عشقی که برادرم را 15 سال خانه نشین کرد

09:08 - 1393/08/08

سلام
برادر من متولد مهر 57 هستش و حدود 10-15 سالی هست که بعد اینکه عاشق یک دختر شد، افسردگی گرفت و درسش را در مقطع کارشناسی مدیریت صنعتی ناتمام گذاشت و تنها در خانه نشسته و با بیرون هیچ ارتباطی ندارد و بیرون هم نمیرود.
والدینم یک آپارتمان به اون دادند و ماهیانه بودجه ای رو براش درنظر گرفتند... ولی هنوز دختر مناسب برای ازدواج با او پیدا نکردند.
چطور میتوانیم چنین دختر صبوری برای برادرم پیدا کنیم؟
پدر مادرم سن بالایی دارند و الان زمان استراحتشون هست... اگر برادرم سریعتر زن بگیره راحتتر میشن.

http://btid.org/node/44527

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
16 + 1 =
*****
تصویر qaz
نویسنده qaz در

سلام .دوست عزیزم

شما الان با دوتا مساله مواجهید .یکی اینکه برادرتون شکست عشقی خورده دوم اینکه رابطه برادرت با بقیه اعضا خانواده کمرنگ شده.

در مورد مساله اول یعنی شکست عشقی دلیل این شکست رو اول باید پیدا کنید اینکه پدرمادرتون اصلا نذاشتند که پاپیش بذارید یا اینکه رفتید خواستگاری اونها موافقت نکردند و اگر موافقت نکردند علت چی بوده دختره نخواسته یا خود دختر میخواسته و خانوادش نذاشتند ؟؟؟؟همه اینها مهمند .اگر میتونید و وقت هم داری خودت یه بار برو ببین الان دختره توی چه وضعیتیه اگر ازدواج کرده حالا ظاهرا زندگی خوبی داره یا خدای ناکرده کارش به طلاق کشیده و....البته درسته که نباید توی زندگی دیگران سرک کشید ولی این که من میگم فقط اینه که ببینی حداقل ظاهر زندگیش چه طوریه بعد هم کسی که تونسته یک جوان و یک خانواده رو اینطور به این وضع بندازه خوب بدنیست شما هم لااقل بدونید که اون الان خودش به چه روزی دچار شده.البته ابدا برادرتون رو در جریان نذارید .این توصیه اول چون بالاخره اگه از وضع الانش اگاه بشید شاید بتونید به برادرتون بقبولونید که این ادم واقعا اونی نبوده که فکرش رو میکرده و حتی اگر لازم شد بذارید خودش هم ببینه که متوجه بشه و خلاصه بستگی داره و طبق وضعیت الان اون دختر میشه راهی رو برای اینکه برادرتون تکلیفش مشخص بشه تعیین کرد.

دوم وضع خانوادتون هستش که من فکر میکنم قبل از این قضیه خوب بوده ولی بعد از عاشق شدن دچار مشکلاتی شدید.اول باید یک نفر که توی خانوادتون داداشتون بیشتر باهاش راحته و دوستش داره و حرفش بیشتر برو داره بره و باهاش سر حرف رو باز کنه و حتما کسی هم باشه که داداشتون باهاش دعوا نکرده باشه و خلاصه روش بهش باز نشده باشه.به نظرم شما گزینه خوبی میتونیدباشید.باید سر حرف رو باهاش باز کیند حتی اشک بریزید و بهش بگید که دوستش دارید و حرفش رو میفهمید و دقیقا درکش میکنید خلاصه بهش محبت کنید اول شما بعد هم به مرور بقیه اعضای خانواده و ضمنا اشتباهاتش رو هم به گونه ای که از یک راه کاملا درست و بی ضرر باشه بهش گوشزد کنید و بگید زودتر معذرت خواهی کنه چرا که به صلاح خودشه .مثلا برخورد فیزیکی با پدر و مادر کم چیزی نیست خدا گفته صدا رو نباید بلندتر از صدای پدر و مادر برد چرا برسه به اینکه....ضمنا اینطوری صداقت و محبت شما هم بیشتر بهش ثابت میشه و میفهمه که فقط بهش ترحم نمیکنید بلکه دارید محبت میکنید و دارید کدورت ها رو برطرف میکنید ضمن اینکه پدرومادرتون هم احترامشون رعایت میشه و دیگه ناراحتی توی دلشون نمیمونه هرچندکه ممکنه صبور باشند و فراموش کرده باشند ولی درهرصورت باید از دلشون دراورد و ازشون عذرخواهی و حلالیت خواست.وقتی که انشاالله یکم اوضاع داخل خونه خوب شد و واقعا محبتها و احترامها بیشتر شد دوباره انگار برمیگردید به شرایط قبل از قضیه عاشقی و یه جورایی هم برادرتون دوباره انگار مستعد میشه برای پذیرفتن یک عشق تازه و بهترین زمان وقتیه که شما تا اون موقع یک دختری که واقعا هم صبور باشه هم تشنه محبت و هم احساساتی میتونه وارد زندگی برادرتون بشه و دیگه چی از این بهتر.باور کنید من افراد زیادی رو دیدم که شکست عشقی خوردند ولی با ورود به هنگام یک فرد بااحساس واقعا نه فقط گذشته رو فراموش کردند بلکه محبتشون به فرد جدید خیلی بیشتر هم بوده .امیدوارم موفق باشید

