين مدت هيچ خواستگار مناسب كه حتي كمترين سنخيتي با من داشته باشه نداشته ام

با اينكه هم از لحاظ قيافه و وضع ظاهري هم تحصيلات هم موقعيت شغلي و اجتماعي واقعا در جايگاه خوب و حتي بسيار خوبي هستم اما مورد مناسب نبوده برام

از طرفي هم من خودم هم در اطراف خودم پسري كه مورد پسندم باشه و یا رغبتی بهش داشته باشم نميبينم نه از لحاظ ظاهري نه باطني نه مادي نه معنوي هيچي

علاوه بر همه اينها من معمولا از پسران ناپخته اصلا خوشم نمياد و اصولا پختگي و جا افتادگي طرف مقابلم خيلي برام مهمه كه متاسفانه حداقل من يكي در اطراف خودم همچين پسري تو این سن نميبينم كه به سمتش كشيده بشم

براي همين در اين شرايط نه به ازدواج نه به فرزنددار شدن حتي فكر هم نميكنم

يعني اصلا نميتوانم بدون دلبستگي با كسي وارد زندگي بشم و يه بچه هم بيارم تو اين دنيا و با سرنوشتش بازي كنم

از طرفي هم نياز به يك همدم و يك رابطه عاطفي و نياز به دوست داشتن و دوست داشته شدن و نيازهاي جنسي و ....  هم اين وسط مطرح هست

نميدونم چكاربايد بكنم

تو این رابطه هم همیشه سعی کردم به همسر و زندگی اصلی و دائمی ایشون احترام بذارم و راضی به پایمال شدن حقوق معنوی و مادی اونها نیستم

اما تا میام رابطه مو کمتر کنم بیقرار و متلاطم میشم

سخته برام تو این سن و این شرایط تنهای تنها باشم

اما نمیدونم راهی که میرم رضایت خدا در آن هست یا نه؟

گاه دلم میخواد با همسرش صحبت کنم و توضیح بدم که من نمیخوام زندگی تو مال خودم کنم یا جای تو رو بگیرم اما میترسم وضع بدتر و بدتر بشه

دعایم کنید

تصویر miss..merida

سلام خانمی

همسر پخته؟این اقا دیگه سوخته شده عوض پخته..

درک شرایط شما سخته ..بهرحال الان شما وابسته شدید اما ..چند سال بعدم ببینید قبل از اینکه اون اقا ردتون کنه شما ردش کنید و برید..فکر کردید اون اقا اخرش چیکار میکنه؟هیچی خیلی شیک شما رو رها میکنه ..

هزاران نفر مثه شما هستن اونام پس باید اینجور کنن ؟خیلی هاشونم تنهایی رو به بی ارزش شدن ترجیح میدن..شمام صبر کنید بعدش بالاخره یه مورد پخته و مناسبتون میاد.حداقل زن طلاق باشه شما بدونید یه تکیه گاه دارید..ازدواج که یه سال دو سال نیس. حداقل یه ۲۰ سالی میخواید بگذرونید. همه این سالها تو حاشیه باشید؟آدم نمیتونه با له شدن شخصیتش کنار بیاد اون با کسی که جای پدرشه ..

هنوز فرصت دارید خواهش میکنم حریف این احساس اشتباه بشید...

 

 

تصویر yasin1366
نویسنده yasin1366 در

خانم شما با این سنتون راحت میتونستین ازدواج دائم کنید

اگر هم میخواستی ازدواج موقت کنی با یک پسر همسن و سال و یا نزدیک به سن خودت نه یک پنجاه سال متاهل به خصوص اینکه نیاز مالی هم نداشتی

اما از تصمیم غلط

تصویر zm@45
نویسنده zm@45 در

دوست عزیز به نظرم صحبتهای مشاور کاملا درست و بجا بود....فرصت زندگی رو از خودت نگیر. از این اقا جدا شو

تصویر miss..merida

ایشون درواقعه ن عاشق شماست نه عاشق همسرش..که اگر بود بهش خیانت نمیکرد.از کجا معلوم به شما خیانت نکنه؟به فرد بعدی هم با هزار بهانه خیانتش رو توجیح میکنه.ما خانوم ها وقتی خودمون به همجنسهای خودمون رحم نکنیم چه انتظاری داریم غیرهمجنسهامون بهمون رحم کنند .
جای شما نیستم ولی قطعا راه عاقلانه و انسانی تری براتون وجود خواهد داشت.

تصویر s.saeed
نویسنده s.saeed در

سلام. فارغ از صحبتهایی که باقی دوستان انجام دادند بزارید چند احتمال که در ادامه مسیر وجود داره رو بررسی کنیم...

