به چه زبانی بگم خواستگار پولدار و بلند قد نمی خوام

باسلام
من قبلا ی سوالی برا اینجا ارسال کرده بودم و درمورد این موضوع دیروز هم از مشاور آنلاین پرسیدم
تو استان ما و به تبع در شهر ما تفاوت قومیتی است ماهم از شهری دیگرآمده ایم و فکرش را کنید تشابه فرهنگ آرزویی برایمان شده است.
 من متعصب نیستم و دل به این تفاوت ها نمی دهم عکس عده ای.
موردی بود به قول بچه ها اوکازیون  من نه تو محل تحصیل و در آینده در محل کار با جنس مخالف سروکار ندارم و همیشه هم توجه دارم که من هنر چندانی نکردم برای دوری از گناه .برای همین اگر کسی درشرایط من نبود اما گناهی نکرد برایم بسیاربسیار ارزشمند است.
خب میریم سر اون مورد 
مادرشون منو دیدن و بعد اومدن فقط خوداین خانم خونمون.  تصویر پسرشونو به مادرم نشون دادن مثل اینکه مادر قبلا دیده بودن خوششون نیومد و خلاصه بهانه جویی تفاوت فرهنگی و جمعیتی و شماره دادند زنگی بزنیم و نزدیم. من هم داغ اختلافات البته این حالت کاملا طبیعی بود از طرف من ،چون اولین بارمستقیما گفتن. 
خلاصه باما گفتندو گفتند اقوام من می گفتم اختلاف سنی وووو
مادر کم کم راضی و من و پدر ناراضی! اما بعدا راضی شدم.
خلاصه این وسط جریاناتی نامحسوس بود که گفتنش لزومی ندارد
بناشد که ما همدیگر را ببینیم و دیدیم بنده ی خدا تازه نطقش بازشده بود ...(البته ازنظر معاشرتی و حجب و حیا و مذهب بی ایراد بودن) قبلا هم گفته بودم در ثبات تصمیم کمی مشکل دارم این قدر گفته بودند که این فرهنگ ال است بل است گویادرمن هم تاثیرگذاشته بود الان که می نویسم آرام ترم به لطف ایزد .
خب خوشم اومد قدش خیلی کم بلندترازمن بود کلا جمع و جور البته من انجا اصلا حرفی نزدم به عنوان ارباب رجوع رفتیم و ایشان فهمیدند کیستیم . خب بعد هم زنگی زدند یعنی ایشان هم...
جریاناتی کوچک و نامحسوس رخ داد که این هم گفتنش ضرورتی ندارد .
من به مزاح ایراداتی گرفتم نزد مادرم اما مثل اینکه ایشان جدی گرفتند یاشاید دنبال بهانه برای رد کردنشان بودند انان با فرهنگ ما مشکلی نداشتند درواقع میتونم بگم مردم ما انعطاف پذیرن خیلیا دوست دارن داماد و عروسشون ازقوم ما باشن . مادرما بدون اینکه نظرقلبی مارو درنظربگیره بهشون جواب دادن که من ایشونو قبول نکردم.
من نمی دونم این چه نوع صلاح من را خواستن است  که کلا باید عقل رو گذاشت وسط و احساس رو سرکوب کرد یا اصلا منطق نمیگه که باید صحبتی بشه شاید باهم کناربیان؟
من هم تو کلاسای مهارتی تو این زمینه قبلا شرکت کرده بودم و ی چیزایی سرم میشه.
من نمی دونم یعنی این قسمت باید کاملا عینم باشه اگه این طوریه من اصلا قسمت نمیخوام.
من چجوری بگم به مادرم من نمیخوام با قدبلند و پولدار ازدواج کنم!
مگه نمیگن شوهرخوشگل برابقیه هست؟

 اینکه گذشت ولی من دیگه نمیخوام .... نمی دونم... 
البته جرات هم ندارم بگم که نمیخوام ازدواج کنم چون نیاز دارم ابراز محبت کنم .
به هرحال چقدر آیات خدا و احادیث را رعایت نمی کنند.
مگه نباید ازدواج جوونارو آسون بگیرن؟
تو موردای بعدی که این اتفاقات باز افتاد مثلا تفاوت فرهنگی و اینکه خانواده پسر ازلحاظ مالی غنی نبودن چجوری قانعشون کنم؟
تشکر