تنهایی عذابم میده!!

21:56 - 1393/01/22

سلام دوستان.. 20 سالمه ؛ دانشجو هستم و مذهبی..قبل ازاینکه وارد دانشگاه بشم فقط سرم تو درس بوده ولی از وقتی وارد دانشگاه شدم احساس تنهایی میکنم..دلم میخواد ازدواج کنم اما مادرم مخالفت میکنه چون خواهر بزرگتر دارم.. خوااستگار خوب هم زیاد داشتم اما مادرم همه رو رد میکنه! درحالیکه پدرم مخالفتی با ازدواجم نداره و شدیدا منو دوست داره.. احساس تنهایی شدیدی دارم..نمیدونم چکار کنم!! با اینکه خیلی درسخون بودم اما الان حتی نمیتونم یک کلمه درس بخونم.... با مادرم هم صحبت کردم ولی فایده نداره و میگه نمیزارم ازدواج کنی!! من باید چیکار کنم؟!! دعا و قرآن زیاد میخونم اما این حس تنهایی هر لحظه سراغم میاد و چشمامو اشکی میکنه....لنمیتونم صبر کنم تا خواهرم ازدواج کنه دیگه طاقت اینهمه تنهایی رو ندارم.... ممنون میشم کمکم کنید!!

http://btid.org/node/27866
تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام، ابتدا از اینکه ما را به عنوان راهنمای خود انتخاب کرده‌اید، تشکر می‌کنم.

شما می‌توانید در یک فضای آرام و به دور از هر گونه تنش، این مواردی که بیان می‌شود را به والدینتان به ویژه مادرتان بگویید: لذا به آنها بگویید؛

- اگر همینطور خواستگارهایم را رد کنید، به مرور سن من بالا می‌رود و ازدواجم سخت می‌شود. اين نكته را هم يادآور شويد كه سرنوشت و آينده هر كس به دست خداوند متعال بوده و اوست كه تقديرات انسانها را رقم مى‌زند.

- اگر برای خواهرم خواستگار نیاید من مثل خیلی از دخترهای سن بالا از ازدواج محروم می‌شوم.

- هرچه سنم بالاتر رود موردهای بهتر را از دست می‌دهم.

- شاید کلید ازدواج خواهرم در ازدواج من باشد؛ یعنی شوهر خواهرم از فامیلها یا اشناهای همسر آینده من باشد.

همچنین شما می‌توانید از فرد صاحب نفوذ و قابل اعتماد در خانواده كه والدين شما از ايشان حرف شنوى دارند كمك گرفته واز او بخواهيد تا با والدين شما به گفتگو بنشيند وانها را در اين زمينه متقاعد كند.

سعی کنید در هدف خود لجاجت نكرده و در فضايى آميخته با نزاكت، ادب وهمراه با منطق به بيان مطالب خود بپردازيد.

چه بسا، نقطه مركزى حل اين مشكل، ابراز رضايت خواهرتان از ازدواج شما مى‌باشد؛ بنابراين بيشتر با ايشان در ارتباط بوده واز او بخواهيد تا با والدينتان در اين زمينه صحبت كند.

هرگز نباید نيت خير والدينتان را در اين مساله فراموش كنيد؛ چرا كه آرزوى هر پدر ومادرى است كه فرزندانشان به خانه بخت رفته و شاهد خوشبختى انها باشند ومطمئن باشيد در اين راه ذره‌ايى كوتاهى نمى‌كنند، امّا ازآن جا كه ترس از ازدواج نكردن خواهر بزرگترتان وجود دارد، لذا آنها هم ناگزير اين راه را بهترين اقدام مى‌دانند.

این را هم نباید فراموش کرد كه حل شدن برخى از مشكلات از عهده انسان خارج مى‌باشد كه در اين صورت بهترين اقدام اين است با نگاه مثبت به آينده زندگى را ادامه داد.

به هرحال اگر تمام این مواردی که گفته شد، نتیجه نداد، بهتر است که نسبت به این مسأله دیگر پافشاری نکنید؛ زیرا از یک طرف سن شما، سن بالایی نیست و از طرفی دیگر عدم رضایت قلبی والدین، موجب عدم موفقیت در زندگی می‌شود.

