افزودن دیدگاه

تصویر مداد
نویسنده مداد در

با تشكر از اظهارنظر همه دوستان عزيز

من بايد يه توضيحي بدم اينكه من چرا به ازدواج دايم فكر نميكنم با اين سنم و چرا با يه پسر تو رده سني خودم وارد ارتباط نميشم

اولا تو اين مدت هيچ خواستگار مناسب كه حتي كمترين سنخيتي با من داشته باشه نداشته ام

با اينكه هم از لحاظ قيافه و وضع ظاهري هم تحصيلات هم موقعيت شغلي و اجتماعي واقعا در جايگاه خوب و حتي بسيار خوبي هستم اما مورد مناسب نبوده برام

از طرفي هم من خودم هم در اطراف خودم پسري كه مورد پسندم باشه و یا رغبتی بهش داشته باشم نميبينم نه از لحاظ ظاهري نه باطني نه مادي نه معنوي هيچي

علاوه بر همه اينها من معمولا از پسران ناپخته اصلا خوشم نمياد و اصولا پختگي و جا افتادگي طرف مقابلم خيلي برام مهمه كه متاسفانه حداقل من يكي در اطراف خودم همچين پسري تو این سن نميبينم كه به سمتش كشيده بشم

براي همين در اين شرايط نه به ازدواج نه به فرزنددار شدن حتي فكر هم نميكنم

يعني اصلا نميتوانم بدون دلبستگي با كسي وارد زندگي بشم و يه بچه هم بيارم تو اين دنيا و با سرنوشتش بازي كنم

از طرفي هم نياز به يك همدم و يك رابطه عاطفي و نياز به دوست داشتن و دوست داشته شدن و نيازهاي جنسي و ....  هم اين وسط مطرح هست

نميدونم چكاربايد بكنم

تو این رابطه هم همیشه سعی کردم به همسر و زندگی اصلی و دائمی ایشون احترام بذارم و راضی به پایمال شدن حقوق معنوی و مادی اونها نیستم

اما تا میام رابطه مو کمتر کنم بیقرار و متلاطم میشم

سخته برام تو این سن و این شرایط تنهای تنها باشم

اما نمیدونم راهی که میرم رضایت خدا در آن هست یا نه؟

گاه دلم میخواد با همسرش صحبت کنم و توضیح بدم که من نمیخوام زندگی تو مال خودم کنم یا جای تو رو بگیرم اما میترسم وضع بدتر و بدتر بشه

دعایم کنید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 5 =
*****