سوء استفاده و فرار از محل کار

19:13 - 1397/10/22

سلام

من دختری هستم که تو محل کارم همه خانم بودیم. فقط مدیرمون مرد بود. خانمشم ساختمون روبه رویی مون مدیر بود. من نوبت صبح کار میکردم و با مدیرمون که آقا بود و عصر میومد دفتر فقط صبحها تلفنی کارها رو چک میکردیم. یک بار من حالم خوب نبود و داشتم گریه میکردم که مدیرمون زنگ زد فهمید دارم گریه میکنم من هم گفتم دلم برای پدرم تنگ شده چون بابامو از دست دادم. اونم خیلی با محبت گفت تو جای دخترم هستی و ارتباطی بین ما شکل گرفت. هر روز میگفت بیا باهم بیرون بریم و بیا با من درد دل کن، من هم به بهانه های مختلف نمیرفتم. تا اینکه یکبار باهاش رفتم بیرون ولی خیلی معمولی فقط درد دل کردم و واقعا حس کردم خدا پدری دوباره بهم داده. تا اینکه کم کم حس کردم روابطمون از حالت عادی داره خارج میشه و بهش گفتم من دیگه با شما جایی نمیام و بنظرم این رابطه صحیح نیست. اونهم گفت اشکالی نداره فوقش صیغه محرمیت میخونیم که پدر و دختر بشیم، اما من قبول نکردم. شیفت هامون جابه جا شد و من گاهی مدیرمون و عصر میدیدم. همش حرفهای عاشقانه میزد و میگفت خوش بحال بابات که میتونسته دست تو رو بگیره و ببوسه تو رو.  منم ناراحت شدم و گفتم دیگه به من زنگ نزدیدو این حرفها رو نگید. تا اینکه یه بار که شیفت عصر بودم فشارم پایین افتاد و همکار خانمم هم نبود. نفسم گرفت و نیاز به کمک پیدا کردم. به مدیرمون گفتم خواهش میکنم به اورژانس زنگ بزن. اونهم گفت من خودم بلدم این دوره ها رو. ولی داشت منو میکشت. خلاصه با اصرار من اورژانس اومد و حالم کمی بهتر شد اما نگذاشت من رو بیمارستان ببرن گفت خودم میبرمش. کاملا منو بغل کرده بود و چون دستم حس نداشت دستم رو می مالید. کمی که حالم بهتر شد گفت من برات صیغه خوندم و تو رو ده سال زن خودم کردم. بعد هم من شروع به گریه کردم و زدم خودم رو. اونهم منو سفت بغل کرده بود و گرفته بود و می بوسید تا جایی که حتی لبهای من رو بوسید. از فردای اون روز سر کار نرفتم و به خانم این آقا گفتم روابط ما از حالت کاری خارج شده بود و من واقعا خودم رو مقصر میدونم و دیگه نمیام سر کار.

اما اون آقا به همه گفته این دختر همش به من ابراز محبت میکرده، واقعا کار درستی کردم از اونجا اومدم بیرون؟ قصد این آقا سو استفاده بوده؟ به خانمش گفتم چی درست بوده؟

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/139888

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 2 =
*****
تصویر هدایت
نویسنده هدایت در

سلام

فقط یه جمله.شیطان در کمینه 

روابط خارج از عرف همیشه با یه نیت خیر شروع میشه 

از پیام تبریک عید غدیر یا تسلیت روز شهادتی.

هنوزهم یه عده بیان بگن چه اشکالی داره روابط اجتماعی داشته باشی اسم با مسمایی هم میذارن  "روابط اجتماعی"

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

واقعا به کار و پول محتاجی؟

واقعا می صرفید اگر بلایی سرت می آورد؟

یه بار هست که یه دختر زندگیش متوقف بر رفتن تو این محیطهاست

خب بیچاره ناچاره

اما اگه واقعا احتیاج نداری ، این محیطها سمّه

برو یه محیطی که دخترونه باشه

یه کار هنری

خیاطی

آرایشگری

.........

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

این درددل و ارتباطات خارج از عرفی که باهم داشتید، کاملا اشتباه بود. اینکه در خلال رابطه متوجه سیگنال‌های منفی طرف مقابلتان شدید، ولی نخواستید یا نتوانستید که در این زمینه قاطعانه و محکم پاسخ درخور و مناسبی را به ایشان بدهید، این مسئله باعث یاغی تر شدن او نسبت به شما شد تا جایی که او وارد حریم‌های شما شد و شما هم نتوانستید رفتار محکم و قاطعانه و درستی را به ایشان بدهید. در هرصورت باید خدا را شاکر باشید که این رابطه به جای باریکتری نکشید. 