نكته؛ در كارهاى خود به خداوند وائمه اطهار(عليهم‌السلام) خصوصا حضرت زهرا(عليها‌سلام) توكل كرده واز آنها مدد بجوييد وبه اين مساله باور داشته باشيد كه چون رضايت و ناراحت نكردن والدين وخواهرتان براى شما اهميت دارد مطمئنا خداوند نيز، زندگى خوبى را برايتان فراهم خواهد نمود.

امّا در مورد رفع تنهایی شما، نیز چند راه حل ارائه می‌کنیم، که امیدواریم با بکار بردن این راه حلها، مشکل احساس تنهایی‌تان به تدریج حل شود.

- در نشست های دوستانه و فامیلی و سفرهای جمعی و کلاسهای مختلف بیشتر شرکت کنید.

- از تنهایی بپرهیزید.(از تنهایی که موجب بی هدفی شما و یا موجب افکار و تلقینهای نادرست می‌شود، بپرهیزید.)

- در کلاسهایی که موجب بالا رفتن مهارتهای شما می‌شود، شرکت کنید؛ مانند کلاس خیاطی، آشپزی، شیرنی پزی، صنایع دستی و ... که همگی اینها علاوه بر بالا بردن مهارتهای شما باعث حس موفقیت در شما نیز می‌شود و از طرفی موجب دوست‌یابی‌های جدید شما نیز می‌شود.

- تلاش کنید مهارتهای زندگی خود را از طریق؛ مسئولیت پذیری در خانه، بالا بردن آستانه صبر و تحمل در هر شرایطی، بکار بردن تفکر منطقی و عقلانی در شرایط مختلف، مطالعه، ارتقاء مهارتهای هنری، مهارتهای ارتباطی و... بالا ببرید.

-  فعالیتهای ورزشی فکر شما را مشغول و انرژی شما را تخلیه می‌کند و از طرفی زمینه‌ای برای پیدا کردن دوستهای جدید نیز فراهم می‌شود.

- ارتباط محبت آمیز با مادر و اعضای دیگر خانواده و یا دوستان صمیمی را تقویت کنید.

- با افرادی که نگرش مثبت و پر انرژی هستند، ارتباط برقرار کنید.

- ارتباط عاشقانه قلبی با خدا و اهل بیت(علیهم السلام) را بیشتر کنید؛ زیرا اینگونه ارتباط زمینه‌ای برای موفقیت و آرامش شما در زندگی می‌شود. همچنین سعی کنید در مورد نحوه و روش زندگی انسانهای بزرگ بیشتر مطالعه کنید، سعی کنید بعضی از رفتار انسانهای بزرگ را بکار گیرید و دقت کنید که راز موفقیت انسانهای بزرگ در زندگی چه بوده است.

نکته آخر؛ اینکه تا به حال با هیچ جنس مخالفی دوستی نکرده‌اید، این یک نکته مثبت برای شما می‌باشد و از این جهت قابل ارزش است. (مطمئنا دوستی با جنس مخالف نه تنها مشکل را به صورت اصولی حل نمی‌کند؛ بلکه به مشکلات شما اضافه می‌شود؛ زیرا نباید از پیامدهای سوء چنین دوستیهایی غافل ماند.)

با آرزوی موفقیت

تصویر donya66
نویسنده donya66 در

کسی که به دعا اعتقاد نداره چطور میتونه زندگی خوبی داشته باشه؟؟

کاش تو این چندسال با افراد مختلف آشنا شدی یک بار هم با خدا آشنا میشدی و سمت خدا میرفتی.....مطمئننا الان نه افسرده بودی و نه داغون........

بنظرم کسی که افسرده است خدا رو هنوز نشناخته!!!!