بالاخره شما یا باید زن دوم اون آقا بطور رسمی بشید یا اینکه کاری کنید که اون زنش رو طلاق بده و بیاد با شما ازدواج کنه که در هر صورت شما زندگیتون رو روی زندگی یه نفر دیگه بنا کردید و قطعا در دستگاه خداوند این کار بدون جواب نمیمونه...

حالت بعدی حالتی هست که شما رابطه تون رو به همین منوال ادامه بدید که چون شما تحصیلکرده هستید قطعا میدونید که این رابطه یک روزی تموم میشه حالا ممکنه چند سال دیگه باشه که اونوقت شما شانس ازدواج دائم رو از دست دادید. و یا حتی اگر تا 20 سال دیگه هم که این رابطه ادامه داشته باشه زمانی که اون آقا 70 سال سن دارند(اگر تا اون موقع در قید حیات باشه) و شما یک خانم 48 ساله هستید که نه همسری دارید که در اون سن کنارتون باشه و نه فرزندی که ثمره ی عمرتون باشه...

امیدوارم عاقبت بخیر و خوشبخت بشید...

تصویر miss..merida

**سلام .نمیخوام سرزنش کنم یا قضاوت چون نه در اون حدم نه در اون جایگاه .این متن رو من در یک سایت خوندم .که یکی از اعضا خطاب به خانمی با شرایط شما نوشته بودند..خودتون بخونید ..تصمیم گیری با شما..

اصلا فکرشم غلطه
من یازده ساله ازدواج کردم یه دختر دارم
با همه چیزش ساختم همه چیز !!!!!(حتی اداب غذا خوردن رو هم بلد نبود چون خانواده منسجمی نداره)
دلش صاف بود یه خورده سرمایه داشت چهار سال حتی لباسمم از کادوهای نقدی که خانواده خودم میدادن تامین کردم تا زندگیمون جون بگیره
الان خداروشکر اوضاع مالیش خداروشکر خوبه طوری که مهریه من ده سال پیش پونزده تومن بود الان نهایتش بشه پنجاه میلیون
یعنی با یه بار کارت کشیدن میتونه پرداخت کنه
من هنوزم دارم پس انداز میکنم این بار برای دخترم
همه اینارو گفتم تا بدونی من نوعی برای این زندگی زحمت کشیدم الان انصافه شما از راه برسی حاصل یه عمر زحمات منو براحتی اب خوردن از بین ببری
اون زن با هزار امید و ارزو تو اون خونه اس
مطمینم برای اون زندگی و اون مرد و بچه ها خون دلها خورده
دستتو بذار رو زانوت کار کننننن کااار
مثل همه ادمای دنیا
مثل من
صبح تا شب سر پا هستم
تا ساعت سه هم نباید بخوابم چون باید حساب کتاب کنم.

*ببخشید اگر ناراحت شدید ولی این متن بهترین حالت ممکن برای توضیح به شما بود..

ایشون ۲روز ! یا ۲ماه ! یا ۲ سال !! با شما هم بستر میشن ! بعد که شهوته خوابید ! این وسط شما میمونید و یک تصمیم فوق العاده  غیر اخلاقی  ..که تا لحظه مرگ گریبانتون رو میگیره .

 

تصویر miss..merida

شما راه حل میخواید؟ارتباطتون قطع کنید بطور کامل.

خوده طرف داره غیرمستقیم با این حرفش میگه( تو اسیب میبینی نه من.).یعنی چی؟یعنی من که زندگیمو دارم انقدم مهم نیستی برام که رفتی غصتو بخورم یا بخاطرت قید زن اول و بچه هامو بزنم..شما فکر کردید ایشون بدش میاد با یه دخترخانم جوان رابطه داشته باشه؟شان شما اینه واقعا؟اگر این زندگی مخفیانه که ظلم بسیار بزرگی در حق زن اول این اقا هست رو زندگی میدونید و شانتون در این حد میبینید من دیگه حرفی ندارم .

تصویر مداد
نویسنده مداد در

ممنون از نظرتون

من کار میکنم و اصلا خدا رو شکر محتاج کسی نیستم

ولی فقط خواستم اشاره کنم که وضع مالی ایشون برای اداره دو تا زندگی براحتی کفاف میده

از لحاظ عاطفی هم طبق اظهارات خودش میگفت از وقتی با تو ازدواج کردم خیلی رابطم با همسراولم خوب شده

فقط بحـث زمان مطرحه

و مساله خیانت

الانم اگر من نخوام این رابطه رو ادامه بدم ایشون هیچ فشاری به من نمیاره

حتی از اول هم میگفت تو حساسی آسیب میبینی

اما شد

حالا نمیفهمم

واقعا خود خدا همچین اجازه ای داده  یا ....

