ادامه دهم یا...

10:44 - 1394/01/17

سلام.
نمیدونم از کجا شروع کنم. این روزها ذهنم آشفته س و روحیه خوبی ندارم. 
37 سال سن دارم و فرزند اول خانواده ام. از دوران دبیرستان خواستگار داشتم.بعد از تحصیل در مقطع لیسانس وارد محیط کار شدم. و بعد چند سال درسم را در مقطع فوق لیسانس ادامه دادم و الانم برای دکتری آماده میشم. در محیطهای مختلف اجتماعی هم بودم و فعالیت کردم. (اینها را صرفا به این دلیل گفتم که بدانید دختر خانه نشین یا در پستو نبودم!) چهره م هم بنا به گفته همه فامیل و دوستان جزو چهره های زیباست( اینم گفتم تا نگید خودش از خودش تعریف کرد... بخدا دیگران میگن) اما تا الان مورد مناسبی برای ازدواج نداشتم. کسانی که با من ارتباطند میدانند سختگیر نیستم و طرفم را با تمام ویژگیها میسنجم و نمره میدم. البته مثل همه معیارهایی برای ازدواج داشته و دارم اما اگر یکی از معیارها نسبت به بقیه نمره کمتری داشت، رد نمیکردم و سعی میکردم طرفم را دقیقتر بشناسم. بااین حال تا الان ازدواج، قسمتم نبوده.....
حدود 4سال پیش که در شرایط روحی بدی قرارداشتم با آقایی آشنا شدم که با همسرش اختلافات شدید داشت و در شرف طلاق بود. با توجه به موقعیت خانوادگی و اجتماعی، تصمیم گرفتم بدون اذن پدر بطور موقت محرم ایشان بشم. لازم به ذکره تمام تحقیقات لازم درباره حکم فقهی این مساله را انجام دادم و به این نتیجه رسیدم. حدود یکسال بعد که هم ایشان همسرشان را طلاق داده و هم بیشتر بامن آشنا شده بودند پیشنهاد ازدواج دائم بمن دادند. البته با توجه به اختلاف سنی بینمان (15سال) و اینکه فرزندانی ( و داماد و نوه) هم دارد بیقین با مخالفت شدید خانواده مواجه میشدم. بااین حال بطور ضمنی قضیه را مطرح کردم ولی بازخورد خوبی از پدر و مادر ندیدم.
تصمیم گرفتیم همان روند موقت ا ادامه دهیم به شرط آنکه من از حالت دختر بودن خارج نشم و اگر در طول این مدت خواستگار مناسبی آمد از محرمیت ایشان خارج بشم... الان 4سال میگذره. نه خواستگار مناسبی داشتم و نه شرایط ما بهتر شده... ایشان بنا به خواست فرزندان (که نگذاشتند همسرانشان از قضیه طلاق بویی ببرند) بدون اینکه حق و حقوقی دوباره شامل حال همسرش بشه و صرفا ثبت در شناسنامه ای باشه تا از فشار روحی فرزندان کمتر بشه، رجوع کرد...از طرف دیگه پدر و مادر من همچنان بر سر موضع خود هستند... 
خودم برای ازدواج خواهر و برادرانم اقدام کردم. الان هرکدام سر و همسری دارند و با فرزندانشان دلخوشند. نه خواستگاری را بی دلیل رد کرده ام که افسوسش را بخورم نه الان سخت میگیرم که بعدها پشیمان شوم. میدانم دختری به سن و سال من خواستگاران با ویژگیها و شرایط خاص خواهد داشت(منظورم مطلقه یا همسر فوت شده است، حتی با یک فرزند یا بیشتر) اما هیچ فرصت مناسبی فراهم نشده... 

تقریبا یک ماه هست که به تغییر شرایطمون فکرمیکنیم. ایشان حاضرند تمام شروط مرا بپذیرند تا رابطه عمیقتر بشه و شکل تازه ای بگیره. امیدوارم متوجه منظورم بشید.... 

