به مامانم توهین می کنه

18:41 - 1395/02/13

عرض ادب و احترام من دختری 21 ساله هستم که 5 ساله با پسری 25 ساله دوست هستم جفتمون عاشق شدیم و توی این مدت خانواده ها در جریان قرار گرفتن و حتی ایشون خواستگاری هم اومدن به جهت آشنا شدن خانواده ها باهم نکته دیگه اینه که ما از هم دور هستیم و ایشون 15 ساعت با من فاصله دارن و در شهر دیگه ای زندگی میکنن به همین خاطر هم گاهی بحث و دعوا پیش میاد بینمون و ایشون خیلی به مادر من حساسن یعنی تا اتفاقی میوفته میگه حرف خودت نیستو مامانت اینجوری گفته البته اینم اضافه کنم که پدر و مادرشون چند ساله از هم جدا شدن و پدرشونم ازدواج کردن و الان با پدر و همسر پدرشون زندگی میکنه خلاصه ما خیلی وابسته هستیم بهم ولی متاسفانه هم یه سری بحث و دعوا ها و هم شرایط مالی ایشون منو به فکر فرو برده البته تلاش میکنه اما نمیدونم آینده ای که پیش رومونه چیه و اینکه زمان دعوا هم خیلی به خانوادم و به خصوص مامانم توهین میکنه....الان یه مدته سعی کردیم از هم فاصله بگیریم و این خیلی سخته ما خیلی شرایطا رو تو این 5 سال تحمل کردیم و از همه سخت تر دوری بینمون...در حال حاضر هم دعوایی که سر شرایط مالی و کار ایشون پیش اومد باعث شد فاصله بینمون بیشتر شه و ایشون میگن که نمیتونی تحمل کنی و بهتره خوشبختیتو به خاطر من از دست ندی واقعا نمیدونم چیکار کنم از طرفی خیلی دوسش دارم و دلم میخواد درست شه همه چیز از طرفیم یکم ترس دارم که چی قراره پیش بیاد لطفا راهنماییم کنید خیلی توی شرایط سختی قرار گرفتم.ممنونم

http://btid.org/node/90947

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 11 =
*****
تصویر حلما
نویسنده حلما در

سلام

معمولا رابطه ی مادر دختر با همسر یا همسر آینده ی دختر خوبه. تعجب میکنم چرا این ذهنیت در ایشون بوجود اومده. بیشتر رابطه ی عروس و مادر شوهر خیلی گره میخوره بهم که بازم بنظرم اون موضوع هم راه حل های خاص خودشو داره و خیلی پیچیده نیست. این اقا یا رفتاری از مادر شما دیده که اینطوری میگه یا واقعا خودش مشکل داره. ولی باز در هرصورت دلیلی نداره توهین کنه. اونم قبل ازدواج!!! :|

تو انتخابت بیشتر دقت کن.

یازهرا س

تصویر Mr. Saad
نویسنده Mr. Saad در

یعنی این حرفی که زدید مخلص کلام بود:
   «تو انتخابت بیشتر دقت کن!»

از نظر مشاور هم این خیلی ارزشمند بود:
«پیش خود فرض کنید اگر ایشان موردی بود که من اصلا علاقه ای به او نداشتم آیا باز هم حاضر بودم با او ازدواج کنم یا خیر؟»

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

برای تصمیم گیری عاقلانه در این شرایط، شما باید ابتدا عشق و علاقه را کنار گذاشته و ایشان را فارق از هر گونه دوست داشتنی مورد بررسی عقلی قرار دهید؛ به این صورت که پیش خود فرض کنید اگر ایشان موردی بود که من اصلا علاقه ای به او نداشتم آیا باز هم حاضر بودم با او ازدواج کنم یا خیر؟ 

این پرسش به شما کمک می کند تا عاقلانه یا عاشقانه بودن این ازدواج را بفهمید. البته منظورم این نیست که اگر ازدواجی عاشقانه باشد خوب نیست؛ بلکه منظورم از عاشقانه در اینجا این است که انتخاب شما صرفا مبتنی بر عشق و علاقه باشد و هیچ نقطه مثبت دیگری در آن نباشد. وگرنه اگر عشق و علاقه پشتوانه عقلی داشته باشد هیچ مانعی برای چنین ازدواج وجود ندارد.

