بله من صد در صد خودم رو مقصر میدونم و اشتباه و گناه خودم و گردن هیچ کس نمیندازم. حتی به خانمش هم گفتم من خودمو مقصر میدونم. این زن هست که نباید پا بده و جلو بره. در واقع ترمز دست زنه. ولی وقتی حالم بد شد من دست و پام بی حس بود و فقط افت فشار نداشتم.کلا بدنم بی حس بود. وقتی اورژانس اومد دیگه کار از کار گذشته بود. چشمام هم بسته بود و فقط گوشم می شنید، حتی ببخشید ادرارم رو نتونستم کنترل کنم. فقط با ابرو و اشاره صحبت میکردم. در حدی که حتی نمی تونستم دستم رو حرکت بدم.
منو همکار خانمم شیفتی کار میکردیم یعنی یک روز درمیون صبح و عصر بودیم و فقط موقع تحویل صندوق هم رو میدیدیم. که گویا به ایشون هم پیشنهاد بیرون رفتن داده ولی پدرشون زود جریان رو فهمیده و نگذاشته ادامه بده. (این موضوع رو من نمی دونستم). یه مستخدم خانم داشتیم که عصرها زود میرفت و من و مدیرمون اونجا با مشتری ها تنها بودیم. اون روز هیچ مشتری نداشتیم.
بله من صد در صد خودم رو مقصر میدونم و اشتباه و گناه خودم و گردن هیچ کس نمیندازم. حتی به خانمش هم گفتم من خودمو مقصر میدونم. این زن هست که نباید پا بده و جلو بره. در واقع ترمز دست زنه. ولی وقتی حالم بد شد من دست و پام بی حس بود و فقط افت فشار نداشتم.کلا بدنم بی حس بود. وقتی اورژانس اومد دیگه کار از کار گذشته بود. چشمام هم بسته بود و فقط گوشم می شنید، حتی ببخشید ادرارم رو نتونستم کنترل کنم. فقط با ابرو و اشاره صحبت میکردم. در حدی که حتی نمی تونستم دستم رو حرکت بدم.
منو همکار خانمم شیفتی کار میکردیم یعنی یک روز درمیون صبح و عصر بودیم و فقط موقع تحویل صندوق هم رو میدیدیم. که گویا به ایشون هم پیشنهاد بیرون رفتن داده ولی پدرشون زود جریان رو فهمیده و نگذاشته ادامه بده. (این موضوع رو من نمی دونستم). یه مستخدم خانم داشتیم که عصرها زود میرفت و من و مدیرمون اونجا با مشتری ها تنها بودیم. اون روز هیچ مشتری نداشتیم.