وکیل ناخلف و امام عسکری علیه السلام

00:49 - 1397/01/22

چرا امام عسکری این شخص ناخلف را وکیل خود قرار دادند در حالیکه برخوردار از علم غیب بودند؟؟

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
سوالات خود را هم از طريق اين آدرس ارسال کنيد: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنین نظراتشان جهت نمایش، دیگر منتظر تایید مدیرانجمن نیز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/132179

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****
تصویر جابر بوژمهرانی

اا

متن حدیث: إسحاق قال حدثني يحيى بن القشيري من قرية تسمى قير قال كان لأبي محمد وكيل قد اتخذ معه في الدار حجرة يكون فيها معه خادم أبيض فأراد الوكيل الخادم على نفسه فأبى إلا أن يأتيه بنبيذ فاحتال له بنبيذ ثم أدخله عليه وبينه وبين أبي محمد ثلاثة أبواب مغلقة قال فحدثني الوكيل قال إني لمنتبه إذ أنا بالأبواب تفتح حتى جاء بنفسه فوقف على باب الحجرة ثم قال يا هؤلاء اتقوا الله خافوا الله فلما أصبحنا أمر ببيع الخادم وإخراجي من الدار.[1]

ترجمه : یکى از وکلاى امام عسکرى علیه السلام ، در همسایگى خانه آن بزرگوار سکنى گزیده بود گرفتار هجمه وسوسه شیطانى و تحریکات حاصل از شهوت پرستى مى شود و به انجام فعل شنیعى با خادمى مبادرت مى ورزد، ولى قبل از انجام ، امام علیه السلام به طریق معجزه آسا از درهاى بسته بر بالاى سر او حاضر و با خطاب ((اتق الله )) او را از این کار منع مى کند و سپس دستور اخراج وى و آن خادم را صادر مى فرماید.

سوال : چرا امام علیه السلام ایشان را به وکالت منصوب کردند .با آنکه ایمه علیهم السلام دارای علم غیب هستند .؟؟

اجمالی :ملاک انتخاب برای وکالت ،حال ظاهری و فعلی افراد است . علم به آینده موجب تکلیف نیست .ایمه علیهم السلام در این دنیا مامور به برخورد با افراد از طریق اسباب طبیعی می باشند.

جواب تفصیلی :1: هرچند ائمه هدى علیهم السلام براى تعیین وکلاى خود، به لحاظ اهمیت و حساسیت این وظیفه ، نهایت دقت را مبذول مى داشتند و کسانى را که مورد اعتماد و داراى شرایط لازم بودند انتخاب مى کردند، ولى با توجه به این که انسان در صورت عدم تهذیب نفس و عدم کسب شرایط لازم خطر سقوط برایش وجود دارد، در بین وکلاى ائمه علیهم السلام نیز شاهد بروز و ظهور کسانى هستیم که با وجود داشتن شرایط لازم براى وکالت در ابتداى امر، به علت قرار گرفتن در وضعیتى جدید و مهیا شدن زمینه هاى مناسب و وجود ریشه هاى مقتضى براى فساد و خیانت در وجودشان ، دست به انجام امور ناشایستى زدند که در نتیجه ، موجبات لعن ، عزل و طرد آنان توسط ائمه هدى علیهم السلام فراهم آمد.این افراد در زمان انتصاب به وکالت ، افرادی برجسته عالم و مورد اعتماد و وثوق ایمه علیهم السلام بودند لذا برای این منصب انتخاب شدند ولی بعد به خاطر انحراف از وکالت عزل شدند .

2: اینکه امام از علم غیب استفده نمیکنند به این خاطر است که علم غيب اما م هما نند علم الهي تأثيري در حوادث عالم ندارد چون به معناي حضور عين وقايع نزد عالم است، امام ـ عليه السلام ـ برا ساس آن عكس العملي نشان نمي دهد و بر طبق علم بشري خود عمل مي كند و به همين جهت اين علم براي امام تكليف آور نيست چون علمي موجب تكليف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم منشاء تغيير و تأثير باشد.[2]

علم غیب موجب کمال است ولی موجب تکلیف نیست . مثلا همانطور که مشهور است امام حسین علیه السلام علم به نحوه شهادت خود داشت یا امام علی علیه السلام و سایر ایمه علیهم السلام . ولی در برابر آن عکس العمل مخالفی انجام ندادند و راضی به قضای الهی بودند . علم به انحرافی شخصی در آینده در حالیکه الان فردی متقی است هیچگونه اثری ندارد بلکه اگر امام علیه السلام بر طبق آن عمل کنند عیقئل مریض بشر حضرت را در مظان تهمت قرار خواهند داد . بلکه به صلاح هم نیست .