نمیدونم باید چکار کنم

رابطه ما بیش از هر چیزی عاطفی و دوستانه ست

تصویر آسمان95

سر چی روحیاتت با شوهر سابقت سازگار نبوده و الان شوهر سابقت چیکار میکنه و چند وقته از هم جدا شدید؟

تصویر مداد
نویسنده مداد در

منظورمو درست متوجه نشدين يا من درست توضيح ندادم  با ايشون سر همين مسائلي كه مطرح كردم مشكل دارم

مثلا هم نميخوام به زنش خيانت بشه هم دوستش دارم و ميخوام كنارم باشه

هم از این شرایط نصفه نیمه و موقتی اذیت میشم

و گرنه اختلاف بین خودمون نداریم

اما با شوهر سابقم هیچ مشکلی نداشتیم اما سنخیتی هم بینمون نبود

تصویر آسمان95

میگی با این شخصی هم که الان ازدواج موقت کردم مشکلات فراوان داریم اما همو میفهیم !!! بنده خدا اون هفته ای کلا چد ساعت میاد سراغت انتظار داری باهات جنگ و دعوا راه بندازه؟!!!!! اون میخواد یه استفاده ای ازت ببره و بره !!! معلومه کوتاه میاد . مطمئن باش اگه 24 ساعته باهاش بودی شاید کتکت هم میزد!!!!!

ضرر نداره یه آمار از شوهر سابقت بگیر ولو شده از سر کنجکاوی !

تصویر مداد
نویسنده مداد در

تلاش زیادی کردیم

اما نمیشد که نمیشد

با این شخصی هم که الان ازدواج موقت کردم مشکلات فراوان داریم اما همو میفهیم

و همدیگه رو دوست داریم

اون حتی بی حوصلگی منو نمیدید اما ایشون میبینن و میفهمنن

همه حالات روحی منو میشناسه

وقتی از یه موضوعی کلافه میشم حداقل موقتا بحث رو عوض میکنه اون اینطور نبود انگار نمیخواست بفهمه

تصویر آسمان95

آره خیلی مهمه!

میدونی چرا از این شوهر دومت خوشت میاد چون موقتی هستید و فقط خوشیهاتون رو برای هم میارید!! قول میدم اگر با همین شوهر دومت هم 24 ساعته و هر روز بودی دیگه حوصله این رو نداشتی و اونم حوصله تو رو نداشت!! و اون هم میرفت با یه زن سوم بازم صیغه میشد و به تو خیانت میکرد!!!

اما تو میگی شوهر اولت خوب بود و فقط همدیگر رو درک نمیکردید چقدر تلاش کردی با همون شوهر اولت همصدا بشی؟؟؟چقدر رفتید مشاوره؟؟؟چقدر تلاش کردی؟؟؟

بدون تو الان زن موقتی هستی و برای شوهری که صیغش شدی بعد از یه مدت تکراری میشی مطمئن باش دست بالای دست بسیاره..........

تصویر مداد
نویسنده مداد در

پرسیدین سر چی روحیاتم با شوهر سابقم سازگار نبوده؟

حرف همو نميفهميديم علاقه اي به هم صحبتي باهاش نداشتم بيشتر كلافه ميشدم از بودن كنارش و از شنيدن حرفاش هيچوقت گفتگوي صميمانه اي نداشتيم همش به مشاجره يا جروبحث و در خوشبینانه ترین حالت به بیحوصلگی و کلافگی ختم ميشد

نه اون به مسائلي كه من علاقه داشتم علاقه مند بود و نه من از مسائل مورد علاقه او  خوشم میومد

طرز فکرمون متفاوت بود

دنیاهامون فرق داشت

حتی نمیتونستیم باهم بشینیم یه فیلم ببینیم یا تو چشمای هم نگاه کنیم

ميتونم بگم اصلا دوستش نداشتم آدم خوبي هم بود اما هيچ وقت نميتونست منو درك كنه نميتونست حرفامو بفهمه اصلا نميتونستم باهاش صحبت كنم یا رابطه برقرار کنم

الان خبر ندارم چیکار میکنه

مگه اهميتي داره اين كه كجاست يا چيكار ميكنه؟

هيچ خبري ازش ندارم  اينكه اون الان چيكار ميكنه آيا تاثيري در زندگي من داره؟ وقتي همديگه رو دوست نداشتيم چه فرقي ميكنه چيكار ميكنه هركار ميخواد بكنه 