?????????????????????????????indecision

همیشه گفتن قبل از اینکه انقدر با صراحت درمورد دیگران نظر بدی اول با کفشای اونا راه برو خودتو جای اونا بذار بعد در موردشون قضاوت کن دوست خوبمcheeky

 

تصویر بشری بارانی

عزیزم  با این شرایط بهترین کار همینه انشالله خدا با رضایت خودش بهترین راهو برات باز کنه

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

از همه دوستان واقعا ممنونم....
اما من به یه جایی رسیدم که فک میکنم هیچ کاری از دست من جز دعا کردن ساخته نیست....
فقط باید خدا بخواد........
که اون هم هنوز بصلاحم ندیده!!
التماس دعا

تصویر ریحانه

سلام بهتره با مادرتون صحبت کنید یا از کسی بخواین با ایشون صحبت کنه اگه نشد سرتو شلوغ کن تو کارای گروهی کلاسهای ورزشی و اردوهای مذهبی شرکت کن جوریکه وقت نداشته باشی ب این موضوع فکر کنی میتونی بری سرکار اگه نمیتونی درس بخونی برو کتابخونه اونجا وقتی دخترا رو ببینی ک دارن درس میخونن تو اون فضا ک باشی قطعا دوباره میتونی درس بخونی اونم با انگیزه بیشتر و برای سریعتر ازدواج کردن خواهرت دعا توکل توسل و نذر فراموش نشه تا انشااله با ازدواج اون تو هم سریعتر ب مرادت برسی

تصویر آسمان شب

سلام.

1- به نظر من از افرادی که معتمد مادرتون هستند بخواید با مادرتون صحبت کنن

2- برای غلبه بر احساس تنهایی، به افراد پایین تر از خودتون نگاه کنید، به یک جوان معلول یا اینکه بیماری خاص داره و نمیتونه به کسی فکر کنه و انتخاب کنه و باید منتظر بمونه...

تصویر baharee
نویسنده baharee در

سلام عزیزم> با نظر دوستان موافقم تا حدی. اما به نظر من حتمن حکمتی هست که مادرت مخالفت میکنه. به نظر من زیاد اصرار نکن حالا اگه یکی از خواستگارات مشخصاَ از هر نظر مناسبت بود اونوقت اصرار کردی یه چیزی. اما الان فقط برای نفس ازدواج به نظر من اصلن دست به اعتصاب غذایی و قهر و اینجور چیزا نزن. هم شانت رو تو خونواده میاره پایین و هم باعث میشه به اولین خواستگار جواب مثبت بدین و در نهایت یه تصمیم عجولانه! میدونم تنهایی سخته اما سخت تر از اون وقتیه که با یه انتخاب اشتباه و عجولانه بعد از ازدواج هم تنها باشی و این حس باهات باشه.. جایی خوندم اگه در دوران مجردیت حس خوشبختی نداشته باشی مطمین باش بعد ازدواج هم اون حس پیدا نمیکنی چون خوشبختی حقیقی در وجود شماست! پس خواهر گلم سعی کن این تنهاییت رو با همصحبتی با دوستان هم جنست و تفریحات سالم پر کنی.. امیدوارم خدا یک شریک زندگی خوب سر راهت قرار بده!

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

مرسی بشری جان.....

اما اصلا دست خودم نیست......

تو فامیل با هیچکس راحت نیستم...با مامانم هم چندباری حرف زدم مامانم دوست داره ازدواج کنم اما بخاطر خواهرم میگن نه!!

تصویر 18066
نویسنده 18066 در

به زهرا خانوم. 

سلام عزیزم. ممنون بابت کار قشنگت میشه برای من و خواهرم دعا کنید. اجرتون با خانوم حضرت زهرا(س).