تصویر Mohammad_1365

سلام

یارانش رو قطع کنیدcheeky

ظاهرا این قضیه یارانه رو خانواده شما از 15 سال قبل بهش عمل می کردن.(شوخی کردم)

آخه آبجی اگه یه پولی هر ماه به من بدن و یه خونه مگه فرصت میکنم به چیز دیگه ای فکر کنم.

بهترین کار اینه که دیگه بهش پول ندید. وقتی خودش بیاد تو جامعه کم کم یادش میره و میتونه به آدم های دیگه فکر کنه. چه بسا اصلا عاشقی یادش بره.

من خودم دوران دانشجویی به خانمی علاقه مند بودم اما به هر دلیلی نشد و اون ازواج کرد. اول برام سخت بود اما وقتی رفتم دنبال کار و کار کردن تا حد خیلی زیادی فراموشش کردم و می بینم آدم های دیگه ای هم هستن برای ازدواج.

 مخصوصا از مادرتون بخواهید که دیگه بچشون بزرگ شده و با این برخورد فقط آینده بچشون رو خراب میکنه

تصویر bahar
نویسنده bahar در

والا منم گفتم بهش.. خیلی هم گفتم که به زور بفرستنش سرکار... انقدر بهش بیخودی نرسن....حرف گوش نمیدن دیگه

تصویر mr pajoohi
نویسنده mr pajoohi در

حالی که داره رو می فهمم. مقصر دل برادرته.

«صدای من رو
از پشت شیشه ی مانیتور می شنوید...
مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش بغض دارن
مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون
زیر چونشونه
در ضمن ،
پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته........»

تصویر صادق8
نویسنده صادق8 در

سلام اون دختری رو که عاشقشه پیدا کنین اگه هنوز ازدواج نکرده باشه و قضیه برادرتونو بفهمه حتما جواب مثبت میده .

تصویر bahar
نویسنده bahar در

اون احتمالا ازدواج کرده، و قبلا که همسایه مون بود اهمیتی بهش نمیداد...

تصویر bahar
نویسنده bahar در

ممنون از دوستان، بخصوص "مظهر آرامش" و "سروناز" بابت همدلیشون...

حقیقتش من میترسم... یعنی از خیلی وقت پیش یا همون بچگی، بابام من رو از برادرم ترسونده... چندین ساله ندیدمش و در رو رویش میبستم چون بابام گفته بود... مادرم مخالف بود ولی خب این ترس در من شکل گرفته و نمیتونم نه ببینمش نه باهاش حرف بزنم که منم برم تو افکارش... میدونم این درست نیست ولی چیزیه که پیش اومده... ترجیح میدم از دور اگه بتونم کمکی کنم، چون هنوزم میترسم.

(متاسفانه این ترسوندن باعث شده حتی خودمم از اکثر پسرهای غریبه هم بترسم، و بقیه هم این ترس رو متوجه میشن)

تصویر سروناز20

پس در واقع طردش کردین ...!!!!!!!و در واقع اونو تو مشکلاتش تنها گذاشتین .. احتمالا الان تنها کسی که داره مادرتونو...؟؟

خیلی براش ناراحت شدم ...یه جورایی دلم براش سوخت ..مگه برادرتون چه گناهی مرتکب شده که باهاش این کار رو کردین ...یا چه طور آدمی بوده؟؟ بالاخره هر چی باشه آدمه....احساس داره (شاید از خود شما هم بیشتر که 15 سال به پای کسی مونده..)... پدرتون باید برادرتون رو به خاطر فرزند بودنش میبخشید نه این که 15 سال زجرش بده ورهاش کنه ...