با این آقا روزهای خوشی داشتم. هر دو بهم علاقه مندیم و شاید چیزی بیشتر از علاقه. حال و هوای هم را میفهمیم. هردو محبتی نثار دیگری میکنیم که نداشته. بلحاظ عقیده، فکری، فرهنگی و خیلی از موارد اساسی که زندگی زن و مردی را میسازه،به هم نزدیکیم. گاهی واقعا نمیدانم این مسیر را ادامه دهم یا نه....هرگز نمیخوام به روزهای قبل آشنایی با ایشون و دوران تنهاییم برگردم... دورانی که آسیبهای روحی بدی دیدم و شبها رو با گریه و پناه بردن به خدا میگذروندم...

دوستش دارم... دوستم داره... اما مشکلاتمان هم..... با من هم صحبت شوید... ممنون. 
   

انجمن‌ها: 
http://btid.org/node/61095
تصویر Angel90
نویسنده Angel90 در

دقیقا.... متاسفانه افکار فمینیستی داره زنها رو تبدیل به مردانی میکنه که نه الان بلکه بعد چند سال وقتی بخودشون نگاه میکنن میبینن چقدر سرخورده شدن و شیرینی های زندگی رو از دست دادن.

زنی که محبتش نه تراوش بلکه فوران میکنه به دنبال جایگاهی مناسب هس تا اونو ابراز کنه. محبت به پدر و مادر نوع خاصی از محبته، به خواهر و برادر یه جور دیگه ، به دوستان و ... و محبت به مردی که میتونه متقابلا اونو سیراب کنه. و اگه اون مرد نباشه زن اذیت میشه، سر در گم میشه کلافه میشه؛ زنی که احساسات و عواطف زنانگیش رو حفظ کرده و روز به روز بیشتر میشه و به دنبال جایگاه مناسبش هست.

 

تصویر Angel90
نویسنده Angel90 در

از «یه عاشق واقعی» سپاسدارم که منصفانه صحبت کردن.

هانای عزیز. ازینکه ناراحتت کردم متاسفم اما تاسفم بیشتر شد زمانیکه دیدم غیر منصفانه و شاید کمی از روی ناآگاهی به قضیه من نگاه کردید.

3 سال پیش از آشنایی با ایشون تحت فشارهای روحی و روانی بودم.... فشارهایی که نه تنها با مصرف قرص درمان نمیشد بلکه تبعاتی هم بهمراه داشت و تنها حکم ارام کننده لحظه ای درد روحی من بود. با همه اینها سرکار میرفتم، دانشجو فوق لیسانس بودم، در امور خانواده و دوستانم کمک و مشورت میدادم و خود را سرحال و شاداب نشان میدادم. اجازه نمیدادم ترکش ناراحتی هام به خانواده م برسه و اونا رو درگیر کنه.... هر شب خسته از همه جا و همه چیز، فقط گریه و صحبت با خدا کمی آرامم میکرد... بگذریم...

زمانیکه بااین آقا اشنا شدم در شرف طلاق بود. طلاقی کاملا توافقی. واضحتر و شفاف بگم. همسر ایشان وکالت تام برای انجام طلاق داده بود و رضایت قلبی دو طرف بر انجام اینکار بود. با یکی از دوستان ایشان هم در تماس بودم و از وضعیت زندگی پیشین و نحوه طلاق هم خبر داشتم.

غیرمنصافانه هست که حضور مرا خراب کننده زندگی 2نفر بدانید. زندگی ای که فقط بخاطر بچه هاشون طول کشیده و باز هم فقط بخاطر بچه ها رجوع داشته.در طول این 4سال همیشه بعنوان یک دوست مشاور ایشان هم بودم. متاسفانه بچه ها طعم حضور یک مادر را درست نچشیده بودند و در بسیاری از مواقع نکاتی به ایشان میگفتم تا بجای مادر بچه ها برایشان انجام دهند... نمیخوام خودم رو یک قدیسه نشون بدم اما هیچگاه نیت بدی نداشته و ندارم... از دوستمان «یه عاشق واقعی» ممنونم که فقط خدا راا آگاه به نیات انسان و عمق اعمالشان میدانند...