تصویر بشری بارانی

جدای از مشکلی که با مادرتون دارید و من فکر میکنم شاید بشه از بزرگترایی که تو فامیل هستن و قابل اعتمادن و مادرتون قبولشون داره بخواید با ایشون صحبت کنن انشالله که نظرشون برگرده، به نظرم احساس نیاز به ازدواج فقط بخاطر تنهایی ممکنه رو انتخابتون تأثیر بذاره من خودم خواستگاری داشتم که تو جلسات خواستگاری حس میکردم مرد مورد نظرمه و عقایدمون خیلی بهم نزدیکه خیلی رویایی رفتم جلو ولی متأسفانه تو مراحل آخر متوجه شدم ایشون همزمان خواستگاری دختر دیگه ای رفتن!!! منکه کارو تموم شده میدونستم و انتخابمو کرده بودم ضربه روحی بدی خوردم خیلی بهم برخورد و شدیدا احساس تنهایی و شکسته شدن میکردم و متأسفانه برای فرار ازین احساس دست به انتخاب اشتباهی زدم که الان دارم تاوانشو پس میدم

خواهر گلم تو تنهاییات به خدا بیشتر نزدیک شو و برای باز شدن بختت با یه آدم مناسب، خیلی دعا کن من مطمئنم خدا خودش راهی رو برات باز میکنه چون ازدواج مقدسه و خدا ذات اقدسه

بهش اعتماد و توکل کن مطمئن باش سر حرفش هست...

تصویر محمد دیماریا

من به عنوان یه ادمی که همسن شماست ولی تجربه ی خوبی دارم بهتون میگم که باید با دلایل منطقی و صریح مادرتون و خواهرتون رو راضی کنید

من خودم هم از تنهایی رنج میبرم نه پدر دارم و نه برادر

یه خواهر 12 ساله دارم با یک مادر خیلی خیلی ساده

بالاخره توی این دنیا هر کسی یه جور سرنوشتی داره و یه جور تنهاست

با 100 تا مشاور و دکتر و خیلی ادمهای 40 و 50 ساله ساعت ها نشستم بحث کردم و صحبت کردم و یا به قولی در و دل کردم

ولی کسی بهم اهمیت نداد 90% مسخره کردن تنها یک دلیل داشت ( سنت کمه )

یک دلیل کاملا بی منطق و مسخره و پوووووچ

برای همین هم پیش خودم گفتم بیخایل این تنهایی میشم به قول دوستمون رفتم تو لاک خودم

چندین و چند هدف دارم برای زندگیم که دارم تلاش میکنم تا اونهارو بدست بیارم

فعلا باید زندگیمون اینجوری باشه چاره ای نیست

تصویر kia1991
نویسنده kia1991 در

همش که شد دعا!!!

 

پس یه حرکتی هم باید بکنن!

من راهی به ذهنم نمیرسه.چون اغلب کسایی که به این تنهایی ها گرفتار میشن یا میرن طرف جنس مخالف یا میرن تو لاک خودشون(افسردگی خفیف) یا طرف دود!(امیدوارم شما گرفتار این مسائل نشید)

فعلا توکل کنید به خدا و خودتون رو به خدا نزدیک کنید.نماز اول وقت رو فراموش نکنید.

با پدرتون صحبت کنید تا مادرتون رو راضی کنن.

خواهر شما چند سالشونه؟

من خودم الان گرفتار همین تنهایی هستم!!!!

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

به جز دعا هیچ کار دیگه ای از دستم برنمیاد.........

صحبت کردن فایده ای نداره.....خیلی صحبت کردم..

خواهرم 23 سالن

تصویر kia1991
نویسنده kia1991 در

سن خواهرتون سنی نیس که بگیم دیر شده.

شما اگه ازدواج کنید الان و خواهرتون مجرد بمونن مشکلاتی به وجود میاره،یکیش اینکه خاستگارای خواهرتون فکر میکنن خواهر شما مشکلی داشته که مجرد مونده و یکیش اینکه توی روحیه خواهر شما تاثیر میذاره

شما باید تلاشتون رو بکنید که خواهرتون ازدواج کنه که با این ازدواج هم یه مشکلی پیش میاد و اون اینه که شما بیش از بیش احساس تنهایی میکنید!!!! و مطمئنا زمان ازدواج شما به تاخیر میفته!

