منشأ صوفیه

10:12 - 1396/10/25

آیا منشا صوفیه زهد صدر اسلام است؟

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
سوالات خود را هم از طريق اين آدرس ارسال کنيد: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنین نظراتشان جهت نمایش، دیگر منتظر تایید مدیرانجمن نیز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/128941

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 5 =
*****
تصویر ابواحمد توسلی

منشأ صوفیه (نه جهله ی صوفیه) که عرفای شامخ اند، کتاب و سنّت است.

در قرآن کریم به مسلمانان راه سلوک و پیمودن طریق رسیدن به حقّ آموزش داده شده است و اقصا مرتبه ی انسانی و علّت خلقت را رسیدن به مقام عبودیّت معرفی شده است. مقامی که انبیای عظام و اوصیای کرام و اولیای ذوی الابصار پیمودند و به مراتب و مقامات رسیدند.

از همان اوائل اسلام علمی به نام عرفان شکل گرفت که از نظر هستی شناسی، معرفت شناسی، زبان شناسی و روش شناسی با سایر علوم متفاوت بود و در دو بخش عرفان نظری و عرفان عملی حرفهای متعالی برای گفتن داشت. تصوّف نتیجه ی عمل عرفانی است که به شهود حقیقت منجر می شود.

علم عرفان نظری از نظر معرفت شناسی، بر استفاده ی حد اکثری از همه ی ابزارهای معرفتی انسان تاکید دارد: تجربه، عقل، قلب.

در این دیدگاه هر ابزاری در جایگاه خودش واقع نماست ولی آن ابزاری که قابلیت شهود ملکوت اعلی را دارد قلب سلیم است. 

از نظر هستی شناسی نظامی را ترسیم می کند که از مقام صقع ربوبی آغاز شده و تا پایینترین مراتب خلقی ادامه دارد. در قوس نزول با توجه حضرت حقّ به خود اولین تعیّن الهی آغاز می شود و بعد اعیان ثابته در صقع ربوبی و سپس مراتب خلقی از عالم عقول تا مثال و ماده. در دامنه ی قوس صعود که از عالم ماده به سمت ملکوت بالا می رود انسان کامل که موحّد حقیقی است پدیدار می گردد.

زبان عرفانی زبان خاصّی است که دقّت های بسیاری دارد. زبان عرفانی به شدّت توقیفی است و بر استفاده از الفاظ شریعت تاکید دارد. به دلیل گستره ی الفاظ این علم، به نظر کسانی که وارد این وادی نشده اند، زبانی است رمز آلود.

روش عرفان که در علم عرفان عملی تبیین شده است، با تزکیه ی نفس از طریق ریاضت های شرعی و عمل به شریعت و علاوه بر انجام واجبات و ترک محرّمات، پرداختن به مستحبّات و ترک مکروهات و دقّت های اخلاقی مورد تاکید است.

با رسیدن به مراتب بالاتر طهارت باطن، به مرور قلب سلیم دریافتهایی از عالم ملکوت پیدا می کند و به شهود حقائقی می پردازد. البته اینطور نیست که عرفاء هر وارده ای را رحمانی بدانند و ملاکی برای تشخیص واردات رحمانی از وحی شیطانی نداشته باشند. عرفاء برای تشخیص صحّت مشهودات سه ملاک را معرفی کرده اند.

این مختصری بود در مورد عرفان و تصوّف حقیقی که از صدر اسلام بوده و مبانی فکری اش در حکمت متعالیه صدرا به خوبی با ادله ی عقلی تبیین گردیده و بزرگان معاصر ما همچون امام خمینی و علامه طباطبایی پیرو آن هستند.

اما توجّه به این نکته لازم است که:

باید حساب صوفیه را از جهله ی صوفیه و دراویش سیبیل در رفته ی دور و برمان جدا کنیم.

دراویش همان جهله ی صوفیه اند که یک جریان انحرافی در جهان اسلام محسوب می شوند. بزرگان عرفای اسلامی هم در مقابل این جریان موضعگیری آشکاری کرده اند. مثلا فیلسوف و عارف بزرگ دوران صوفیه (صدر المتالهین، ملاصدرا) در ردّ اعتقادات و اعمال خرافی این جریان کتابی به نام «کسرُ أصنامِ الجاهلیة» نوشته است. در اين كتاب، حساب صوفيان فريب‏كار از عارفان راست‏كردار جدا مى ‏شود. زمينه نگارش اين أثر، پيدايش گروهى نادان بى‏كار و رياكار به نام صوفى در ميان مسلمانان است كه برده بت‏هاى نادانى خود شده‏اند و ديگران را به گمراهى مى ‏كشانند.

 

این افراد، بدون طیّ مقدمات معرفتی و بدون انجام عبادات و شرعیات دست به انجام ریاضت هایی می زنند و هم خود گمراه می شوند و هم دیگران را به گمراهی می کشانند. اوّلیّات معرفت الهی را نمی دانند و بدون یادگیری طریقه ی تشخیص وحی شیطانی از وحی رحمانی، گرفتار خیالات و اوهام شیطانی شده و از دین و دیانت هر روز دورتر می شوند و شطحیّات کفر آمیز به زبان می آورند.

