نخند!

21:23 - 1393/06/29

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !
به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند...
به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند...
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند...
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد...
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی...
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته...
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی...
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی...
نخند
نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جار می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند

به حجت هایی که تمام زندگی شان یک موتور است تا کوهی از بار را برای یک لقمه نان در کوچه پس کوچه های تنگ این شهر جا به جا کنند... نخند

به حجت هایی نخند که پشت شهرداری می ایستند تا هر کس و ناکسی را پشت موتورشان سوار کنند فقط به خاطره احتیاج !

به دستان حجت نخند

خیلی ساده ... نخند دوست من!!!
هرگز به آدم ها نخند
خدا به این جسارت تو نمی خندد؛ اخم میکند...

http://btid.org/node/41349

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 4 =
*****
تصویر نسیم - جبرائیل

و چقدر اینجور خنده ها زشته
شخصا تجربشو دارم شخصی به بی پولی من می خندید صداش عین خنده جادوگرها شده بود زشت و وقیح
خدا بدجور پاسخ این مضحکه گران را میدهد

تصویر حلما
نویسنده حلما در

روزهاي زمستانی  سردتر و طولاني ترند، براي کودکي که تنها وسیله گرم کردن پاهای یخ زده اش اگزوز ماشین است...

تصویر حلما
نویسنده حلما در

چه دنیایی است عده ای در پر قوِ کم خوابی ،نق می زنند .

اما گروهی برای لقمه نانی از بی خوابی پرپر شده اند ودم نمی زنند.

تصویر hosseinz
نویسنده hosseinz در

خیلی از مطالب رو...فکر نکنین نظر نمیدیم یعنی نمیخونیم

ذخیره میکنم و شبا میخونم

 

 

خدا قوت

تصویر حلما
نویسنده حلما در

فقر:

فقر اینه که ادعای مسلمونی بکنیم ولی می ریم تو اجتماع داد می زنیم

که همسرمن از همه خوشکل تره.اندامش باربی تره.

فقر اینه که بچه های ما اسپایدر من و بنتمن و شرک رو بشناسن و عکس اونارو رو لباساشون داشته

باشن ولی از همت و بابایی و زین الدین و چمران و صیاد شیرازی هیچ خبری نداشته باشن.

فقر اینه که با محجبه ها بی احترام باشیم ولی با یه خانم سانتی مانتال خیلی مودبانه برخورد کنی.

فقر اینه که به زمین خوردن یه خانم تو خیابون به خاموش کردن ماشین پشت چراغ قرمز بخندیم.

فقر اینه که اگر یه خانم مسن که یک عمر  غصه زندگی پیرش کرده و دیگه

برورویی نداره اگه ازت ادرس بپرسه جوابشو ندیو روتو برگردونی.

فقر اینه که وقتی با همسرت  می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه

وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمزبزنی و بهش بگی خوششششگلهههه.

فقر اینه که تو خیلی از سریالها وفیلم های سینمایی و حتی کارتونا هیچ اسمی ازخـــــــــدا نیست...

فقر اینه که با خدا باشی باز احساس تنهایی کنی.

فقر اینه که بی خدا باشی فکر کنی همه چی داری.

آری ای هموطن ،گروهی به فرهنگ تغذیه نیاز دارند و گروهی به تغذیه فرهنگی.

پس بیاییم.....

سریعا به گروه مربوطه مراجعه کنیم  که سفره جمع شدنی است.

تصویر حلما
نویسنده حلما در

یک معدن چی اگر چه همیشه روی سیاه است! ولی مثل

بعضی ازمسئولین شیفته قدرت! رو سیاه نیست!

یک معدن چی اگر چه به خاطر فشار کار و روزگار...

پشتش خمیده شده ولی دل صاف و روشن دارد

یک  معدن چی اگر چه به خاطر کوتاهی پای چپ!نمی تواند

راست راه برود!ولی همیشه راه درست را می رود

یک معدن چی اگر چه همیشه ماسک به صورت می زند!

ولی هیچوقت نقاب به صورت نزده است...

تصویر حلما
نویسنده حلما در

سلامتی کارگری که صاحبکارش به ناحق زد تو گوشش

رفت که لباسشو عوض کنه بره خونه اما...

یاد خرج مادر مریضش افتاد...

یاد اجاره خونه...

جهیزیه دخترش...

شهریه دانشگاه پسرش...

برگشت به صاحب کارش گفت منو ببخشید.....

تصویر سروناز20

ببین کاش اینا رو هم اضافه کنیم....

به دانشجویی که درساشو افتاده نخندیم... .....

به خانمی که در حال راه رفتن سر میخوره ...

و....

به عبارتی قبل از این که راه  رفتن کسی .. شکست خوردن  و... دیگران  رو مسخره کنیم  کاش میشد فقط یه بار با کفش های اون و تو شرایط اون فرد قرار میگرفتیم....

ممنون جالب بود

تصویر آرام
نویسنده آرام در

يادم آمد يك غروب سرد سرد

مى گذشت از توى كوچه دوره گرد

دوره گردم دار قالى مى خرم

دست دوم جنس عالى مى خرم

كاسه و ظرف سفالى مى خرم

گر ندارى كوزه خالى مى خرم

اشك در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهى زد و بغضش شكست

اول سال است و نان در سفره نيست

اى خدا شكرت ولى اين زندگى است

بوى نان تازه هوش از ما ربود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

صورتش ديدم كه لك برداشته

دست خوش رنگش ترك برداشته

باز آواز درشت دوره گرد

پرده ى انديشه ام را پاره كرد

دوره گردم دار قالى مى خرم

دست دوم جنس عالى مى خرم

كاسه و ظرف سفالى مى خرم

گر ندارى كوزه خالى مى خرم

خواهرم بى روسرى بيرون دويد

آى آقا سفره خالى مى خريد...

 

ممنونم حلما جان...

تصویر حلما
نویسنده حلما در

خواهش میکنم

بابت شعر قشنگت ممنونم آرام عزیز.

تصویر حلما
نویسنده حلما در

sad

خیلی دردناکه!!!