تصویر مداد
نویسنده مداد در

من تا الان هیچ خواستگار مناسب نداشته ام

حتی مورد بالقوه ای هم در اطرافم نمیبینم

مواردی هم که بوده مثل شوهر سابقم با روحیات من اصلا سازگار نبود

این شخصی که گفتم تنها موردی بود که پس از سالها تونستم باهاش انس بگیرم

از طرفی هم به مردا بدبینم

فکر میکنم همشون بی احساس و بی عاطفه اند

حتی همین شخصی که در دوست داشتنش شکی ندارم حس میکنم گاهی اونقدر سنگدل هست که میتونه براحتی دلمو به درد بیاره

فقط اگه زن نداشته باشه کنارش آروم و خوشبخت میشم

اما آدمی نیستم که با بیخیالی زنشو نادیده بگیرم

گاهی فکر میکنم میتونم یه رابطه دوستانه معمولی باهاش داشته باشم تا پایان زمان عقد موقتمون

در حدی که از تنهایی دربیام

یا حداقل تا زمانی که ازدواج کنم

اما نمیدونم کار درستیه یا نه

نمیدونم اینم اسمش خیانته یا نه

تورو خدا علاوه بر راهنمایی دعایم کنید

فقط خدا میتونه کمکم کنه

ته دلم خالی خالی شده

خیلی حالم بده

از طرفی هم دردمو به هیچ کس نمیتونم بگم

فقط به خودم میپیچم از درد

یه دلخوشی که دیگه نیست

من کنارش شاد و خوب و سرحال و راضی ام

هر اتفاقی برام افتاده تا رفتم پیشش تا باهاش حرف زدم آروم شدم

الان دارم دیوونه میشم

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

فارغ از اینکه تصمیمتان برای ازدواج موقت با آن مرد متاهل درست بوده یا نه، ولی باتوجه به اینکه سن بالایی ندارید (28 سال)، قطعا زمینه ازدواج دائم را دارید. اینکه چرا به مدت دو سال خود را درگیر یک رابطه‌ای کردید که هم از این رابطه حس عذاب وجدان دارید و هم اینکه ممکن است موقعیتهای ازدواج دائم را در این مدت از دست داده باشید که پاسخش را خودتان می‌دانید.

به هرحال ادامه این روند، چندان برای شما مناسب نیست. مضاف بر اینکه شما مسئول کارهای و رفتارهای نادرست دیگران نیستید؛ اینکه آن آقا با همسرش دچار مشکلاتی هست یا نه، اینکه اگر با شما نباشد، حتماً با زن دیگری ارتباط خواهد داشت، این موارد ارتباطی به تصمیم شما ندارد. از طرفی آسیب پذیری شما بسیار بیشتر از آن آقاست؛ شما در واقع با از دست دادن وقت و انرژی، موقعیت یک ازدواج خوب و دائم را از خودتان می‌گیرید. البته ما منکر ازدواج موقت نیستیم ولی اینکه برای همه مناسب باشد، مخالفیم. البته حتما دلایلی برای تصمیم خود مبنی بر ازدواج موقت دارید، ولی باید به این مسئله توجه کنید که این ازدواج با هردلیلی که باشد نباید؛ 1. باعث از دست رفتن موقعیت ازدواج دائم شما شود؛ 2. نباید باعث دلسردی یا متزلزل شدن زندگی همسر آن آقا شود. بالاخره شما زن هستید و شرایط همسر دائمی آن آقا را می‌توانید درک کنید.

بنابراین گرچه ازدواج موقت شما با آن آقا، مشکل و یا نیازهای شما را برای مدت زمانی برطرف کند، ولی بعد از آن شما نیازمند یک زندگی توأم با آرامش، بدون استرس و نگرانی، بدون حس عذاب وجدان و ... دارید که آن هم با توکل برخدا و تصمیم درست برای ازدواج دائم و مناسب انجام شدنی است. در نتیجه نباید وقت خود را بابت این زندگی موقت هدر و موقعیتهای ازدواج را از دست داد.

شکی نیست که قطع این رابطه برای شما بسیار دشوار است، ولی باتوضیحاتی که داده شد ادامه این روند چندان برای شما مناسب نیست. لازم به ذکر است که راههای فراموش کردن این رابطه را می‌توانید در همین سایت مطالعه کنید با عنوان راههای فراموش کردن عشق ناسرانجام.

با آرزوی موفقیت