12:30 - 1393/05/07
گفتم چادر ...
گفت کی گفته؟
گفتم خدا گفته؛
گفت کجا گفته؟
گفتم تو قرآنش گفته [1]
گفت: حالا همه کارهای ما قرآنیه, فقط مونده چادر دیگه!؟!
گفتم نه,
هیچکدوم از کارهامون قرآنی نیست,
ولی کاش حداقل (این) یه کارمون قرآنی باشه ...
---------------------
سوره احزاب, آیه 59
در تفسیر مجمع البیان در تفسیر کلمه "جلباب" آمده است:
«جلباب»: به پوششى گفته مىشود كه از روسرى فراتر و از چادر رایج كوتاهتر است و زنان به وسیله آن سر و گردن و بخشهایى از چهره خود را مىپوشانند.
و در اصطلاح عرب نیز؛ به لباسی گفته می شود که "یک تیکه" بوده و "تمام" بدن را با آن می پوشانند
انجمنها:
http://btid.org/node/34612
ممنون شایسته خانم .
بسیار جالب و زیبا بود
گاهی یادمون میره ! گاهی همه چیز فراموشمون میشه ! گاهی
خانم ها یادشون میره اگر شیعه هستند باید زینب وار باشند ! گاهی
آقایون یادشون میره حجاب فقط برای خانم ها نیست ! گاهی یادمون
میره که حجاب فقط حجاب پوشش نیست ! گاهی یادمون میره
چشمامون باید کنترل بشن ! گاهی یادمون میره نگاه اول
بی اراده ست اما مواظب نگاه های بعدی باید باشیم !
گاهی یادمون میره گرمای جهنم بیشتر از گرمای تابستان است !!!
♦ یه دونه ای ♦
در آینده ای نزدیک
نگاهی به دور و برت بینداز
یک وقت هایی می شود که
خودت را
تنها
چادریِ- کلِ خیابان می بینی
لبخند بزن، رو به آسمان کن و بگو:
خدایا
ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم.
شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی..
♦ اجرت با خودش ای بانو ♦
عمـری است
که مـُحْـر ِم است
با لباس ِ احرامش ؛ چادر
طواف عشق می کند
کوچه های شهر را
قربة الی الله ...
آفتاب این روز های مکه ؛ چه سوزان است ! اجرت با خودش ، بانو ...
بهترین رنگ
تمام رنگ های دنیا
رو سیاه می شوند،
وقتی سیاهی چادرم قد علم می کند...
چه خوب می دانستند قدیمی ها:
بالا تر از سیاهی رنگی نیست...
طوفان به پاست در این شهر
کبریت را هم بخواهی روشن نگه داری
وقتی نسیمی می وزد
آن را بین دستت پنهان می کنی
اینجا...
در شهر ما....
طوفانی به پاست...
چگونه خود را روشن نگه دارم؟؟!!!
چادر مشکی ساده از پیاده رو رد میشوی
چه حس خوبی است...
چشم هوسبازان تو را نمیبیند!
توجه آنها را جلب نمیکنی!
از روی لذت نگاهت نمی کنند!
دوستت دارم که در عین زیبایی،
توجه کسی را به خود جلب نمیکنی...
هوا گــــــــــــــــــــــــــرم بود...
نسیمی ملایم میوزید..
چه رمانتیک بود رقص موهایت در هوا ...!!!
چه خنک میشدی با آن آستین کوتاه ...!!!
و چه مشغول بودی با آن عشوه ها و خنده ها ...!!!
کنارم نشسته بودی
و حس نکردی ..
لذت مــــــــــــــــــــــــــرا...
آن زمان که راننده..
تو را خانمی صدا زد ...!!
و مرا خانــــــــــــــــــــــــــوم.............
یا زهــــــــــــــــــــــــــرا س...
بانو
دختران خودنما در چشم ها جای دارند
ولی دختران عفیف در دل ها..
ببند برادر نگاه نکن ♦
به من که میرسی سرت را پایین بگیر
از من چیزی جز یک سیاهی تمام قد نمی بینی
برای تو و آن چشم های هیزت چیزی به غیر از وقـــــــــار ندارم
پس چشمانت را ببند
میدانی؟
شاید این سیاهی چشمت را بزند و
نتوانی عروسک های به حراج گذاشته را ببینی
پس چشمانت را به حوالی من که میرسی ببند...
بسیار عالی...ممنونم.