الان بدترین جرم ها هم 15 سال حبس براش نمی کشن  که خانواده شما 15 ساله ایشون رو محکوم به طرد شدن کرده..

فکر میکنم وقتشه واقعا یه تجدید نظر تو رفتارهاتونو طرز تفکرتون نسبت ایشون  داشته باشین .. آگه ما به خودمون وخانوادمون  به هم رحم نکنیم پس کی باید به ما رحم کنه..؟!!!!!!!

ترس از چی ..؟؟آخه چه چیز یه پسر شکست خورده وتنها ترسناکه ..میترسین بهتون حمله کنه؟!! بخوردتون؟؟؟؟

ببخشید رک میگم ولی ترس از برادر غیر منطقیه ؟؟ نمیگم الان برین برادرتون رو بغل کنید و....ر ولی وقتشه دیگه دست از این ترس های بی معنی بردارین ...واقتشه  کم کم به برادرتون نزدیک بشین ...هر قدر شما بیشتر ازش فاصله بگیرین طبعا اونم از دنیای واقعی وشما و خیلی چیزای دیگه فاصله میگیره و بیشتر تو گذشته باقی میمونه کنه ... ساده بگم تو این 15 سال رفتار غلط خانوادتون با برادرتون نقش زیادی تو وضعیت روحی و بد الانش داشته وداره... و تا زمانی که شما با ایشون آشتی نکنید به نظر من محاله اون با دنیای واقعی وادم ها آشتی بکنه....

تصویر bahar
نویسنده bahar در

میدونم... ترسی که پدرم توی من و خواهرم به وجود آورده از اون و بی توجهی خود پدرم به اون و همچنین تنبلی که مادرم تو برادرم بوجود آورده که سرکار نمیره و همه چیز رو واسش مهیا میکنه(ماهی بهش میده بخوره، ماهیگیری یادش نمیده)... همه ی اینها رو میدونم... ولی من از بچگی اینطوری بزرگ شدم. و الان مادرم مثل همیشه صرفا غذا بهش میده بخوره

ترس رو هم بخاطر دعواهای فیزیکی که با پدرم داشت و همچنین اینکه مادرم رو میترسوند و بهش بی احترامی میکرد... با خواهر بزرگم هم از بچگی لج بود و اون هم کاری به کارش نداره...

خلاصه اینکه من از یه سنی به بعد انگار بدون برادر بزرگ شدم و ندیدمش(دوران دبستان و قبل اون یادمه باهام بازی میکرد و مثلا شطرنج و کشتی و بقیه بازی ها)

ولی بجز اینها کاری از دستم برنمیاد؟ یا طوری که همدمی، زنی کسی داشته باشه؟

تصویر سروناز20

خوب به نظرم اگه قصد دارین به برادرتون کمک کنید با باباتون مستقیم یا غیر مستقیم حرف بزنید که کم کم دست از این رفتارش برداره و با برادرتون آشتی کنه.. احتمالا رفتار های برادرتون پدرتون رو ناراحت کرده ولی قبول کنیم خیلی از ما آدم ها گاهی یه کارایی میکنیم ولی بعدش پشیمون میشیم ..مثلا خود من یه پسر عموم داشتم که سر ارث ومیراث با بابای من درگیری لفظی خیلی بدی پیدا کردن جوری که پسر عموم که 40 سال از بابای من کوچک تر بود اومد و توی خونه ما و به بابام ناسزا گفت و رفت ...ما تا مدت ها نظرمون نسبت بهش خراب شده بود و بابام ازش متنفر بود..ولی اون بعد چند سال از در دیگری وارد شد و با این که خانوادشون با ما قهر هستن و... بعد ازدواجش هر ساله عیدا با زنش میان خونه ما و و حتی یه بار عموم رو به زو ر  آورده بود  و الان بابام و عموم با هم دوست شدن و قضیه تموم شده... و کدورت ها رفع شده ...برادر شما هم بعد این همه سال قطعا تو وجودش میدونه اشتباه کرده ..ولی شاید پدر شما فرصت آشتی رو بهش نداده و این یعنی بازم ترس و این همه اختلاف بی معنی و خطاس ..و خودش نوعی ظلم..