البته اینکه این مسئله را با همسر ایشان در میان گذاشتید، کاملا اشتباه محض بود؛ چرا که اولا طبیعی است که هیچ همسری، حرفهای کسی را که بر علیه شوهرش ادعاهایی را مطرح می‌کند، آن هم بدون دلیل و مدرک، به راحتی قبول نمی‌کند. ثانیا مدیر شما هم برای رفع اتهامات از خودش، تمام اشتباهات و گناهان را به پای شما می‌نویسد و ذهنیت دیگران را هم نسبت به شما خراب می‌کند. 

اما تصمیم شما به نرفتن سرکار باتوجه به وضعیت پیش آمده، گرچه از جهاتی به ضرر شما تمام شد، ولی شاید با توجه به این شرایط، بین گزینه بد و بدتر مجبور به انتخاب گزینه بد شدید. با این حال نباید بیش از حد خودتان را ناراحت و سرکوفت بزنید یا ... بالاخره شاید اگر کمی در روابطتان و نحوه آن قاطع تر بودید و حریم‌ها را رعایت می‌کردید، هرگز به اینجاها نمی‌کشید. در هرصورت این تجربه هرچند تلخ را به عنوان یک تجربه آموختنی استفاده کنید و از اشتباهاتی که داشته‌اید، برای تجارب آینده درس بگیرید. ضمنا برای خلاصی از خودخوری‌های فکری درباره اتفاقات پیش آمده، توصیه می‌کنم از گریه کردن در درگاه خدا غافل نشوید چون هم سبک می شوید و هم باعث تقویت روحیه اعتقادی شما می‌شود و بدانید که ارتباط با خداوند می‌تواند به بسیاری از نیازهای درونی انسان از جمله احساس امنیت، آرامش، رضایتمندی، اعتماد به نفس و... پاسخ دهد.

موفق باشید.

تصویر ma37442
نویسنده ma37442 در

ممنون از راهنمایی شما. البته من وقتی به خانمشون این موضوع رو گفتم ایشون گفتند من شوهرم رو میشناسم با همه خانمها راحته. اگر ببینم کسی رو دوست داره راحتش میگذارم که بره. هر کسی جای من بود نمی تونست با این آقا زندگی کنه. ولی کاملا حرفتون درسته در محل کار پشت سر بنده حرفهای بدی زده و تمام کارهای خودش رو به گردن من انداخته. دیگه کاری هست که خودم کردم، واقعا انگار عقلم کار نمیکرد، من حتی یک دوست پسر هم تا بحال نداشتم،اما این مرد پنجاه ساله.......

تصویر hosein۶
نویسنده hosein۶ در

اره خیلی خوب کاری کردی اومدی بیرون . معذرت میخام علنن مدیر ازت سو استفاده میکرده چه طور هیچی بهش نگفتی . اگه یکی با خواهرهای من این کار رو بکنه اون طرف رو جر میدن . بعدش هم به من میگن که جرش بدم .

متاسفانه شرکتهای خصوصی اکثرا از این فسادها توشون هست . یه کم فکر کن اصلا چرا باید فشارتون پایین بیفته شاید یه چیز هم به خوردتون داده که این اتفاق براتون افتاده

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

فقط من این رو فهمیدم که خدا خیلی شما را دوست داشته که اتفاق دیگری براتون نیفتاده. واقعا بین تمام پیغامهای انجمن ، مورد شما واقعا من رو بهم ریخت. شما خودتان خودتان را گول زدید. واقعا حالم بد شد. پس به قول دوست عزیزمون m121 توبه کنید. خداوند به شما فرصتی دوباره داده و شاید پشت این اتفاق حکمتی نهفته بوده برای شما تا دنیای اطرافتان را بهتر بشناسید و انقدر ساده لوحانه برخورد نکنید. 

تصویر M121
نویسنده M121 در

اینک شما با این اقا روابط غیرکاری برقرار کردید و باهاش بیرون رفتین اشتباه محض بود یجور میدون دادید چراغ سبز ب عبارتی. رک بهت بگم هیچ عقل سلیمی دلایل شما رو  ک این حرکت رو توجیه کردید نمیپذیره . اصلا شما ی همکار خانوم دیگ هم داشتین چطور با شما جور شد رو علتش خودتون جستجو کنید

نکته ای ک خیلی  تعجب اور بود  حماقت شما بود اینک شما دیگ با توجه ب حرکات قبلی و سوء نیتش  این اقا باید ایشون رو میشناختین احتیاط بیشتری میکردید یعنی اگ بنا بود کارتو رها کنی ها همون موقع بود ول نکردی هم اشکال نداره  عقل حکم میکرد ک بیشتر مواظب باشید بالاخره ملخک یبار جستی دوبار جستی اخر ب دستی ملخک ...