هانای عزیز.... آدمها زمانی میتوانند درباره شرایط کسی به درستی قضاوت کنند که در همان موقعیت و شرایط قرار بگیرند... نمیدونم چند سالته و در چه شرایطی زندگی میکنی فقط از صمیم دلم برات بهترینها رو آرزو دارم و از خدا میخوام هیچگاه ، حتی لحظه ای به شرایط من دچار نشی...

 

تصویر هانا
نویسنده هانا در

فرشته جان میدونم شرایطتون سخت بوده من واقعا نمیتونم درکش کنم شاید نباید اصلا میگفتم واقعا ناراحت شدم برا این وضعیته پیش اومده واقعا درده کمی نیست ازدواج آرامشه یه نیازه ولی شما مجبور شدی اینجوری زندگی کنی باور کن میدونم تو مقصر نیستی واقعا از خدا میخوام وضع و اوضاعتون درست بشه یه همراهه خوب پیدا کنید یا همین آقا برگرده 

تصویر یه عاشق واقعی

سلام علیکم 

شرایط سختی داشتید و چون طبق دین عمل کردید کارتون اشتباه نیست ... تنها خداوند هست که به عمق اعمال و نیات انسان آگاه هست ... شاید در شرایط شما خیلی ها مسیر دوستی رو پیش میگرفتند و حتی مسئله ای براشون نبود اما زندگی انسانها با هم متفاوت هست و قطعا نمیشه به این سادگی خیلی مسائل رو حلاجی کرد .... 

به نظرم بهتره به این آقا فشار بیشتری بیارید تا اگر انگیزه ای برای ازدواج دائم داره کمی به خودش بیاد و راه جدیدی برای رضایت خانوادتون پیدا کنه .... اگه یه مدت ازش دورباشید و عقب نشینی کنید این مسئله براتون روشن تر میشه .... وقتی همه جا رو مه گرفته و همه چی با هم مخلوط شده و نمیشه تصمیم گرفت باید با اروم کردن فضا و گاهی عقب نشینی به شفاف سازی موضوعات کمک کنیم تا بتونیم تصمیم بهتری بگیریم .... 

ان شا الله هر چه زودتر شرایط زندگی تون مساعد میشه و بهترین ها براتون اتفاق خواهد افتاد به فضل پروردگار 

موفق باشید 

تصویر Angel90
نویسنده Angel90 در

سپاس از شما... هم از گفتار محترمانه شما و هم راهنمایی تان درباره عقب نشینی و ....

 

تصویر یه عاشق واقعی

خواهش میکنم 

ان شا الله بهترین تصمیم رو خواهید گرفت ... 

دل و ذهنتون رو اروم کنید تا بهتر تصمیم بگیرید 

تصویر هانا
نویسنده هانا در

فرشته جان کاره خوبی نکردی با یه مرد زن دار عقد موقت کردی فرار از تنهایی به چه قیمت؟ضربه زدن به زندگیه همجنسامون ؟بد عادت کردنه مردا و کمک به تنوع طلب شدنشون ؟ مگه صیغه شدن یا گناه نکردن همش به حرف زدن با نامحرمه تاثیراته اینکار بر روی جامعه گناه نیست؟ الان این وضعیتی که خودتون توش هستید زندگی این آقا که سست تر از قبل شده گناه نیست؟ معیاره سنجشه گناهتون چیه عزیزم فقط صحبت نکردن با نا محرم فقط اجازه پدر عزیزم فرشته جان شاید اگر شما نبودی این آقا زودتر و با رضایته قلبی رجوع میکرد پستتون ناراحتم کرد من وقتی میگم صیغه ضررش بیشتر از فایدشه برا خانوما و آقایونه ما باز همه میگن اینطور نیست و سفارشه دینه حداقل با مجرد صیغه میکردید نه با متاهل چجوری میشه اعتماد کرد و ازدواج کرد اگر ما هم به یه مشکل تو زندگیمون برخوردیم یعنی یه زن پیدا میشه انقد راحت زندگیمونو ازمون بگیره و حتی فرصته جبران نده روی همسرمون تاثیر بذاره نذاره برگرده و مسائل حل بشه خیلی ناراحت شدم از پستت خیلی فرار از تنهایی به چه قیمت

تصویر Angel90
نویسنده Angel90 در

از افرادی که در صحبتاشون ادب رو رعایت کردن سپاسگزارم.

