سلام ببخشید سوالی داشتم در مورد خانواده
من دو ساله که ازدواج کردم رابطه من و شوهرم خوب است ولی هر مشکلی که داشته باشیم یا مسئله ای که پیش بیاد شوهرم حرف نمیزنه کم حرفه سوالی که ازش میپرسم سه روز بعد جوابشو میگیرم نمیدونم با بی حرفی شوهرم چیکار کنم
مثلاً ۵ روز پیش با هم دعوامون شد قرار بود روز پنجشنبه به شهرمون برگردیم ولی چهارشنبه شب تازه شوهرم به من گفت که یک روز دیگه هم باید بمونیم من از قبل برنامه ریزی کرده بودم ناراحت شدم از این قضیه که به من زودتر خبر نداده بود پافشاری کردم گفتم من باید امشب برگردم شوهرم برای اولین بار به من گفت که تو همیشه از این کارا می کنی هر وقت میرم شهرستان این کار را انجام میدی شروع به گریه کردن میکنی بعد رفتیم خونه مادرشوهرم که وسایلمان را از آنجا برداریم شوهرم رفت وسایل را آورد و گفت بیا خداحافظی کنیم وقتی رفتم داخل خونه دیدم مادرشوهرم با عصبانیت تمام با من دعوا کرد می گفت اگر میخوای برگردی یا میخواستی برگردی با مامانت اینا برمیگشتی ما که نمی گفتیم چرا رفتی باهام خیلی دعوا کرد و من دراین لحظه اصلا حرفی نزدم در وسط حرف هاش میگفت بچه رو به جای مهریه بردار و برو یعنی قشنگ انگار میخواد زندگی مارو از هم جدا کنه تا حالا دو باره که با هم دعوا کردیم و مادرشوهر با این اخلاق تندش با من حرف زده نمیدونم چیکار باید بکنم الانم شوهرم میگه فکراتو بکن ببین میتونی با من زندگی کنی یا نه
من شوهرمو خیلی دوست دارم بدون اون نمیتونم زندگی کنم شما یه پیشنهاد بدین من چیکار کنم
----------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر گرامی
تلاش برای حفظ و استحکام زندگی توسط شما بسیار پسندیده و از این بابت مراتب تقدیر و تشکر را از شما داریم. امیدواریم حضور و اعتماد شما به مجموعهی ما شما را در این مسیر موفق بدارد.
جملهی آخری را که بیان کردید میتواند به شما کمک کند تا این شرایط تغییر پیدا کرده و شما را از سخنان تند و تیز اطرافیان خصوصاً مادرشوهرتان حفظ کند. بله درست است شما زندگی و همسرتان را دوست داشته و نمیخواهید آن را از دست بدهید. کافی است این جمله را شما در واقع و به بقیه ثابت کنید.
ممکن است با اصرارهای پی در پی و در مواردی غیر منطقی شما، همسر و خانوادهاش حس میکنند دل خوشی از زندگی فعلی نداشته و بیشتر تمایل به خانوادهی خودتان دارید. وقتی یکی از زوجین بدون در نظر گرفتن شرایط طرف مقابل بر خواستهی خود پافشاری کند، به صورت غیر مستقیم او را نادیده و بیشتر به نیازها و هدفهای خود توجه دارد.
پس قدم اول این است که اگر خواستهای هم دارید و حتی اگر معقول و منطقی است و حق مسلم شما محسوب میشود را با مهارت بیان کرده و به نوعی برآورده و مهیا کردنش را لطفی از طرف همسرتان بدانید. ممکن است در خیلی از موارد وظیفهی ذاتی یک مرد باشد در طول زندگی تا خواستهها و نیازهای همسرش را تأمین کند، اما اگر خانم زندگی این مسئله را از باب محبت و لطف بیان و دریافت کند، جریان بسیار متفاوتتر خواهد بود.
اولویت بندی رفت و آمدها، در نظر گرفتن همهی شرایط و درک کردن همسر کاری است که لازم است شما با تدبیر و مهارتهایی که دارید، انجام بدهید. با تأخیر رفتن به مسافرت و سر زدن به اقوام و فامیل ممکن است کمی اذیت کننده و ناراحتی در پی داشته باشد ولی به حدی نیست که بخواهد یک تنش و اختلافی را شروع و به بقیه سرایت بدهد.
هر اتفاق اینچنینی که برای شما رخ میدهد را سریع مدیریت کرده و در عین اینکه از تکرار شدنش جلوگیری خواهید کرد، مانع بروز و به اطلاع رسیدن بقیه خصوصاً خانوادهی همسرتان کنید. مدیریت این رویدادها فقط نیاز به هوشیاری داشته و اصلاً سخت نیست.
کافی بود شما موقع تخلف از وعدهی مقرر سکوت کرده و بپذیرید که به خاطر اتفاقاتی که پیشبینینشده این سفر با تأخیر انجام خواهد شد. ابتدا از همسرتان دلجویی کنید و درخواست داشته باشید که ناراحت نشود، یعنی دقیقاً برعکس اتفاق موجود، با این حرکت همسرتان را با خود همراه کرده و به نوعی ایشان را بابت این مسئله متعهد و پاسخگو میدانید.