 

پس تنها راه همون توکله که اول خواهرتون و با مدت زمان فاصله کوتاهی شما ازدواج کنید

تصویر syringa
نویسنده syringa در

ولی غیر مستقیم سه تا راه حل دادینا cool wink

تصویر kia1991
نویسنده kia1991 در

بله

تصویر hamid013
نویسنده hamid013 در

سلام
ارتباطتونو با خدا زیاد کنید! بهتون عجیب آرامش میده
همه چیزو هم به خودش واگذار کنید و بهش توکل داشته باشید... بهشت از آن صابران است

تصویر نرگس 72

سلام زهرا جون برای من وخواهرم هم دعا کن ... ایشاا... هرچی ازخدا میخوای بهت بده ...

تصویر tala
نویسنده tala در

به سروناز

سلام  چشم برا همه اینا که گفتی دعا میکنم

منم التماس دعا دارم

تصویر mohamad2022

سلام دوست عزیز

الان برات زوده واقعا

درست رو بخون ،اطلاعاتتو ببر بالا

 

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

بنظرم اصلا هم زود نیست!!!

انقدر گفتین ازدواج زوده زوده که انقدر جامعه به فساد کشیده شده!!!

چه عیبی داره هم درس بخونی هم ازدواج کنی؟؟؟؟

تصویر maleki
نویسنده maleki در

سلام

هميشه از خود موانع كمك گرفتن براي رفعشون بهترين كاره

توي اين زمينه ميتوني با خواهرت همفكري كني و به ايشون بگي كه مادر اگه ممانعت ميكنه فقط به خاطر وجود شماست

اين دو نتيجه داره :

اول اينكه باعث ميشه شما يه دوست در خونواده پيدا كني يه همصحبت و يه همراز

دوم عذاب وجداني كه بهشون غلبه ميكنه و سعي ميكنه مادرتون را قانع كنه

البته همين صحبت را به طور ديگه و خيلي ظريف تر با پدرتون درميون بذاريد

موقع حضور مادرتون توي خونه بيشتر توي يه اتاق بمونيد يه مدت

اعتصاب كاذب غذا و خواب هم ميتونه كمك كنه

موفق باشيد.

تصویر سروناز20

زهرا خانم این که همت کردی برای جوون ها دعا کنی خیلی خوبه ... اجرت با امام زمان ..

برای برادر دوستم سهیلا دعا کن .... تومور داره...

برای خواهر دوستم زهرا دعا کن ... که مشکلاتی که سر راهش قرار گرفته حل بشه ..

برای ازدواج خواهرم دعا کن ...

برای ازدواج همه جوون ها و خودم ...و همچنین سلامتی همه بزرگترهامون ...

حق یارت

 

تصویر tala
نویسنده tala در

سلام دوست عزیز انشاا... خود اقا دستتونو بگیره حتما دعات میکنم

تصویر tala
نویسنده tala در

سلام  برا هدایت همه جوونها دعا میکنم و از اقا میخوام  دعا خیری در حق همه جوونها بکنه .مخصوصا اونا که راهو گم کردن

اللهم عجل لولیک الفرج

تصویر tala
نویسنده tala در

سلام  حتی اگه اسم هم نگید اسم کاربریتونو  برا خدا و امام زمان میگم انشاا... مسجاب بشه ....

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

سلام عزیزم.ممنونم از دعات.....ان شاء الله خود حضرت زهرا یاریمون کنن....
اسممو چجوری بهت بگم؟؟؟

تصویر tala
نویسنده tala در

سلام بچه ها واقعا نمیدونم چی بگم فقط وقتی مشکل دیگرانو میخونم کمی اروم میشم

بچه ها من برا ازدواج همه دعا میکنم اما هر کسی دل خواست اسمشو اگه دوست داشت اسم کوچیکشو بگه براش دعا کنم و ب امام زمان عزیزمم بگم براش خیلی دعا کنه

منتظرم تا اسم بگید براتون مخصوص و انشاا... از ته دل دعا کنم . انشاالله بحق مادرمون حضرت زهرا گره بخت همه دختر و پسرا باز بشه و هر مانعی بر سر راه ازدواج جوونهاس انشاا... برداشته بشه.آمین یا رب العالمین.