شما میدیدی عزیزم همکار خانمت نیست خب چرا با این حیوون تنها موندی؟ اصلا حالت بد شد تا در خروجی چقد راه بود ک هم خودتو بندازی تو خیابون ی مسلمون پیدا میشد دستتو بگیره!؟ تا ساختمون روبرویی چقد فاصله بود؟ شما ک هوشیاری داشتی حرفم میزدی ی تلفن نمیتونستی بزنی ب ساختمون روبرویی ک ی عده همکارات اونجا بودن ؟  دور از جون سکته ک نکرده بودی اورژانس اومد خب باهاش میرفتی وایسادی چیکار... بگذریم

من ک حالم ب هم خورد از پستی اون اقا هم از حماقت و سادگی شما دلم میخاد اون اقا رو بگیرم و کتکش بزنم فقط.

همه ما اشتباه میکنیم شاید اگر من در شرایط شما بودم صدها برابر بدتر عمل میکردم اما  درهای توبه خداوند ب روی  همه ما بازه اولین قدم برای توبه هم پذیرش اشتباه خود و توجیه نکردنش هست یا علی.... 

 

تصویر ma37442
نویسنده ma37442 در

بله من صد در صد خودم رو مقصر میدونم و اشتباه و گناه خودم و گردن هیچ کس نمیندازم. حتی به خانمش هم گفتم من خودمو مقصر میدونم. این زن هست که نباید پا بده و جلو بره. در واقع ترمز دست زنه. ولی وقتی حالم بد شد من دست و پام بی حس بود و فقط افت فشار نداشتم.کلا بدنم بی حس بود. وقتی اورژانس اومد دیگه کار از کار گذشته بود. چشمام هم بسته بود و فقط گوشم می شنید، حتی ببخشید ادرارم رو نتونستم کنترل کنم. فقط با ابرو و اشاره صحبت میکردم. در حدی که حتی نمی تونستم دستم رو حرکت بدم. 

منو همکار خانمم شیفتی کار میکردیم یعنی یک روز درمیون صبح و عصر بودیم و فقط موقع تحویل صندوق هم رو میدیدیم. که گویا به ایشون هم پیشنهاد بیرون رفتن داده ولی پدرشون زود جریان رو فهمیده و نگذاشته ادامه بده. (این موضوع رو من نمی دونستم). یه مستخدم خانم داشتیم که عصرها زود میرفت و من و مدیرمون اونجا با مشتری ها تنها بودیم. اون روز هیچ مشتری نداشتیم.

تصویر M121
نویسنده M121 در

متاسف شدم عزیزم ،،، تجربه ای میشه براتون مواظبت بیشتری کنید ب هر حال از این دست افراد  اطراف همه ما هست ما هم ک معصوم نیستیم همه مون اشتباه میکنیم، خودخوری کردن و فکر و خیال هم خیلی نکن بالاخره اتفاقی ک افتاده و باید درس گرفت میتونست بدتر از این باشه ب هر حال

من ک بی نهایت متاثر شدم از اتفاق پیش اومده براتون و از خداوند میخوام بهت ارامش بده.

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

با سلام

حتما این جمله را شنیدید که می گویند در جایی که زن و مردی تنها باشند حتما نفر سوم شیطان است. شما به خیال خودتان برای او درد دل میکردید اما در آن مرد شور و غوغا به پا می کردید. هیچ وقت یک مرد نمی تواند برادر، پدر و محرم شما باشد. شاید برای شما که خانم هستید فقط احساس پدرانه بوده، اما شک نکنید اون آقا شما رو به چشم دخترش نگاه نمی کرده. گریه یک زن مرد را وادار به دلسوزی میکند و ممکن است بهترین مردها را هم به گناه بیندازد. کار درستی کردید که آنجا را ترک کردید.

درس عبرتی برای شما شد که دیگر درد دل خود را به هیچ کس نگویید. و از همه مهمتر اینکه با هیچ مرد جوان، پیر، مجرد، متاهل به تفریح نروید. 

تصویر Mohammad7
نویسنده Mohammad7 در

امان از شما خانما ...

باهاش بیرون رفتید و درد و دل و ...

توقع نداشته باشید شیطان بیکار بشینه .

 

خواهر من شما حتی نباید جواب تلفن هاشو غیر از کار میدادید.

چه برسه به خودش اجازه بده پیشنهاد بده.

 

الانم اونجا رو ترک کردید کار خوبی کردید.

به همسرش هم گفتید کار خوبی کردید.

حداقل مانعش بشه یه نفر دیگه رو بدبخت نکنه