این گروه شریعت را به بهانه ی عمل به طریقت، ترک می کنند در حالیکه شریعت اگر ترک شود، انسان به انحطاط کشیده می شود و روحی و جسم با هم رابطه ی مستقیم دارند. کسی که نماز نمی خواند و روزه ای را که خدا برای هدایت و رستگاری انسان ها جعل کرده، ترک می کند و به گفتن برخی اذکار و اوراد و اعمال بی مبنا دست می زند، جز ضلالت و گمراهی به چیزی دست نمیابد.

در کلام پیامبر و اهل بیت ع طریقه ی صحیح زهد و ریاضت آموزش داده شده است و در قرآن به همه ی انسانها دستور داده شده که پیامبر را الگوی خود قرار دهند و آنچه را ایشان دستور داده بپذیرند و جز راه و صراط مستقیم نپیمایند.

(استاد محسن بیدار فر این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است: عرفان و عارف نماها؛ انتشارات الزهراء)

فیض کاشانی کتابی دارد به نام الکلمات الطریفه. در این کتاب به انحرافات موجود در جامعه اشاره کرده است. از جمله این انحرافات که در دوره ی صفوی بسیار گسترش پیدا کرده بود، درویش بازی بود. ایشان در ص 76 این کتاب می نویسد:

«بعضی از مردم هستند که خیال می کنند در تصوّف و تألّه به جایی رسیده اند که می توانند با توجّه نفسانی هرکاری را انجام بدهند و دعائشان در ملکوت شنیده می شود و ندائشان در جبروت مستجاب می شود. اینها اسمشان شیخ و درویش است. انسان هایی هستند که دچار تشویش و نا آرامی اند و یا دچار افراطند و یا دچار تفریط. برخی از اینها در شرارت از حدّ انسانی خارج شده اند. به دروغ خوابها و حکایت هایی را به نفع خود نقل می کنند تا دیگران خیال کنند به مرتبه ی غیب رسیده اند. مثلا می گویند: دیشب با پادشاه روم جنگیدم و لشگر عراق را شکست دادم یا سلطان هند را در هم شکستم و با لشکریان نفاق جنگیدم. یا فلان شیخ کشتی گرفتم و بهمان شیخ را شکست دادم. این گروه ریاضت های عجیبی می گیرند. مثلا در خانه ای می نشینند و تا چهل روز گوشت نمی خورند و نمی خوابند. یا در مقامی بست می نشینند و سوره ای را می خوانند . ادعای تسخیر جنّ و حفظ نفس دیگران و امثال اینها را دارند.»

امام خمینی ره هم در اربعین به این جماعت مدّعی اشاره کرده است و می نویسد:

«آن بيچاره‏اى كه خود را مرشد و هادى خلايق داند و در مسند دستگيرى و تصوف قرار گرفته از اين دو حالش پست‏تر و غمزه‏اش بيشتر است. اصطلاحات اين دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتى به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بيچاره صاف و بى آلايش را به علما و ساير مردم بدبين نموده، براى رواج بازار خود فهميده يا نفهميده پاره‏اى از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بيچاره داده گمان كرده به لفظ «مجذوبعلى شاه» يا «محبوبعلى شاه» حال جذبه و حب دست دهد! اى طالب دنيا و اى دزد مفاهيم! اين كار تو هم اين قدر كبر و افتخار ندارد. بيچاره از تنگى حوصله و كوچكى كلّه گاهى خودش هم بازى خورده خود را داراى مقامى دانسته. حب نفس و دنيا به مفاهيم مسروقه و اضافات و اعتبارات پيوند شده يك وليده ناهنجارى پيدا شده، و از انضمام اين‏ها يك معجون عجيبى و اخلوطه غريبه‏اى فراهم شود! و خود را با اين همه عيب مرشد خلايق و هادى نجات امت و داراى سر شريعت، بلكه وقاحت را گاهى از حدّ گذرانده، داراى مقام ولايت كليه دانسته! اين نيز از كمى استعداد و قابليت و تنگى سينه و ضيق قلب است.»

چهل حديث(اربعين حديث)، ص: 91

عمق گمراهی اعتقادی این جماعت از اعمال ظاهریشان معلوم می شود. نماز و روزه که نمی خوانند. دست به جنایت هم می زنند. در حوادث دوازده سال پیش در قم، خشونت وحشیانه ی این گروه را دیدیم. آنقدر آجر و سنگ از بالای خانقاهشان به سر مردم ریختند و آنقدر با قمه و چاقو مردم را آزار و اذیت کردند که خون مردم ولایتمدار قم به جوش آمد و از قم بیرونشان کردند. الآن هم می بینیم که در تهران یک خیابان شلوغ را می بندند و شهر را نا امن می کنند. با ماشین به شیوه ی حرامیان داعشی مردم و نیروهای امنیتی را زیر می گیرند و باعث قتل چهار نفر می شوند. قتل نفسی که در قرآن بالاترین رذالت معرفی شده است. اینها نشان از انحراف و انحطاط اعتقادی این جماعت است.