آقای فرهادی. از راهنمایی برادرانه شما سپاسگزارم. 

جناب دکتر حمید. اولا شما هم اگه زحمتی بکشید و تحقیقات مبسوطی بفرمایید جواب رو پیدا میکنید. لزومی نداره اینجا من نام مرجع تقلیدی رو ببرم.

ثانیا اینطور نیس که هر کسی بلند شه بره محرم یک مرد نامحرم بشه و شرع این اجازه رو بده. من شرایطی داشتم که گفتنش اینجا ضرورتی نداره و خوشحالم کاری نکردم که خلاف رضای خدا و مغایر با دینم باشه.

تصویر آقا حمید

واقعا بعضی چیزا رو آدم میشنوه بدبین میشه نسبت به ازدواج

شما مرجع تقلیدت کیه که گفته دختر بدون اذن پدر میتونه بره صیغه بشه؟frown بگو ما هم بدونیم

کارت اصلا جالب نیست که رفتی صیغه یه مرد بچه دار شدی و هر کار دوس داری میکنی و توجیه میکنی و خونوادت هم منتظر یه پسر هستن

تصویر بنیامین

شما پدرتون راضی شدن با ایشون عقد موقت کنید ولی برا ازدواج پدرتون راضی نمیشه؟؟؟!!!

به حق چیزهای نشنیده!!!!!!!!!!

تصویر بنیامین

ببخشید من اشتباهی خوندم

ولی میدونی وقتی پدر و مادری راضی به ازدواج دائم با همچین مردی نمیشن اگر یه موقع بفهمن با ایشون ازدواج موقت کردی چه فکری میکنن و چه برخوردی باهاتون میکنن؟؟؟

یکم اعتماد به نفس داشته باشین مرد 50 ساله چه بدرد شما میخورن ؟؟

نهایش 4-5 سال دیگه ایشون توانایی حرکت داشته باشه که تازه اوج احساسات شماست اونوقت باید هر روز اونو ببرین بیمارستان و تر و خشکش کنین و تازه یه زن دیگه رو هم بیوه کردین

این از اونهاس که میگن دم پیری و معرکه گیری!!!

شما خودتونو درگیر افکار شیطانی این مرد نکنین و به زندگیتون ادامه بدین.خدا یه مورد خوب حتما سر راهتون میزاره

تصویر haserat
نویسنده haserat در

پناه بر خدا. ادم مطالب این سایت را که میخونه دیگه به زمین و زمان بی اعتماد میشه و اصلا از ازدواج بدش میاد.اخه کی گفته همه زنها باید ازدواج کنن که شما اینطور و با این شرایط این مرد میانسال را پذیرفتید؟! ادم مطالب این سایت را میخونه کلا اعصابش بهم میریزه.دوست من اینجا خواستگار مناسب نداشت. رفت خارج از کشور با یک پسر مسلمان خارجی درشان خودش ازدواج کرد.ادم چقدر باید خفت تحمل کنه؟

تصویر محمد فرهادی

با سلام

آیا درمورد طلاق دادن همسرشون تحقیق کردی؟یا فقط از خودش پرسیدی؟اختلاف سنی این آقا باهمسرسابقشون چقدر بوده؟

شما تحقیات لازم رو درمورد محرمیت موقت انجام دادین آیا قبل از محرم شدن درمورد این آقا تحقیق کردین؟

من کارشناسی نیستم فقط دوست داشتم کمک کنم اما طلاق در سن 50سالگی اونم با داشتن داماد ونوه یکم عجیب به نظر میرسه .درسته سنتون بالاست ولی چشم بسته عمل نکن همه قبل ازدواج خوب هستند. ولی بعد از ازدواج  همه چیز عوض میشه  گاهی انسان باید بین بد وبدتر یکی رو انتخاب کنه 

