چالش زندگی در خانه مادر شوهر

11:15 - 1400/06/31

من 4سال ازدواج کردم یک پسر 2سال ونیم دارم برادر شوهرم حدود یک سال فوت کرده ما اومدیم تو ی خونه با مادرشوهرم بخاطر شرایط روحی وتنهایی شون ولی الان دلم میخواد برم سر زندگیم ولی متاسفانه شوهرم راه دلیل میاره راستش خسته شدم پسرم داره بزرگ میشه گاهی شرایط دوست ندارم از کناری هم یک مقداردچار محدودیت میشی وقتی باهم باشیم  از هر راهی دعوا بحث زبان خوب صحبت فایده نداره یا میگه فعلا شرایط مالی درست نیست یا میگه نمی شه یامیگه قسمت چی باشه راستش من واقعا خسته ام گاهی میگم تموم کنم زندگیمو ولی بعد میگم بذار تا ته تلاش کنم که پشیمون نشم
------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/183839

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 6 =
*****
تصویر توفیقی

سلام علیکم

طبیعتا زندگی کردن به صورت مستقل و در خانه خود دارای مزایای فراوانی است و اینکه دوست دارید در خانه خود زندگی کنید انتظاری سنجیده و معقول است اما با توجه به شرایط موجود ممکن است انسان با مشکلاتی مواجه شود که لازم باشد از این حق طبیعی خودش بگذرد. که شما هم با توجه به شرایطی که برای مادر شوهرتان ایجاد شد و خصوصا از دست دادن فرزندشون و تنهایی او تا الان از این حق خود کوتاه آمده اید و این کار شما دارای ارزش و ثواب خواهد بود. در ادامه و بعد از گذشتن یک سال شما احساس میکنید از این که در خانه مادرشوهرتان و به صورت مشترک زندگی میکنید خسته شده اید و دوست دارید به منزل خود برگردید.

البته اینکه بیان کردید « گاهی میگم تموم کنم زندگیمو » منظورتون رو متوجه نشدیم که آیا منظور پایان دادن به زندگی است یا به طلاق فکر کردن است که از صحبتهای شما بر می آید یا مساله خیلی حاد شده است یا یک مقداری شما آستانه تحملتون پایین آمده.

قطعا با بیان مشکلات ایجاد شده به صورت موردی بهتر میشه بهتون کمک کرد. همچنین بیان اینکه آیا پدر شوهرتان هم در قید حیاتند؟ آیا برادر و خواهر شوهر هم دارید یا شوهر شما تنها پسر خانواده است؟ آیا منزل شما و مادر شوهرتان در یک شهر است؟ آیا شما منزلتون را اجاره داده اید و از این جهت شوهرتان آن را به عنوان منبع درآمد میبیند؟آیا مادرشوهرتان از سلامت جسمی برخوردار است یا نیاز به مراقبت دایم دارد؟ آیا مشکل اصلی مخالفت شوهرتان است یا مادرشوهرتان؟ و... در پیدا کردن راه حل های مفید موثر خواهد بود.

 اما به صورت کلی به شما پیشنهاد میکنیم که ضمن حفظ احترام و بدور از هرگونه ناراحتی و سرزنش و تندی با همسرتان وارد فضای گفتگو بشید و با توجه به شرایط موجود بر سر این مساله توافق کنید. و متناسب با مشکلات و شرایط تصمیم بگیرید.

مثلا به شوهرتان پبشنهاد کنید که بریم خونه و مادرتان هم بیان برای مدتی اونجا و ما هم برای مدتی بعد دوباره میاییم اینجا تا تنوع برای هر دو ایجاد بشه.

یا اگر خواهر شوهر یا برادر شوهر دیگر دارید بگید تا آنها هم در این مساله شریک بشن یعنی شما به خونه خودتون برگردید و اونها برای مدتی بیان خونه مادرشون و یا به صورت چرخشی مادرشوهرتون خونه همه شون بره خونه شما هم بیات.

اگه بتوانید همسرتان را قانع کنید که خیلی خوبه اما اگه به هر دلیل نتوانید این کار را انجام بدید باید مهارتهای سازگاری و پذیرش را در خودتون تقویت کنید تا کمتر دچار رنج و ناراحتی شود.

موفق باشید.