ارمنـی بود و ارمنی زاده، ظــرف خالی گرفــت در دستش
آمــد و تــوی صــف نذری گفت: (( السلام علیــک دُردانــه ))
.
پچ پچی دور او به راه افتاد، عده ای خنده، عده ای مبهوت
زیر لب دختری غضب می کرد: (( مــردکِ ارمنــیِ دیوانــه ))!
.
سرِ خود را گرفت پایین تر، بغـــض تلخی گرفــت جانش را:
(( من محب حسین(ع) و اولادش... آشنایم نه اینکه بیگانه ))
.
صفِ دلواپسی جلو می رفت، ارمنی در دلش چه غوغا بود
روضه خـوان از رقیـّــه بانو خواند، از سه ساله میانِ ویرانــه
.
توی حالِ خودش پریشان بود،【فکر بیماریِ پسر در سر】
ناگهان مردی از سرِ صف گفت: (( شد تمام و نمانده یک دانه ))!
.
همه رفتند و ارمنی آمد، با قسم، با گلایه و اصــرار
زد عقب هر کسی جلو آمد، رفت با گریه آشپزخانه...
.
یک نگاهی به دیگِ خالی کرد، گفت: (( باشد قبول آقاجان...
من همانم که دیگران گفتند ... مــردکِ ارمنیِ دیوانــه... ))!
.
پای خود را گذاشت در کوچه، دلخور از خویش و از ندامت ها
دستِ رد خورده بود بر قلبـــش، رفت خــانه چه ناامیــدانه
▩ ▣ ▩
وسطِ دسته ظهــرِ عاشـورا، پسـری با صلیــب بــر گـــردن
【ناگهان ویلچرش زمین افتاد... وَ پسر روی پاش، مردانه....】
یا اباعبدالله......
یا اباعبدالله........
یا اباعبدالله......
دیدم که نيزه داری بر نی سر تو را داشت
وقتی به گوش من زد، انگشتر تو را داشت
فهمیده ام در این شهر معنای سیلی ام را
از ضرب دست، خوردم دندان شیری ام را
" منوچهر جعفری "
دست من گیر که این دست ...
همان است که من سالها از غم هجران تو بر سر زده ام.
ممنون . زیبا بوود...
زیبا بود.....
ممنون
خواهش میکنم.
قصد زیارت حرمت؛ حج اکبر است!
حجی که مثل عمره و حج پیمبر است...
هرکس که گشت زائر تو، زائر خداست
این گفته ام روایت موسی بن جعفر است...