تصویر shakib
نویسنده shakib در

سلام
از اینکه با سایت رهروان ولایت قسمت مشاور ازدواج و خانواده مکاتبه می کنید متشکریم

سؤال شما دارای چند بخش مجزاست که به ترتیب پاسخ‌گویی می‌شود،
مشکل اصلی شما تفاوت سنی زیاد نیست، زیرا این تفاوت سنی به‌خودی‌خود مشکل‌ساز نیست؛ مگر اینکه این مقدار اختلاف، اولاً؛ منجر به اختلاف زیاد در درک، فهم و علم مربوط به مهارت‌های زندگی ، افکار، رفتار، علایق و سلایق، حساسیت‌ها، تمایلات و خواست‌ها بشود.. دوما؛مرد نتواند ازنظر جنسی زن را ارضا کند. سوما؛ خانواده دختر و پسر، طرف مقابل را نپذیرند. ملاک‌هایی که در انتخاب همسر لازم و ضروری است این است که طرفین تناسب اخلاقی، فکری، اعتقادی، رفتاری، فرهنگی و خانوادگی داشته باشند. البته اختلاف کم در این زمینه‌ها معمولاً مشکل‌ساز نیست..
مشکل دیگر شما قسمت سوم یعنی پذیرش خانواده‌هاست، طرف مقابل شما با توجه به اینکه کاملاً مستقل هستند و فرزندانشان نیز جدای از او زندگی می‌کنند، فلذا ازلحاظ پذیرش خانواده شاید مشکلی نداشته باشند، اما ممکن است خانواده شما چنین ازدواجی را نپذیرند، و بگویند هم‌سنش بالاست هم متاهل است.
از طرفی رضایت خانواده شما هم باید همراه این ازدواج باشد و الا ممکن است آن‌ها و حمایتشان را از دست بدهید و این برای بعضی از دخترها قابل‌تحمل نیست. بنابراین اول خودت تصمیم بگیر ببین می‌توانی با این وضعیت کنار بیایی یا نه(یعنی می‌توانی با ایشان باوجوداینکه به همسر سابق خود رجوع کرده است و یا اینکه  ممکن است فرزندانش شمارا قبول نکنند و ...زیر یک سقف زندگی کنید یا نه؟)اگر نتوانستی کلاً قیدش را بزنید و به فکر ازدواج با فرد دیگری باش. ولی اگر با این قضیه مشکلی ندارید (البته اگر قرار باشد برای شما منزلی جداگانه بگیرید شما کاملاً جدا از خانواده و همسر و بچه‌های او زندگی کنی، ازلحاظ پذیرش همسر اول و فرزندانش مشکلی نیست، اما اگر بخواهید دریک خانه زندگی کنید ممکن است ازلحاظ پذیرش همسر اول و فرزندانش به مشکل برخورد کنید، مگر اینکه آن‌ها شمارا بپذیرند و یا اینکه شما کاملاً جدا و به‌طور مستقل از آن‌ها زندگی کنی)
نوبت می‌رسد به مرحله راضی کردن خانواده خود.
اگر خانواده شما راضی به این ازدواج نمی‌شوند،به‌طرف بگو من خودم مشکلی ندارم ولی نمی‌دانم خانواده‌ام این ازدواج را قبول می‌کنند یا نه و تصمیم آن‌ها تعیین کنند ست. لذا بهتر است هر چه زودتر تکلیف را مشخص کنی و رسماً اقدام کنی ببینیم به تفاهم می‌رسیم یا نه. اگر رسیدم که ازدواج می‌کنیم ولی اگر خانواده تحت هیچ شرایطی قبول نکردن چاره‌ای جز اینکه همدیگر رو فراموش کنیم نداریم.
درواقع شما سعی و کوشش خود را برای جلب رضایت خانواده بکنید و به آن‌ها بگویید که خیلی از دختران در سن بالا با افرادی ازدواج‌کرده‌اند که متأهل بوده‌اند و آن‌ها زن دوم شده‌اند وزندگی‌شان هیچ مشکلی نداشته چون مهم برخوردار بودن طرفین از تناسب‌های اصلی ازدواج است این تناسب‌هاست که ضامن پایداری خانواده است .
تذکر بدهید که در این سن، خیلی بعید است پسری به خواستگاری شما بیاید و برفرض هم بیاید پسری باسن بالا است و معلوم هم نیست که با او از تناسب‌های اصلی ازدواج برخوردار باشید،خلاصه بعدازاین آقا معلوم نیست خواستگار مناسبی هم داشته باشید و ممکن است یک‌عمر مجرد باقی بمانید، بگویید که من با او بااینکه خانواده و یا فرزند دارد مشکلی ندارم و من هستم که می‌خواهم یک‌عمر زندگی کنم