تصویر baharee
نویسنده baharee در

زهرا جان اسم کوچیک من سمیه هست لطفن برام دعا کن> میتونی مطلب ارسالیمم بخونی خیلی مشکلم حاد شده و عجیب سردرگمم! خیلی ممنون عزیزم

تصویر مروارید

التماس دعا

تصویر GoldenView
نویسنده GoldenView در

دلتون پاکه واسه منم دعا کنید تا راهمو بتونم درست پیدا کنم...خیلی اوضاع معنوی زندگیم بهم ریختست...ممنون...

تصویر sedighe
نویسنده sedighe در

به نظر میاد دعاتون خیلی گیراست که اسم میخواید.

لطفا از ته دل برای من دعا کنید. همین که بگیدبرای  اللهم عجل لولیک الفرج به دست من میرسه انشالله cheeky

تصویر hosseinz
نویسنده hosseinz در

يكي ميگفت رفتم دانشگاه ؛ همه رو به چشم همسر ميديدم . ترم سه ازدواج كردم .

هيچي ديگه ؛ بعدش با آرامش به درسم ادامه دادم :)

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

ممنون از راهنماییت عزیزم
منم واقعا مخالف مختلط بودن کلاسام!اونم با پسرای 20ساله ای که بچه ان و هیچی از دانشگاه نمیدونن......
من خودم واقعا معذبم.....
کلاس خوشنویسی و حفظ قران میرم سرم شلوغ بشه اما بازم............

تصویر mohsen73
نویسنده mohsen73 در

ینی ما بلانسبت...یم

عجبا خیلی زورم میاد میگین پسر 20 ساله هیچی حالیش نی frown

تصویر سروناز20

اولا کاملا درکتون میکتم .. چون فضای دانشگاه و جو مختلطی که داره هر لحظه انسان رو یاد تنهایی هاش میاندازه ... به خصوص وقتی انسان درست کاری باشی و اهل دوستی با جنس مخالف هم نباشی که واقعا سخت بهت خواهد گذشت ...

نمیدونم واقعا هم چه راه کاری میتونه در این شرایط که عموما هم امکان ازدواج فراهم نیست ، مناسب باشه ؟؟

چون خودم هم این مشکلات رو داشتم و نتونستم بهش غلبه کنم ....

سخته ..خیلی سخت ... چون خودم تمام این دوران ها رو تجربه کردم کاملا ذرکتون میکنم .. منو شری خودت بدون...فقط بدون تنها شما نیستی .. من یقین دارم صد درصد بچه ها در دوران دانشگاه  این حس رو تجربه میکنن ..حس تنهایی و نیاز به شریک عاطفی... وعلت این که این برخی از  دختر و پسرا به دوستی تمایل پیدا میکنن هم متاسفانه همین مسئله هست ...

درستش واقعا اینه که کلاس دختر و پسر ها رو تو دانشگاه ها جدا کنن ..این اختلاط واقعا با فرهنگ وروحیه جوون های ما که سال های سال در مدارس جدا گانه بودن وبعد در دوره شدت غرایز و عواطف در کنار هم قرار داده میشن خیلیی  آزار دهندس ......... ما دوران کارشناسیمون کلاس ها مثل همه دانشگا ه ها مختلط بود ولی تو ارشد جدا بودیم .. واقعا تفاوتش رو حس میشد کرد ...ارشدم خیلی خوب بود ..حتی یه ترم شاگرد اول شدم ..!! در حالی که تو دوران کارشناسی افت تحصیلی فوق العاده شدیدرو داشتم .. نمیدونم چرا تو کشور ما این قدر اصرار دارن دختر و پسرارو تو یه کلاس بریزن...؟؟!!!!!

من جدا میتونم بگم این حس خیلی آزار دهندس ... خیلی هم رواج داره.. حالا اگر بخوایم یه راهکار هم بدیم که شاید  خیلی نمیتونه موثر باشه اینکه که با حست مقابله کنی!!!!!!! خودته سرگرم درس و امور جانبی خارج از میحط دانشگاه کنی .. در واقع خیلی متمرکز فضای دانشگاه نباشی و در کنار کلاس های درسیت  تو کلاس های مختلف و عمومی  هم شرکت کنی تا وابستگی روحی و روانیت به فضای دانشگاه کم تر بشه .... کلاس های هنری خیلی خوبن .. واقعا جواب میده .. چون خودم هم امتحان کردم... مطمئن باش سر حالت میکنه ...