تصویر mahdi121
نویسنده mahdi121 در

یکی از گمانه‌هایی که در مورد منشا تصوف مطرح است، شیوع زهد در صدر اسلام است. به گواهی معتقدین این نظریه، مسلمانانی که به اسلام گرایش پیدا کرده بودند، تحت تاثر قرآن و تعالیم اسلامی و روش زندگی اهل‌بیت (علیهم السلام) گرایش زیادی به زهد و ساده زیستی داشتند و همین امر کم کم موجب پیدایش تصوف گردید.

اما با بررسی شواهد تاریخی و گواهی‌هایی که درباره زاهدان صدر اسلام آمده است، این نظریه مردود است. چرا که در همه اعصارزندگی بشر و در کنار همه ادیان الهی همواره زاهدانی وجود داشته‌اند که طریقه زهدگرایی را پیشه خود کرده بودند.[1] ولی در میان امت‌های گذشته هیچ‌گاه منجر به تصوف نگردید. اما گرایش به زهد از دیرباز در میان مسلمانان رایج بود. درست است که زهد یگانه منبع تصوف نیست، اما پیدایش آن بی‌شک از اسباب عمده‌یی شد که اذهان را برای قبول فکر عرفان آماده کرد و موجب انصراف آنها از حیات ظاهر گشت.[2] با وجود این نمی‌توان رابطه زهد در صدر اسلام را صوفیه بریده دانست، ولی اینکه منشا صوفیه زهد اسلامی بوده است، سخنی سطحی و سند سازی به نفع صوفیه است.

برخی از زهاد هم‌عصر با پیامبران، همسو با ایشان بوده و برخی دیگر راه و روش جدایی از پیامبران الهی طی می‌نمودند. حضرت رسول اکرم(صلی الله عليه و آله) مسلمين را از استغراق در رياضت و گرايش به رهبانيت منع می‌کردند. چنانچه عبدالله بن عمر بن عاص را که می‌خواست در تمام سال روزه بگيرد نهی نمودند و عثمان بن مظعون را که در صدد بود که ترک زن و فرزند بگويد و به سير و سفر(که مرسوم در بزرگان صوفيه است) بپردازد نيز از اين کار باز داشتند.[3]

صوفیه برای اینکه بتواند به رفتار و عقاید خود اعتبار بخشد، دست به تاریخ‌سازی برای خود زده است و منشا خود را تا زمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) رسانده است. در حالی که به شهادت صوفیان متقدم، اولین کسی که رسما صوفی نامیده شد، "ابوهاشم کوفی" بود که در قرن دوم می‌زیسته است. عبدالرحمن جامی (متوفي 898 هجری) اطلاق نام اولين صوفی را به ابوهاشم، معاصر سفيان ثوری، می‌داند.[4]

و این همان چیزی است که نشان می‌دهد صوفیه بعد از حدود دو قرن از عمر اسلام، دچار انحرافاتی شده‌اند و به جایی رسیده‌اند که نامی غیر از صحابه و تابعین بر آنها نهاده شد. همه اینها غیر از اخباری است که در مذمت عقاید ابوهاشم کوفی از سوی ائمه معصومین (علیهم السلام) به ما رسیده است. در کتب معتبر روايت کرده‌اند که امام حسن عسکری (عليه السلام) فرمودند: از امام صادق (عليه السلام) از حال "ابوهاشم کوفی" صوفی، بنيانگذار تصوف در اسلام، سوال کردند، ايشان فرمودند: «إنّه کان فاسدَ العقيدة جدّا و هو ألّذي ابتدع مذهبا يقال له التصوف و جعله مفرا لعقيدته الخبيثة[5] ابوهاشم کوفی جدّاً فاسد العقيده است او همان کسی است که از روی بدعت، مذهبی اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود وآن را فرارگاه عقيده خبيث خود ساخت.»

درنتیجه می‌توان این‌گونه پنداشت که بعد از حدود دو قرن از عمر اسلام، عده‌ای پیدا شدند که با انحراف از سلوک اهل‌بیت (علیهم السلام) دست به ابتکار تازه‌ای زده و اقدام به تاسیس مرام جدیدی برای عبادت خدای تعالی نمودند. این عده بعدها دست دچار تاویل شدند و هر روز بر انحرافشان افزوده شد.

پی‌نوشت:
[1]. حالت پشمینه پوشی یعنی پوشیدن لباس پشمی خشن و کلفت قبل از اسلام در عابدان مسیحی و تارکان دنیا رواج داشته و از راه مسیحیت این مشخصه رهبانیت به اسلام و از راه تقلید سرایت نموده است .( شرح جلالی بر دیوان حافظ، شرح ابیات غزل 264)
[2]. زرین‌کوب عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، امیرکبیر، تهران، 1392، ص 43
[3]. همان، ص ۴۴
[4]. جامی نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، سخن، تهران، 1386، ص 32 – 31
[5]. علامه خوئی، منهاج البراعه، انوارالهدی، 1392، ج 14، ص 8؛ نایب‌الصدر شیرازی محمد معصوم(معصومعلیشاه)، طرائق الحقائق، محجوب، تهران، ج 1، ص 209