این‌گونه زودتر تکلیف هر دو شما مشخص می‌شود و از این سردرگمی بیرون میاید و بهتر می‌توانید برای آیندتان تصمیم بگیرید. چون ادامه دادن رابطه نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه مشکلات رو بیشتر هم می‌کند.ادامه این رابطه هرچند شرعی، تکلیفتان را مشخص نمی‌کند بلکه علاقه و وابستگی بیشترمی شو دو شما بلاتکلیف خواهید ماند، بهتر است تکلیف خودتان را مشخص کنید و اگر مشکل رضایت خانواده است تا جایی که می‌توانید تلاش خودتان را بکنید از بزرگان فامیل کمک بگیرید و ...

اما اگر به هر دلیل نشد یا نخواستی ازدواج کنی باید فراموشش کنی و اگر خواستگار داشتی ردش نکنید و به خودت بقبولانی که این رابطه درست نبوده و اگر فراموشش نکنم اینده ام تباه می‌شود..
در آخر با توکل و توسل به خداوندمتعال و اهل بیت عصمت وطهارت همیشه در زندگی پیروز و پاینده باشید.

تصویر Angel90
نویسنده Angel90 در

سلام و سپاس از پاسخگویی شما. من دوباره امروز با شما مکاتبه کردم و مطالبی به نوشتم افزودم و ارسال کردم و درخواست کردم مطلب جدید را برای مشاوره در نظر بگیرید. بااینحال مطالبی را که اضافه کرده بودم اینجا مطرح میکنم:

1: خودم معرف و واسطه برا امر خیر ازدواج هستم و بدون هیچ خجالتی مشخصاتم را با خانمهایی که مثل من معرف و واسطه هستم داده ام اما تاکنون موردی که در شان خود و خانواده ام باشد، نبوده. 

2:جایی از اماکن متبرکه و مقدس نبوده که دعا نکرده باشم؛ صحرای عرفات، حرم پیامبر(ص)، زیر قبه حضرت سید الشهدا(ع) و .... جاهایی که در روایات آمده از محل های استجابت دعاست...

3: توسل به حضرات معصومین (ع) داشته و دارم و ایشان را واسط چاره گشا در محضر خداوند میدانم.

4:بارها به خدا گفته ام وعده هایت حقه و تو خلف وعده نمیکنی. اگر بهشت و جهنم، ثواب و عقاب، یاری و نصرت تو حقه، اگر 

زمین و آسمان، باد و باران، قیامت و حشر حقه و همه از نشانه های توست پس این هم حقه و از نشانه های توست: وَمِنْ 

آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (روم/21) و از 

نشانه‏هاي او اينكه همسراني از جنس خود شما براي شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار 

داد، در اين نشانه‏هائي است براي گروهي كه تفكر مي‏كنند.... و تو خدایا هیچگاه خلاف وعده نمیکنی. اگر درباره نعمت داشتن 

فرزند صراحتا میفرماید به هرکسی بخواهد دختر یا پسر و یا هر دو عطا میکند و هرکس را بخواهد عقیم میگذارد(شوری/49و50) 

، درباره نعمت همسر هم صراحتا و بدون بیان استثنایی برای همه همسر قرار داده....