در بررسی عاقلانه، مهم ترین فاکتور این است که طرفین از لحاظ فکری اعتقادی اخلاقی و رفتاری با هم تناسب داشته باشند. اگر این تناسب ها وجود داشته باشد، عشق و علاقه آنها روز به روز بیشتر خواهد شد؛ اما اگر نباشد، عشق فعلی بعد از ازدواج با پررنگ شدن نقاط اختلاف، به مرور از بین می رود و نهایتا زندگی با چالش جدی مواجه می شود. اما در مورد مسائلی مثل شرایط مالی و موقعیت شغلی و ...، آنچه ملاک است داشتن شغل ثابت و شرایط مالی ایده ال نیست؛ بلکه همینکه طرف اهل کار و تلاش باشد و بتوان از شرایط فعلیش تا حدودی حدس زد که در آینده موفق است کافی است. با این حال مهم بودن یا نبودن این مسئله باز هم به خود شما بر می گردد. از نظر ما مانع نیست؛ اما ممکن است این مسئله برای شما به قدری مهم باشد که نبودن آن برایتان غیر قابل تحمل باشد که در این صورت باید مطابق با نظر خود تصمیم بگیرید. در مورد دوری راه هم همین است. قطعا دور بودن از خانواده با سختی هایی همراه است؛ اما اینطور هم نیست که غیر قابل تحمل باشد؛ مگر اینکه وابستگی شما به حدی باشد که توان دوری از خانواده را نداشته باشید. 

بنابراین اولین کاری که شما باید انجام دهید این است که تکلیف این رابطه را مشخص کنید. اشتباه بزرگ شما این بوده که از اول وارد رابطه ای شدید که درست نبوده و الان هم ادامه دادن آن به این شکل فقط مشکلات شما را بیشتر می کند. ملاک های عقلی که عرض کردم را بررسی کنید و اگر نظرتان منفی بود که روی دلتان پا بگذارید و زندگی آینده تان را نجات دهد. اما اگر فکر می کنید طرف مورد مناسبی است (البته بهتر است در این باره به تنهایی تصمیم نگیرید؛ چون طبیعی است که شما تحت تاثیر عواطف و احساسات هستید و احتمال اینکه مغلوب احساساتتان شوید زیاد است؛ بلکه از بزرگترها و حتی در صورت امکان از مشاوره حضوری کمک بگیرید)، به او بگویید ادامه دادن این رابطه به این شکل به صلاح نیست و اگر خواهان ازدواج با شماست، دوباره رسما اقدام کند تا به این رابطه سرانجام دهید. بعد هم با پدر و مادر خود صحبت کنید که شرایط فعلی او را بپذیرند و قبول کنند که شما با هم ازدواج کنید؛ منتها مدتی را به او فرصت دهید تا شرایط مالیش را فراهم کند و بعد عروسی کنید. با این کار هم تکلیف این رابطه مشخص می شود و کوله با گناهتان بیش از این سنگین نمی شود و هم اینکه اگر به هر دلیلی بنا نیست این ازدواج سر بگیرد، همین الان مشخص می شود و شما موقعیت ها دیگرت برای ازدواج را از دست نمی دهید.

در مورد اینکه ایشان به مادر شما توهین می کند یا اینکه پدر و مادرش از هم جدا شده اند و حتی به خاطر اینکه ازدواج شما با سابقه دوستی 5 ساله می خواهد صورت بگیرد، پیشنهاد من این است که حتما قبل از ازدواج حضورا به یک مشاور مراجعه کنید تا مسئله را بررسی کند. البته نه با این عنوان؛ بلکه به اسم اینکه می خواهید از مشاور برای انتخاب بهتر کمک بگیرید. اگر مشکل حادی این وسط وجود داشته باشد؛ مثل اینکه طلاق پدر و مادر ایشان تاثیرات منفی زیادی روی ایشان گذاشته باشد و این تاثیرات زندگی آینده شما را تهدید کند، یا اینکه رابطه شما منجر به از بین رفتن یک سری حرمت ها شده باشد یا اینکه این رابطه ذهنیت شما را نسبت به عشق و علاقه واقعی و زندگی طبیعی متحول کرده باشد و انتظار شما از عشق و زندگی واقعی را به طور نامعقولی بالا برده باشد، مشاور شما را آگاه خواهد کرد و در تصمیم گیری بهتر یاریتان می کند.

پیروز و سربلند

تصویر Mah.sm
نویسنده Mah.sm در

ممنونم بله سعی میکنم بیشتر فکر کنم و با مشاور حضوری مشورت کنم.