تا حد ممکن سعی کن خودت رو صرفا معطوف به دانشگاه و کلاس های اون نکنی .. همین کلاس ها که گفتن ثبت نان کن .. واقعا ارزش داره... نگو وقت هم ندام..درسام زیاده ... اصلا این طوری نیست .. مطمئن باش سرحال میشی ...

موفق باشی

 

تصویر mohsen73
نویسنده mohsen73 در

من مخالفم

ینی منی که دانشگاهم فقط پسره الان دارم پشتک وارو میزنم

این مشکل اوناییه که نه اهل دوستین نه همسر دارن.یه جورایی تو برزخن

والا من که مرررررررررررررررررردم از تنهایی

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

آره صحبت کردم...خواهرم بشدت مخالفه...و به قدری حساسیت نشون میده که مامانم هم حساس شده و بیشتر پافشاری میکنه........

تصویر سیتاخانم

آفرین دختری!!!!

گل گفتی... yes

تصویر مهتاب2

به نام خدا

سلام

به نظرم این طرز فکر مادرتون باید با حرف زدن عوض بشه مثلا پدرت که موافقه هر از گاهی بهش بگه، شاید خواهر بزرگتر ازدواجش حالا حالاها نباشه و اگر اجازه به ازدواج کوچکتر ندیم موقعیت هاشو از دست بده و ضربه بخوره و این یعنی ما بهش ظلم کردیم و باید جوابگو باشیم. پدرت بگه، اطرافیان مورد اعتماد مادرت بهشون بگو بگن،

با خواهرت هم صحبت کردی؟ اون نظرش چیه؟ به نظرم اگر موافق باشه می تونه تو تصمیم مادرت موثر باشه. سعی کن اونم قانع کنی و یه جوری بهش بفهمونی که نیاز داری و مارتو قانع کنه

ان شاء الله مشکلت حل شه

تصویر عروس اشک های شبانه

اگر شما از وقتی رفتی دانشگاه احساس تنهایی می کنی، باید بدونی از خودت تنها تر هم هست من از دبیرستان احساس تنهایی می کنم. اگر شما 20 سالتون هست من 26 سالمه. اولش تحمل تنهایی برام خیلی سخت بود ولی این تنهایی رو گذاشتم پای امتحان خدا. این طوری به قضیه نگاه کن اگر خدایی نکرده بیماری قلبی داشتی اونوقت چی کار می کردی؟؟؟؟؟ خودت از یه بیمار چه انتظاری داری؟؟؟؟ اگر قرار باشه این بیمار یه ماه زندگی کنه به نظرت این یه ماه رو بهتره با گریه بگذرونه که چرا بیماری قلبی داره یا بهتره به این فکر کنه که تو این یه ماه می تونه چه کارهایی انجام بده.اگر یکم دیدت رو عوض کنی حالت یکم بهتر میشه. البته منم دلم از رفتار خانواده ام پر  هست نمی دونم که مطالب ارسالی من رو خوندی یا نه .می تونید به پست های من یه سری بزنید. ولی بعضی وقت ها واقعا از دنیا سیر میشم. من وقتی با خدای خودم  حرف می زنم همیشه بهش می گم هنوز منتظر عدالت و انصافت هستم. هنوز بهت ایمان دارم و دوست دارم ، هنوز ازت می ترسم و گناه نمی کنم. خدایا این هنوز ها را از من نگیر. خدایا ترست رو از من نگیر خدایا ایمانت رو از من نگیر و خدایا قلبم رو از عشقت خالی نکن.

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

ممنون از حرفات بی کران جان.....
نمیدونم چی بگم......خدا بینا و رحیمه...ان شا ء الله جوابمون رو میده.