نهایتا با باباتون صحبت کنید و ازش بخواین حق پدریشو انجام بده 15 سالا زمان کمی نیست برای متنبه شدن و عوض شدن..خود شما هم دیدتون رو به برادرتون مثبت کنید اون وقت میشه روابط رو جور بهتری شکل داد..موفق باشید

تصویر سروناز20

به نظر منم باید اول وضع روحی وامید به زندگی در ایشون ایجاد بشه بعد برین سراغ کار بعدی ..تا وقتی برادر شما حالش خرابه پس ازدواج کردن حالشو فقط بدتر میکنه .. اما برای بهتر کردن حالش ...واقعا نقش خواهری خودتونو جدی بگیرید... من خودم چند سال پیش یه برادرم دچار افسردگی و اضطراب شده بود .. دیگه مجبور شده بود با قرص و.. خودشو آروم کنه خود من شخصا اولین کاری که کردم با توجه به این که میدونستم برادرم فرد تنهایی هست و دوست و رفیق هم نداره گوشی مبایلمو با سیم کارت رسما دادم به داداشم ..(البته اون وقت ها گوشی مبایل داشتن تازه مد شده بود (6 سال پیش و)من هم بر حسب جو دانشگاه بابامو مجبور کرده بودم)...

خلاصه کنم براتون نقش پدر ومادر و خود شما خیلی میتونه پررنگ باشه ... گاهی باید به ادم ها یادآوری کرد هنوز هم زندگی جریان داره وهنوزم میشه شاد بود ... با خرید یه هدیه کوچیک  یا بزرگ تر (از خرید یه پیران گرفته تا کادویی بزرگ تر مثل ماشین و..) یا تعریف و تمجید دلسوزی حرف زدن و... میشه حس خیلی خوبی در دیگران ایجاد کرد و غم هارو از دلشون پاک کرد ...حتی گاهی خرید یه کتاب امید بخش هم میتونه تاثیر زیادی روی فرد بذاره ...

امید وارم موفق باشید

تصویر mazhararamesh

*مادر پدرم راههای زیادی از جمله روان شناس، روان پزشک، بیمارستان، روحانی، مسجد و دعا و مشاور ازدواج و مغازه خریدن براش که کار کنه و صحبت کردن اقوام و نزدیکان و پیدا کردن دخترهای مختلفی و خیلی چیزا رو امتحان کردند... نمیشه که نمیشه، تو این 15 سال که والدینم بیکار ننشستن، راههای مختلفی رو امتحان کردند ولی نشده.... بعضیها گفتن براش زن بگیرین درست میشه...*

 

مخاطب گرامی!

از اینکه خواهر دلسوزی هستید و برای برادر و پدرو مادر وحنی شرایط خود ذلسوزانه دنبال راه حل هستید قابل تحسین هست و امیدی میبینید، پس امیدوارانه پیش برید باز

اما بقول خودتون تلاش چندین ساله( علمی و عملی) ناکارآمد بوده پس در این شرایط هم حتی زن گرفتن (از منظر فقط زنی رو زن ایشون کردن) مشکل رو حل نمیکند ،یقینا شما زن را با همدم مساوی قرار میدید و خواستگار زن گرفتن ایشون هستید، این همدم باید شرایط برادر شمارو قبول کند که دچار افسردگی هست و آیا بتواند این افسردگی رو حل کند یا نه!

لذا لازم است تلاش خواهرانه به جد کنید، این برگشت به دنیای واقعی ایشون نیاز به  شوک عاطفی از آینده نگری دارد ، باصحبت کردن و منطق آوردن و یواش یواش رفتن به طبیعت و القا مفاهیم اعتقادی توحید و توکل و ...

به هرحال شما بعنوان یک جنس مخالف بیشترین کاتالیزوری میتونید باشید تابرادر را با دنیای بهتر زیستن آشنا کنید تا افکار گذشته و عشق از دست رفته به مرور کنار گذاشته شود، یادتون باشه فراموش کردن عشق محاله،ولی باید القا بشه که این عشق غائب، باید کنار گذاشته شود

 

موفقید ان شاء اللهف خبرهای خوشی بیارید اینجا

 

این ایام همه  با دلشکستگی دعا کنیم برای شفای روحی برادرمون

تصویر سروناز20

درسته خواهر تاثیر زیادی میتونه داشته باشه ...یعنی میتونید ناجی باشید...

تصویر yosef
نویسنده yosef در

اشتباه كرده . بعضي از اشتباهها هم قابل جبران نيستند . البته برادرتون ميتونند جبران كنند.دير نشده.