5: از میان مشکلاتی که گفتید تنها پذیرش خانواده ها است که دست و پایمان را بسته و اتفاقاتی که درین مدت رخ داده نشان میده هنوز خانواده من و فرزندان ایشان آمادگی پذیرش این وصلت را ندارند. مسائلی چون خانه مجزا، از نظر ایشان مشکلی نیس و قابل اجراس. در دیگر مواردی هم که ذکر کردید (مثل تفاهم در درک مسائل زندگی و اختلاف سنی که هیچگاه به چشمم نیامده و ...) همانطور که در نامه ام هم اشاره کردم  بحمد خدا مشکلی نیس.

6: خانواده م اصلا نمیپذیرند با فردی ازدواج کنم که تجربه زندگی قبلی داشته و پسر بودن همسرم را یک امتیاز مثبت میدانند!! حرف شما کاملا درست هست که پسر مجرد سن بالا به خواستگاری دختری به سن و سال من می آید . سال گذشته 2مورد داشتم 49 و 47 ساله اما در مسائل مذهبی و عقیده دینی (که بنظرم  کفویت آن از مهمترین معیارهای یک زندگی مشترک هست ) به اختلاف برخوردیم. پسری که با سنی نزدیک به 50 اهل نماز و روزه نبود...

در مجموع از راهنماییتان سپاسگزارم و اگر با توجه به مطالب جدید حرف ناگفته ای مانده باشد خوشحال میشم راهنمایی بیشتر بفرمایید.

مأجور باشید...

تصویر shakib
نویسنده shakib در

برای جلب رضایت والدین

شما به خانوادتان بگویید، که پسر بودن یا مجرد بودن، یک معیار ترجیحی ست، و با توجه به اینکه سن تان بالا می رود، اگر بخواهید همچنان معیارهای ترجیحی مد نظرتان باشد، معلوم نیست بتوانید ازدواجی درست داشته باشید، و ممکن است یک عمر مجرد باقی بمانید
به خانواده تان بگویید که از نظر شما مشکلی ندارد، و این شما هستید که می خواهید با او زندگی کنید نه کس دیگری،

تصویر shakib
نویسنده shakib در

در مورد جلب رضایت والدین عرض کنم:

شما تا جایی که می توانید برای جلب رضایت آنها تلاش خودتون را بکنید و از این راه ناامید نشوید، افراد زیادی بودند که مانند شما اما با تلاش مستمر و...در آخر به نتیجه دلخواه خود رسیدند ، این امری ست که محال نیست،
از راه ممکنی که می توانید تلاش کنید مثلا مدتی غذا نخورید ، تا نگران شما بشوند، مدتی با آنها هم کلام نشوید، از طریق کسانی که در خانواده شما اثر گذارند کمک بگیرید، مرتب سن تان را کوشزد کنید، بگویید که برای شما معیارهای اصلی مهم است نه معیارهای ترجیحی، خلاصه تلاش خود را بکنید و الا اگر موفق به این امر نشوید، باید قید ایشان را بزنید و او را کلا فراموش کنید، و با راهکارهای جذب خواستگار به فکر موردهای بهتر و مناسب خود باشید.

تصویر Angel90
نویسنده Angel90 در

سپاس که راهنمایم هستیدcheeky

تصویر shakib
نویسنده shakib در

جدید

+0

-0

برای جلب رضایت والدین

شما به خانوادتان بگویید، که پسر بودن یا مجرد بودن، یک معیار ترجیحی ست، و با توجه به اینکه سن تان بالا می رود، اگر بخواهید همچنان معیارهای ترجیحی مد نظرتان باشد، معلوم نیست بتوانید ازدواجی درست داشته باشید، و ممکن است یک عمر مجرد باقی بمانید
به خانواده تان بگویید که از نظر شما مشکلی ندارد، و این شما هستید که می خواهید با او زندگی کنید نه کس دیگری،

صفحه‌ها