در اینجا به ذکر چند نمونه از این گونه وکلا اشاره می کنیم :

1: وکلای امام کاظم علیه السلام: اینها به دلیل اموال زیادی که نزدشان بود منکر امامت امام رضا علیه السلام شدند وبه واقفیه مشهور شدند. اسامى این وکلا، که در منابع آمده ، از این قرار است :

على بن ابى حمزه بطائنى ،عثمان بن عیسى الرواسى ،زیادبن مروان القندى ،احمد بن ابى بشر السراج ،ابن ابى سعید المکارى منصور بن یونس بزرج.[3]

2.هشام بن ابراهیم : و کیل ارشد و مورد اعتماد امام رضا علیه السلام در مدینه بود ولی بعد از انتقال حضرت به خراسان به دربار مامون نزدیک شد و جاسوس خانه حضرت گردید وى تا جایى به مأمون نزدیک شد و مورد وثوق او قرار گرفت که مأمون فرزندش عباس را جهت تعلیم به هشام سپرد، و از این جهت بود که معروف به هشام عباسى شد.[4]

3: فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینى ،وکیل ارشد امام هادى علیه السلام :. او تا انجا پیش رفت که مورد لعن حضرت قرار گرفت و در نهایت به دستور امام توسط یکی از شیعیان حضرت کشته شد.[5]

4: عروة بن یحیى : وکیل امام هادی و امام عسکری علیه السلام .او آنقدر مورد اعتماد بود که امام عسکرى علیه السلام ضمن توقیعى از وى به عنوان وکیلنا و ثقتنا و الذى یقبض ‍ من موالینا یاد مى کند. در عصر امام عسکرى علیه السلام ، وى نیز مانند فارس بن حاتم به اختلاس اموال امام علیه السلام پرداخت و در این راه حتى از دروغ بستن به ساحت مقدس امام هادى علیه السلام نیز دریغ نورزید. او در مسیر انحرافى خود، کار را بدانجا رساند که ابتدا بخشى از اموال امام عسکرى علیه السلام را سرقت نمود و بخشى دیگر را نیز به آتش کشید و با این عمل زشت خود، امام علیه السلام را علیه خود به غضب آورد، به طورى که همان شب مشمول نفرین حضرت واقع ، و فرداى آن روز به هلاکت رسید.[6]

5: ابو طاهر، محمد بن على بن بلال البلالى :او از اصحاب امام عسکرى علیه السلام بوده است ، وی مورد لعن امام زمان علیه السلام قرار گرفت .[7]

6: ابوجعفر، محمد بن على الشلمغانى ، ابن ابى العزاقر. که نزد امام زمان علیه السلام و شیعیان به مقام رفیعی دست پیدا کرد ولی در اثر حسادت وى نسبت به ابوالقاسم ، حسین بن روح ، و دیدگاه انحرافى و غلوآمیزش موجب شد مذهب حق را ترک و داخل در مذاهب باطله و مردود شده و سخنان ناصحیح بر زبانش جارى شود و رفته رفته به غلو و کفر و ارتداد و قول به تناسخ و حلول الوهیت در خودش ، گرائید. ودر نهایت مورد لعن امام زمان علیه السلام قرار گرفت.[8]

 

[1] . الکافی، دارالحدیث (الشيخ الكليني) ، جلد : 2 ، صفحه : 637. انتشارات و فا ،ج2،ص445. الوافي (الفیض الکاشانی) ، جلد : 3 ، صفحه : 857. شرح أصول الكافي (الملا صالح‌ المازندراني) ، جلد : 7 ، صفحه : 329. إثبات الهداة (الشیخ الحر العاملی) ، جلد: 5، صفحه : 16. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول (العلامه المجلسی) ، جلد : 6 ، صفحه : 162.

[2] . علامه طباطبایی،محمدحسین، تفسير الميزان، جلد 18، صفحه 192.

[3] . مأخذ شناسي رجال شيعه (رسول طلائيان) ، جلد : 1 ، صفحه : 304 .ر. ک : الغیبه ، شیخ طوسى ، ص ۴۴.

[4] . ر. ک : رجال کشى ، ص ۵۲۳، ح ۱۰۰۶؛ر.ک : بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۹۹.

[5] . رجال کشى ، ص ۵23، ح .۱۰05.رک :معجم رجال الحدیث ، ج ۱4، ص ۲63؛ . رجال ، شیخ طوسى ، ص 390 .

[6] . معجم رجال الحديث (السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي) ، جلد : 12 ، صفحه : 153.

[7] . معجم رجال الحديث (السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي) ، جلد : 17 ، صفحه : 333.

[8] . الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 391-405.