میتوانید دلخوری و ناراحتی خودتان را در این مورد به شکل دیگر و در زمان و مکان دیگری انتقال بدهید. مهارت انتقال ناراحتی و بیان توقعات و انتظارات از همسر را در صورت تمایل در جلسهی بعد تقدیم حضورتان خواهیم کرد.
موفق باشید.
سلام ممنون از پاسخگویی
ولی توی اون چند روز که شهرستان بودیم، مادر شوهرم حرفهای ناجور و بد به دختر میزند، من تحملش رو ندارم یعنی اینقدر ناجور هستند که آدم فکر می کند داره فحش میده،
اصلا ما توی خرید عروسی دعوامون شد انگار از اون روز تا الان، اینو توی دلش نگه داشته که مثلا به در بگه دیوار تو بفهم.
به دخترم میگه ( الهه تو مثل عبدلی ها(فامیلی شوهرم هست) پر زوری یا مثل راینی ها( فامیلی من هست) بدبخت.
آخه این جمله چند بار در حضور من به دخترم گفته واقعا دیگه تحملش و نداشتم، که همین جمله رو به شوهرم گفتم، و گفتم منظور مامانت از این حرف چیه.
انگار همین حرف باعث دعوا شد نه این که برگشتن من از شهرستان باشد.
به دخترم میگه پدر سگ واقعا این حرف ها درسته؟
سلام مجدد خدمت شما همراه گرامی
توجه و پیگیری شما برای حل مشکل قابل تقدیر است.
نکتهای که در جلسهی قبل به صورت خلاصه اشاره کردم را از این به بعد با جدیت بیشتری در دستور کار قرار بدید. اینکه سعی کنید مادر همسرتان را با خودتان همراه و یا خودتان با مهارت در کنار ایشان باشید و با رفتارهایی که مناسب و به جا هست، نگرانیهایش را برطرف کنید.
ایشان نگران است که شما در جبههی مقابل ایشان قرار دارید و با او سر جنگ دارید؛ لذا سعی میکند از تمام توان و امکاناتی که در اختیار دارد استفاده کرده تا در مقابل شما کم نیاورده و به پیروزی دست پیدا کند.
در این راستا از نقاط ضعف شما نیز کاملاً آگاه بوده و در مواردی هم بسیار هوشمندانه توانسته از این بزنگاهها به شما ضرباتی نیز وارد کند. البته این نوع برخوردها از طرف بعضی افراد بدون قصد بوده و عمدی در کار نیست. بهعنوانمثال با دو دقیقه صحبت بنده میتوانم به اشتباهاتی که داشته آگاهشان کرده و تغییر روش بدهند. اما دسترسی به ایشان در حد ناممکن است.
با توجه به دسترس نبودن ایشان، کار شما سختتر خواهد شد و باید دو کار اساسی و مهم را انجام بدهید. اول اینکه سعی کنید تا جای که امکان دارد نقطه ضعفی از خودتان نشان نداده و نگذارید به شما و اخلاق شما مسلط باشد. با نسبت دادن کلمات زشت و ناپسند از طرف ایشان هیچ لزومی ندارد بلافاصله برافروخته شوید و یا به قول معروف از کوره در بروید. ممکن است هدف اصلی ایشان همین باشد که شما باید هوشمندانه پیشگیری کنید.
دوم اینکه سعی کنید علاوه بر نشان ندادن نقطه ضعف از همین یک فرصت بسازید و در مواقعی برای تربیت فرزندان از خود ایشان کمک بگیرید و بگویید بچهها حرف شما را بیشتر گوش کرده و توجه بیشتری دارند پس در این موارد شما به آنها تذکر بدهید. در نزد فرزندان از مادربزرگشان به نیکی یاد کنید و حتماً احترام ایشان یکی از خطوط قرمز محسوب شود. این مطلب خواهی نخواهی به گوش ایشان رسیده و مطمئن باشید در رفتارهایش تجدید نظر خواهد کرد.
نگران نباشید، ممکن است بگویید که رفتارهایش را از بدی بیشتر و شدیدتر خواهد کرد؛ خیر اینگونه نیست، کافی است خاطرش از طرف شما جمع شده و شما را دوست ببیند. برای تقویت و تثبیت جایگاهی که شما به او دادهاید مطمئناً تلاش خواهد کرد. این امر جز با مهربانی و محبت کردن اتفاق نخواهد افتاد.
در پایان خدمت شما هدیهای داشته باشم:
تا جایی که امکان دارد رفتارهای مادر همسرتان و اطرافیان را در اولویتهای بعدی و آخری قرار داده و از برخوردها و حرفهای ایشان در منزل کمتر صحبت به میان بیاورید. مجموع همهی صحبتها این میشود که شما یکی از طرفدارهای ایشان محسوب شده که حتی همسرتان نیز جرئت نکند پیش شما از مادرش حرفی بزند.
قبول دارم سخت است؛ اما شدنی است و اگر بتوانید مدتی در این مسیر حرکت کنید، آرامش تضمینی را برای زندگی و خانواده مهیا کردهاید.
موفق باشید.