تصویر ستاره
نویسنده ستاره در

سلام برشما

برادر شما هنوز با این همه راه حل درست نشده بازن گرفتن درست نمیشه فقط دختر مردم بدبخت میکنید ولش کنید تا زمانی خودش نخواهد هیچی درست نمیشه

تصویر راحله
نویسنده راحله در

خیلی از ادما هستن که مثل برادر شما به پای عشق اول تو عالم خودشون دیگه تجرد رو انتخاب میکنن. اکثرا افراد درون گرا اینجورین. نمیدونم . نمیگم در حد ده و یا پانزده سال....ولی درک میکنم که ایشون چه احساسی دارن. ایشون عشقه اون خانم رو همچنان در دل داره. ولی یک طرفه. گاها شاید امید وصال هم باشه. یه جورایی بند عاطفی رو پاره نکرده....چون زمان زیادی گذشته موافقت کنه بره مشاور خیلی خوبه

تصویر آقا سعید

با سلام

بنظرم ولش کنین .اینقدر دو رو ورش نرین .اون باید این موضوع رو با خودش حل کنه.با زن گرفتن هم حل نمیشه فقط دختر مردم بدبخت میشه (مثل داستان باران خانم)

اگرم نتونست مشکل رو حل کنه آسمون به زمین نیومده ؟!!

اون دل زخمی داره که فعلا نمیتونه دلدار کسی دیگه باشه.

من خودم یه نمونش و واقعا ایشونو درک میکنم

 

تصویر IMAN
نویسنده IMAN در

سلام دختر 

یه زن خوب پیدا کنید برا داداشی . شبیه همونی که عاشقش بود . مخصوصا قیافه اش شبیه همون باشه .یا اخلاقش . 

ولی قبلش حتما بره دکتر و روانشناس اینجوری اون زن هم دیوونه میشه .

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

قبل از اینکه بخواهید برای برادر خود همسری پیدا کنید ابتدا باید مشکل خودش را حل کنید. لذا اگر ایشان به افسردگی مبتلا شده حتما باید تحت درمان پزشک قرار گیرد و مراحل درمان را طی کند.

وقتی تحت درمان قرار بگیرد پزشک زمان ازدواج او را مشخص خواهد کرد. مثلا ممکن است ازدواجش را به بعد از بهبودی نسبی برادرتان موکول کند و شاید هم در حین درمان بگوید ازدواج به بهبودی ایشان کمک میکند.

وقتی وضعیت ایشان تا حدودی به حالت عادی برگردد آن موقع ازدواج او هم راحت خواهد بود ولی اگر بخواهید همین الان با شرایطی که دارد اقدام به همسرگزیبی برای ایشان کنید نه تنها در پیدا کردن مورد با مشکل مواجه میشوید؛ چون تقریبا کسی حاضر به پذیریش این شرایط نمیشود، بلکه اگر پیدا هم بشود باز هم احتمال ایجاد مشکل در زندگی و اختلافات زن و شوهری وجود دارد. کمترین مشکل این است که ایشان شغلی ندارد و با این وضعیت نمیتواند به زندگی خود ادامه دهد. کمک پدر و مادر شما هم هیچ وقت مادام العمر نخواهد بود. حتی اگر باشد هم این مسئله برای ایشان و خانواده ای که قرار است تشکیل دهد مشکل ساز میشود. اگر کار به این مرحله برسد، طبیعتا وضعیت ایشان از شرایطی که الان دارد بدتر خواهد شد.

پیروز و سربلند

تصویر bahar
نویسنده bahar در

فکر کنم شما متوجه موضوع نیستید... اینجوری که میگین نمیشه... مادر پدرم راههای زیادی از جمله روان شناس، روان پزشک، بیمارستان، روحانی، مسجد و دعا و مشاور ازدواج و مغازه خریدن براش که کار کنه و صحبت کردن اقوام و نزدیکان و پیدا کردن دخترهای مختلفی و خیلی چیزا رو امتحان کردند... نمیشه که نمیشه، تو این 15 سال که والدینم بیکار ننشستن، راههای مختلفی رو امتحان کردند ولی نشده.... بعضیها گفتن براش زن بگیرین درست میشه...

من خودم 13 سال از برادرم کوچیکترم و استرس گرفتم که اگر برای مادر پدرم اتفاقی بیافتد، من باید چه کنم؟ فعلا خودمم مجردم و تکلیفم معلوم نیست

تصویر نسیم - جبرائیل

پاسخ مشاور کامله
اگر. نمیشه راهش فقط دعا هست
ایشون افسردگی حاد گرفتند